اگر به کسی محبت کردی و احساس
کردی ازت فاصله گرفته یا سرد شده،
خودتو واسه مهربونیات سرزنش نکن،
واسه انتخاب اشتباهت ناراحت باش.
آدمِ درستو حسابی از مهر و محبت
فاصله نمیگیره..
روزایی که دیگه واقعا خسته میشم از حرف و حدیث ی سری از دوستانِ نامطلوب و یا در برابر حجم زیادی از نامردیاشون کم میارم به جای خسته کردن و اثبات خودم در برابر این ادمای مغز فندوقی ، به غار تنهایی پناهنده و ذهنمو با آیه ی "تُعزمَنتَشاوتُذلمَنتَشا" درگیر میکنم ، اینطوری هم داستان زندگیمو ادامه دادم ، هم این ستمه ناعادلانه به دستِ اوسکریم قضاوت میشه..
اگه بخوام معنای واقعیِ ارامشو تو چند
کلمه وصف کنم به شب جمعه . حرم
امام رضا و شب اول قبر بسنده میکنم.
از دوستیهای کمرنگ اما موندگار توی سالیان طولانی خوشم میآد. زنگ میزنی حالشو میپرسی و شیش ماه بعد اونم بهت زنگ میزنه و صمیمیت توو صداش جوریه که انگار دیروز همو دیدید. این وسطها گاهی برا هم توو اینستاگرام پستهای بامزه میفرستید و مکالمات کوتاه دارید.
ما باور کردهایم خداوند از بالا ما را میبیند،
اما در واقع او مارا از درون مینگرد.
نمیدونم براتون پیش اومده موقع دیدن یک فیلم، صدا و تصویر هماهنگ نباشن که چقدر این موضوع رو مخه .تو واقعیت هم دقیقاً همینه و آدمایی که حرفاشون با عملشون یکی نیست، همین قدر رو مخ و مزخرف هستن.
وصفحال ترین بیتی که شنیدم؟!
[دیدم که برنداشت کسی نعشم از زمین
خود نعش خود به شانه گرفتم، گریستم]
غمهای عمیق نه اشک میشن که جاری بشن، نه بغض میشن که گلوگیر بشن؛ غمهای عمیق موی سفید میشن که یادگاری بمونن.
ارحم الراحمین مهربون لطفا به من یه عالمه قدرتِ تداوم سوپر اسپشیالِ خفن ببخش. ممنونم و بوس.
دلم نمیخواد رسیدن به این خواستهم
اونقدری دیر بشه که حس کنم هیچ امید
و ذوقی براش ندارم... دلم میخواد تا سَرِپا وایسادم از راه برسه و بغلش کنمو براش خوشحالی کنم ...
قضیه از این قراره ک ؛
انسان اومده برای رسیدن به اوج؛
نه مثلِ ی تیکه چوب که افتاده رویِ موج!
همونقدر بیهدف، همونقدر بیدغدغه، همونقدر رها ..
این با ذاتِ حقیقیِ انسان جور در نمیاد !
از صبح تا حالا سرم بیخودی درد میکنه. البته منظور از بیخودی اینه که بیخوابی نکشیدم، گرسنه و بیچایی و توی آفتاب نموندم، و عصبی نشدم توی بیست و چهار ساعت اخیر. وگرنه که سردردم قطعا یه دلیلی داره. من ولی چون در جریان دلیلش نیستم بهش میگم بیخودی. بنابراین چیزهای بیخودی چیزهایی هستن که ما دلیلشون رو نمیدونیم و میتونیم دفعه بعد که بابت بیخودی بودن و اتفاق افتادن یه چیزی عصبانی شدیم به این فکر کنیم که آیا لازمه دلیل همه چیز رو بدونیم و دونستن دلیل همه چیز چه تاثیری روی حقیقت همه چیز داره؟