فکر نمیکردم بغل کردن خودم انقدر سخت باشه. پر از زخمه و دوست داشتنم رو پس میزنه. ولی من ترجیح میدم با لطافت باهاش برخورد کنم و هروقت زد تو گوشم به جای رها کردنش بازم بغلش کنم. این دفعه دیگه به حال خود ، رهات نمیکنم منِ تنهای عزیزم! هیشکی به جز خودم نمیتونه گلوله هایی که خوردی رو دربیاره و روی زخمت نمک نپاشه :)
ریـــحآن
-
وقتایی که حرفای آقا رو تحلیل میکنیم و
ازش کلید واژه و کنش اجتماعی درمیاد
مغزم گلستون میشه >>>>>
یه مدتی توو معاشرتم با آدمها خیلی سخت گرفتم و یه ذره اذیت شدم اما نتیجهش مطلوب شد واقعا. یه حلقهی کوچک اما باکیفیت از انسانها که از دوستداشتنشون مطمئن و راضیام. زندهباد سرسختی در تعاملات!
حس میکنم ضعیف شدم. یه جاهایی طنابو شبیه مو میبینم. میترسم پاره شه و دیگه چیزی نباشه که نگهم داره. اما فکر کنم خودم باید طنابو ول کنم. آدمِ رها کردن طنابهای زندگیم نبودم اما دارم راهحل میبینمش. گزینهی آخر. تیر آخر.
من طرفدار روزای شلوغم، روزایی که از شدت مشغله یادت میره پیام هات رو سین زدی و جواب ندادی، روزایی که پاهات شب از خستگی درد میکنه و روزایی که انقدر اتفاق توش افتاده که انگار چند روز بوده :)))
هدایت شده از ریـــحآن
enc_16585559454162878751592.mp3
1.64M
هرموقع این صوتو گوش میدم یاده حرفِ حسن آذری میفتم که میگفت ؛
بغل کن مرا
چنان تنگ، که هیچ کس نفهمد
زخم روی تن من بود یا تو :))
#ژلوفنصوتی
من چشمهام رو خوب میشناسم. خوب
میفهمم تو کدوم عکس خندهش واقعیه
و تو کدوم داره جون میکنه که بخنده.
در حال حاضر فقط میتونم با امام رضا
جمله ی "ای همنشیناشکهایپنهانی"
رو به اشتراک بزارم.
دیدید گاهی آدم خسته میشه و رها میکنه؟ آره خسته میشه. موضوع خستگیه عزیزم، وگرنه هم من بلدش بودم هم بازی تازه داشت جذابتر میشد. ی جایی خوندم که نوشته بود «گاهی آدم از عمد میبازه که فقط از بازی بیاد بیرون.» داستان اینه خلاصه.
فاضل نظری.mp3
3.39M
یادمه اولین پادکستی که اینجا گذاشتم و خیلی دوسداشتین همین صدا بود :)
+از خستگیِ روزگارِ دور از حرم ، پناه میبرم به ارامشِ صدای حضرت آقا و عشقِ غوطه ور در غزلِ فاضل نظری :)♡