🕊
#طنز_جبهه
استاد سرکار گذاشتن بچه ها بود.
روزی از یکی از برادران پرسید ،
شما وقتی با دشمن رو به رو می شوید برای آنکه کشته نشوید و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه میگویید؟!
آن برادر خیلی جدی جواب داد ،
البته بیشتر به اخلاص بر می گردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمیکند.
اولاً باید وضو داشته باشی ،
ثانیاً رو به قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی ،
اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً بدَستَنا یا پایَنا و لا جای حسّاسَنا برحمتک یا ارحم الراحمین !!
طوری این کلمات را به عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت ،
این اگر آیه نباشد حتماً حدیث است !
اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد ، شک کرد و گفت ،
اخوی غریب گیر آورده ای؟!....
📕 رفاقت به سبک تانک
💕یاد شهدا کمتر از شهادت نیست💕
@refigh_shahid1
اللهم عجل لولیک الفرج
🕊
♥️🕊
🕊♥️🕊
♥️🕊♥️🕊
🕊♥️🕊♥️
#طنز_جبهه😁🍃
چفیــه یه بسیجی رو از دستش زدن
داد میزد : آهــااای ..🗣
سفره ، حولــه ، لحاف ، زيرانداز ،
روانداز ، دستمال ، ماسك 😷، ڪلاه ،
ڪمربند ، جانماز ، سايه بـ⛱ـون ، ڪفن ، باند زخـ💊ـم ، تور ماهیـگیریم🎣 ...
همــه رو بـردنــــــد !!!😥😂
#شادیروحشونڪهداروندارشون
#همانيکچفيهبودصلوات✋
@refigh_shahid1🌹🌹🌹
😊 #پست_طنز 😊
#طنز_جبهه
💟گاهی حسودیمان میشد از اینکه بعضی اینقدر خوشخواب بودند.😕
سرشان را نگذاشته روی زمین انگار هفتاد سال بود که خوابیدهاند و تا دلت بخواهد خواب سنگین بودند، توپ بغل گوششان شلیک میکردی، پلک نمیزدند. ☹️
💟⇐ما هم اذیتشان میکردیم😌.
دست خودمان نبود. کافی بود مثلاً لنگه دمپایی👟 یا پوتینهایمان سر جایش نباشد، دیگر معطل نمیکردیم😜
💟⇐صاف میرفتیم بالا سر این جوانان خوش خواب: «برادر برادر!»😁 دیگر خودشان از حفظ بودند، هنوز نپرسیدهایم: «پوتین ما را ندیدی؟😛» با عصبانیت میگفتند: «به پسر پیغمبر ندیدم.» و دوباره خُر و پُفشان بلند میشد اما این همه ماجرا نبود.
💟⇐چند دقیقه بعد دوباره: «برادر برادر!» بلند میشد این دفعه مینشست:😒 «برادر و زهرمار دیگر چه شده؟» جواب میشنید: «هیچی بخواب خواستم بگویم پوتینم پیدا شد😁😂.
#شهدا_شرمنده_ایم
❄️•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
@refigh_shahid1
🌹🍂🌹🍂🌹
🍂🌹🍂🌹
🌹🍂🌹
🍂🌹
🌹
#پست_طنز
#طنز_جبهه
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ،
داد میزد : آهــــای ...😃
سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسڪ ، ڪلاه ، ڪمربند ، جانماز ، سایه بون ، ڪفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ...
هــــمـــه رو بردن !!!😂😄🙈
شادی روحشون ڪه دار و ندارشون همون یڪ چفیه بود صلوات 🌹
#خادم_امام_زمان3
♥ ألسلام عليك یا أباصالح المهدي ♥️
@refigh_shahid1
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📖 #خاطرات_شهدا ♥️
✍یڪ بار سعید خیلی از بچهها ڪار ڪشید . فرمانده دستہ بود . شب براش جشن پتو گرفتند . حسابی ڪتڪش زدند😶سعید هم نامردی نڪرد ، بہ تلافی اون جشن پتو ، نیم ساعت قبل از وقت نماز صبح ، اذان گفت 😇. همہ بیدار شدند نماز خوندند . بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ بچهها خوابند . بیدارشون ڪرد و گفت اذان گفتند چرا خوابید ؟😐 گفتند ما نماز خوندیم . گفت الآن اذان گفتند ، چطور نماز خوندید ؟ گفتند سعید شاهدی اذان گفت ! سعید هم گفت : من برای نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح !😊😉
#شهید_تفحص_سعیدشاهدی
#خاطراتطنزجبهه
#طنز_جبهہ
#دلاتونشاد
🌸 @refigh_shahid1
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊
#طنز_جبهه
"آخ كربلاي پنج"
پسري فوق العاده با مزه و دوست داشتني بود. بهش مي گفتند: «آدم آهنـے» جاي سالم در بدنش نداشت؛ آبكش به تمام معنا! آنقدر طي سال هاي جنگ تير و تركش خورد كه «كلكسيون تير و تركش» شده بود.
از آن بچه هايي بود كه راستي راستي «قطب نما را منحرف مي كنند» دست به هر جاي بدنش كه مي گذاشتي جاي زخم و جراحتي كهنه و يا تازه بود.
اگر كسي نمي دانست و كمي محكم جاي زخمش را فشار مي داد و دردش مي آمد، نمي گفت مثلاً آخ دردم آمد، فشار نده، بلكه با ملاحت خاصي اسم عملياتي را به زبان مي آورد كه آن زخم و جراحت احتمالاً مربوط به آن بود...
مثلاً كتف راستش را اگر كسي محكم مي گرفت، مي گفت، آخ، بيت المقدس؛ اگر كمي پايين ترش را دست مي زد مي گفت: آخ، والفجر مقدماتي يا آخ، فتح المبين يا آخ كربلاي 5 و همين طور تا آخر...
بچه ها هم عمداً اذيتش مي كردند و صدايش را در مي آوردند تا تقويم عمليات را مرور كنند😂😂
--------------------------
@refigh_shahid1
#طنز_جبهه
استاد سرکار گذاشتن بچهها بود. روزی از یکی از برادران پرسید: «شما وقتی با دشمن روبهرو میشوید برای آنکه کشته نشوید و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه میگویید؟»
آن برادر خیلی جدی جواب داد: «البته بیشتر به اخلاص برمیگردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمیکند. اولاً باید وضو داشته باشی، ثانیاً رو به قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی: اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحمالراحمین»
طوری این کلمات را به عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت: «این اگر آیه نباشد حتماً حدیث است» اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد، شک کرد و گفت:«اخوی غریب گیر آوردهای؟»
|| @refigh_shahid1 ||