این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
#رفیق_شهید شهید علا حسن نجمه همراه با کودکان سوری..
قلب مهربان و پاک این شهید او را به سوی این کودک و خواهر و برادرانش کشاند در حالی که در دل حس میکرد این کودکان پاک و معصوم گویی رنج و دردی هزار ساله در دل دارند؛ «علاء» سعی میکرد با دقایقی در کنار آنها بودن بتواند حس غریب آنها را از عمق جان لمس کند.
شهید «علاء» به خانه کودکان رفت اما آنچه که آنها در مقابل کمک به او پیشنهاد کرده بود را نپذیرفت. در آن روزهای سرد زمستان سوریه، «علاء» آستینها و پاچههای شلوارش را بالا زد و به شستن کف خانه و نظافت کردن منزل خانواده سوری مشغول شد.
زمانی که یکی از دوستان «علاء» از او پرسید که در این هوای بسیار سرد مشغول چه کاریست، او اینگونه جواب داد: «این کودکان قلبم را آتش زدند؛ می خواهم حال درونی آنها را برای لحظاتی احساس کنم».
https://eitaa.com/refigh_shahid1
شهدای مدافع حرمی که در فتنه ۸۸ مجروح شده بودند...!!
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
#فتنه_۸۸
شهید مدافع حرمی که در فتنه ۸۸ مبازه فعال با اغتشاش گران داشت
#شهید_مهدی_نوروزی
#شیر_سامرا
https://eitaa.com/refigh_shahid1
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
رفیق شهید.. #شهید_محمود_رضا_بیضائی #شهید_مدافع_حرم https://eitaa.com/refigh_shahid1
📖 #خاطرات_شهدا
💢 #فتنه_۸۸
یڪبار در سعادت آباد ، یڪ دستہ از اینها را ڪه اغتشاش راه انداختہ بودند با بچههای بسیج از خیابان هدایت ڪردیم داخل یڪی از ڪوچهها ، اما وقتی دنبالشان وارد ڪوچه شدیم یڪ دفعه انگار غیب شدند . وسط ڪوچه بودیم ڪه دیدیم از بالای یڪی از ساختمانهای نیمہ ڪاره ، بلوڪ سیمانی میآید روی سرمان . رفته بودند روی طبقات آن ساختمان و بلوڪ پرتاب میڪردند . وقتی دیدند ما دیدیمشان یڪ عدهشان آمدند پایین ڪه فرار ڪنند . یڪی از بچهها ڪه جلوتر از ما بود افتاد وسط اینها . تا بقیہ بچهها بجُنبند و بروند ڪمڪش ؛ با قمہ پشتش را از بالا تا پایین شڪافتند .
#شهید_محمود_رضا_بیضایی 🌷
#رفیق_شهید
https://eitaa.com/refigh_shahid1
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
رفیق شهید... 🌷شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده🌷 #رفیق_شهیدت_رو_اینجا_پیدا_کن #یار_را_عاشق_شوی_آخر_شهید
شهدا در روزهای فتنه ڪجا بودند؟
السابقون السابقون
اولئک المقربون
آقا مصطفی در فتنه ۸۸ دو بار مجروح شدند ؛ بار اول ۲۵ خرداد با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ آسیب دید ، با آن همه جراحت ، فتنه گران اجازه نمی دادند که آمبولانس به آنها کمک کند و تهدید به آتش زدن آمبولانس کردند و آقا مصطفی با تمام این جراحت و خونریزی از ساعت پنج بعدازظهر تا ۱۲ شب کف خیابان در میدان آزادی تهران افتاده بود ، بعد از هفت ساعت خونریزی به بیمارستان منتقل شد . خونریزی آنقدر شدید بود که تا ۲ روز توان ایستادن نداشت . مجروحیت بعدی وی در روز ۱۶ آذر از ناحیه انگشت دست بود که دچار شکستگی شد .
روای : همسر شهید
🌷#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#رفیق_شهید..
https://eitaa.com/refigh_shahid1
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
رفیق شهید.. #شهید_محمود_رضا_بیضائی #شهید_مدافع_حرم https://eitaa.com/refigh_shahid1
یادی از محمودرضا و روزهای فتنه
🌷به بچه های بسیج خیلی اعتقاد داشت. در روزهای فتنه ۸۸ یکبار درباره بچه های بسیج صحبت می کردیم؛ از بسیجی های اسلامشهری و اینکه چطور پای کار انقلاب اند کلی صحبت کرد و کلی از آنها تعریف و تمجید کرد. با همه جوّ سنگینی که آن روزها علیه بچه های بسیج وجود داشت، به شدت از تأثیر حضور بسیج در خاتمه دادن به غائله فتنه تعریف می کرد. این بچه ها را خیلی دوست داشت و با احترام از آنها یاد می کرد. خودش هم یکی از آنها بود
🌷محمودرضا بسیجیِ وسط معرکه بود.!!
در ایام اغتشاشات خیابانهای تهران، کنار بچه های بسیج بود.
کسی به او تکلیف نمی کرد که برود، اما موتور سیکلتش را بر می داشت و تنهایی می رفت. چند بار هم خودش را به خطر انداخته بود. یک بار خودش تعریف کرد که به خاطر ظاهر بسیجی اش، پشت چراغ قرمز، اراذل و اوباش هجوم آورده بودند که موتورش را زمین بزنند اما نتوانسته بودند
🌷آن روزها نگرانش می شدم. در یکی دو هفته اول بعد از انتخابات که خیابان انقلاب و آزادی و بعضی خیابانهای اطراف اغتشاش بود، یکبار با او تماس گرفتم و پرسیدم: «کجایی؟» گفت: «توی خیابان.» گفتم: «چه خبر است آنجا؟» گفت: «امن و امان.» گفتم: «این چیزهایی که من دارم توی اینترنت می بینم، آنقدرها هم امن و امان نیست!» گفت: «نگران نباش.» گفتم: «چرا؟» گفت: «بسیجی زیاد است.»
📚کتاب تو شهید نمی شوی ،صفحه ۴۹
روایت هایی از حیات جاودانه شهید محمودرضا بیضائی به روایت برادر
#فتنه_۸۸
#نهم_دی
https://eitaa.com/refigh_shahid1