چگونهـ از جان نگذرد آن ڪس ڪهـ
مےداند جان،
بهاے دیدار اسٺ؟!♥️🕊
{ #شهید_سیدمرتضے_آوینے }🌹
┄┅─✵💝✵─┅┄
@refigh_shahid1🌺🌺🌺🌺
حاج حسین یکتا: بچهها! از آقا معرفت بگیرید؛ معرفت به مأموریت. مأموریتی که یه روز امام حسین(ع) گفت جوانان بنی هاشم بیایید، نعش علی اکبر به خیمه رسانید، یه روز امام خمینی(ره) گفت دزدی آمده است و سنگی انداخته، جوانها! بریم جبهه و امروز آقا میگه جوانها بلند شید آماده شید میخوایم پرچم #ظهور رو بزنیم به بالاترین قلل دولت عظمای حضرت مهدی(عج).
@refigh_shahid1👈🌹🌹
💢چه قشنگ میگه
🎙 حاج حسین یکتا:
تو ❤️قلبی که جای #شهید نیست
اون #قلب نیست
#قبره...
@refigh_shahid1🌹🌹🌹
مشکل اینه که شهدا میخواستن برا خدا کار کنن....💔
ولی ما میخوایم برا شهرت و چهار؛پنج تا چاکرتم و خیلی خانومی اینا کار کنیم 😐
ما مشکلمون اینه که شعیه ای حرفی هستیم😢 نه شیعه عملی 👌
#برای_خدا_به_یاد_خدا🌹
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_محمد_طحان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
🔴 #از_ولایت_عقب_ماندهایم
◽️وقتی سخنرانیهای امام خامنهای پخش میشد، با ناراحتی تلوزیون را تماشا میکرد و میگفت «عزیز، ببین دل آقا رو خون کردند! آقا همه چیز را به ما میگویند و کاملاً راه را نشانمان میدهند اما ما با بیبصیرتی، سرسری از حرفهایشان میگذریم.»
◽️میگفت «آقا هم میفهمد و هم میبیند اما وقتی برای ما میگوید فقط سرهایمان را تکان میدهیم و بیتوجه رد میشویم!»
◽️یادم هست که با چه حسرتی این حرفها را میزد. همیشه هم میگفت «حتی اگر الآن توجه نکنیم، چند سال دیگر به عینه میبینیم که صحبتها و پیشبینیهای آقا محقق میشود و ما همه از ولایت عقب ماندیم!»
◽️انگار تمام آرزوهایش در اطاعت از امام خامنهای خلاصه میشد.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
🌷🌷🌷
🌷🌷وصیتنامه شهید علیرضا محمودی پارسا نوجوان ۱۳ساله کرجی
بارخدایا ! از کار هایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم
از این که تظاهر به اطلاع از مطلبی کردم که اصلا نمی دانستم
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم
از این که مرگ را فراموش کردم
از این که در راهت ُسستی و تنبلی کردم
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند
از این که شب ، بهر نماز شب بیدار نشدم
از این که دیگران را به کسی خنداندم غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم ، غافل از اینکه تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری
از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند
از این که (خدا می بیند) را در همه کارهایم دخالت ندادم.
🌷🌷🌷