وی پس از یک ترم سروکله زدن با استادانِ روانشناسِ دانشکده ، بلاخره تایپ شخصیت خود را یافت و شدیدا خرسند میباشد نقطه
از ۷ صبح که بیرون رفتم، الان رسیدم خونه. دکمهی «غلط کردم» مستقلی و درس و کار کجاست؟ به من نیشانش بدید.
May 11
یهچیزایی رو نمیشه گفت. هی این پهلو اون پهلو میشی، هی چای میریزی، هی کتاب ورق میزنی، هی کلمه کنار هم میچینی، هی سعدی و منزوی و فروغ میخونی، هی به آسمون نگاه میکنی ولی نمیشه. نمیتونی اون حرفایی که پشت سرت زده میشه و داره از درونت شعله میکشه رو بیان کنی یا حتی دفاعیه ارایه بدی . ولی تو لبخند میزنی ( :
درحالی که یه ابرم توآسمون وجودت نیست که بباره و دقیقهای اطفاء کنه این حرارت رو !. که انگار یکی چندقرنِ پیشبرای تو نوشته«چون مجمری پر آتشم، کز سر دخانم میرود..» در آخر تموم حرفا رو به امید تحقق آیه "انَّاللّهیُدافعُعَنِالذّینآمَنوا" نشنیده میگیری و میزاری پای جهل و خود درگیری ِافرادِ مغز فندوقی و بیکار !.و دعا میکنی که سطحدغدغه هاو درگیریهای ذهنیشون از اینمسخره بازیا برسه به اونچیزی که واقعا لیاقتشو دارن. انشاءالله .
دوستم ؛
اول صبحی حول حولَکی اومدم بهت بگم امروز اون اتفاقی که بیش از سه ماه براش وقت گذاشتم قراره به ی نتیجه ای برسه و تیکِش بخوره :))) از استرس حتی نمیدونم چی مینویسم .. فقط از رو هوا اومدم اینجا بگم که برام خیلی دعا کن . دعا کن صلاحِ زندگیم تو این کار باشه . بوس و قلب های قرمز فراوان.
امروز یه نفر بهم گفت «اگه با فلانی و فلانی رفیق شی کانالت خیلی میره بالا.» حالا این فلانیها ادمین کانالهای معروفیان اما خب همین؟ رفیق شدن به خاطر زیاد شدن آدمهای اینجا؟ نمیارزه. و چه تعریف سطحیای دارن بعضیها از رفاقت.
و راستش منو نمیشناخت و نمیدونست که من هربار جلوی خودمو میگیرم تا اینجا و ممبرای از گل بهترشو رو ریموو نکنم. :))
روزگار به شکل عادی میگُذشت؛
تا اینکه درد نجف آمدن به جانم افتاد..!
‐کهکشاننیستی
نوشتن به دلِ آدم مربوطه . انگار آدم میخواد دلش رو برای آینده حفظ کنه ! با نوشتن میشه همه چیز رو نگه داشت . به راستی که بین کتاب و قلب شباهت غریبی وجود داره:))
mast-najaf-haeri.mp3
3.27M
برین کنار که میخوام امروز
با این صوت جولان بدم ✨🎧
#ژلوفنصوتی
ریـــحآن
امشب دعای مجیر رو جوری بخون که روحت حال بیاد :)))))) قانون سوم.
نگاهت که به آسمون باشه
دلت از زمین نمیگیره .. (:
قانون چهارم.
فکر نمیکردم بغل کردن خودم انقدر سخت باشه. پر از زخمه و دوست داشتنم رو پس میزنه. ولی من ترجیح میدم با لطافت باهاش برخورد کنم و هروقت زد تو گوشم به جای رها کردنش بازم بغلش کنم. این دفعه دیگه به حال خود ، رهات نمیکنم منِ تنهای عزیزم! هیشکی به جز خودم نمیتونه گلوله هایی که خوردی رو دربیاره و روی زخمت نمک نپاشه :)
ریـــحآن
-
وقتایی که حرفای آقا رو تحلیل میکنیم و
ازش کلید واژه و کنش اجتماعی درمیاد
مغزم گلستون میشه >>>>>
یه مدتی توو معاشرتم با آدمها خیلی سخت گرفتم و یه ذره اذیت شدم اما نتیجهش مطلوب شد واقعا. یه حلقهی کوچک اما باکیفیت از انسانها که از دوستداشتنشون مطمئن و راضیام. زندهباد سرسختی در تعاملات!