من برام مهم نیست ماهیانه رقم جابجایی حسابم چقدره یا تو چ خونه و ماشینی زندگی میکنم .. با چ لباسی کجا میرم و چطور خودم رو برای آدمای اطراف ثابت کنم .. ی آدم بیخیال که نسبت به امور مزخرفِ این چنینی ، میزنه به جاده خاکی و میدونه که اصل کاری ی چیز دیگهست و اینا همش رد گم کنیِ جاده اصلی های زندگیه!
برای من مهمه که با خودم. دلم ، عقلم و آدمای دوروبرم روراست باشم .. مهمه که جزئی از خاطرات بد کسی نباشم و اطرافیانم در کنار من حس آرامش داشته باشن .. هیچ اهمیتی نداره کجا و چجور زندگی میکنم ، مهم حالِ دلمه ک خوب باشه !
حالا لابد با خودت میگی بابا این دختره خُل شده ، اینا همش ی مُشت شعار جهان سومیِ که واقعیت نداره ..
ولی نه دوستم ، من با این اَهَم فی الاَهَم ها زندهم و باهاشون لحظه ها مو میسازم...
شاید برای تو مهم باشه وقتی وارد مجلس میشی همه از خوشگلیِ لباست انگشت به دهن بمونن یا تو کَفِ فلان گوشیِ پرومکست برن و با بهمان مدرکِ تحصیلیت تعریف و تمجیدت کنن . ولی برای من ن !
هیچ وقت تو دایرهی حیاتِ زندگیم این چیزا تعریف نشده !
اگه پوششی دارم یا از گوشیای استفاده میکنم چون با اون حالِ خودم خوبه ن ملت ! وقتی تو آینه خودمو با اون لباسِ چیتان پیتان میبینم و با گوشیِ ساده ی بیشیلهپیلهم عکس میگیرم کیفور میشم و حالم میزونه ..
تلاش میکنم و درس میخونم، ن برای تمجید و بَهبَه و چَهچَه ملت که برای رسیدن به هدف !!!!
اشتباه میکنم چون یکبار زندگی میکنم ! چون تجربه ی این شرایط و فشار های جورواجورش رو نداشتم و میدونم که در قبال این دنیا و وسعتش ، حقمه که تو امتحانِ مسیر های مختلف خطا داشته باشم ...
اگه کسی رو دوست دارم چون اول از همه با چارچوبای عقلم و دیواره های شکننده ی قلبم یکدست شدم و بعد اون حسِ قشنگِ دوستداشتن رو روونه ی وجودم کردم ! و اگه متنفرم چون بعد هزار و یک فرصتی ک دراختیارت گذاشتم و با خودم کلنجار رفتم ک نادیده بگیرم اشتباهاتِ قبلیتو ، تو بازم نتونستی خودتو ثابت کنی و حذف شدی ..
همه ی اینا رو نوشتم ک بگم من ریحانم و زندگیِ سبزِ خودمو دارم .. اصلا از مقایسه خوشم نمیاد چون هیچ صنمی با آدمای اطرافت ندارم!
نمیدونم میگیری چی میگم یا ن ، در حد توانم کلماتِ مغزمو خالی کردم که از این تریبون بعد از شرح حالم بگم ، تو کدوم نقطه از این کره ی خاکی مدالِ طلایی برای "مقایسه ی زندگی آدم ها" یا "ارزشیابیِ رفتار دیگران" رو ، گردنتون انداختن ک فکر میکنین با اینکار میشه اون افکارِ مزخرف و پوسیده تون رو قالب کنید ؟!
چطور میتونید درباره ی کوچیک ترین ابعاد زندگیِ مجازی و حقیقی دیگران نظر بدید درحالیکه هزارویک عیب بزرگ داره تو وجودت جولان میده ؟!
یا بهتر بگم ؛ چطور میتونید با این حجم از قضاوت و حرف درباره ی آدم های اطرافتون ، شب ، راحت سر بر بالین بزارید ؟!
#بهخودتبگیر
فکتِ مطلوب و دوستنداشتی:
دیجی ریحان داره تو مسیراصفهان_مشهد
با محتویاتِ بابارضا عنان از کف میده و از این طلبید شدنه یهویی در گُنجِ خود نمیپوسته :)))
ریـــحآن
در مورد بعضی غصّهها میخوابم و در مورد قویترها چای میخورم؛ در مورد تو هم چای میخورم و هم میخواب
غمی که نه با چایی خورده میشه نه با خواب رفع رو فقط باید بُرد وسط صحن انقلاب و گریوندش :)))
من خودم مشتم رو باز کردم و یه چیزهایی رو با آدمها و ماجراهاشون عامدانه رها کردم. پشیمونم؟ نه خیلی. صرفا اولش سخته. هر روزی که بگذره و از خواب بیدار شی میبینی که چقدر همهچیز راحتتر شده و چقدر دیگه اهمیت نداره واست . از قید و بند خیلی چیزای بیفایده آزادی و حاضر نیستی هیچ جوره از دستش بدی .
بیذوقید. من جای شما بودم به جای
مهریه میگفتم باید یه خونه تو خیابونِ
امام رضا به نامم کنی .
واکنش آنی بدنم نسبت به هر احساسی شده گریه. هیجانزده و خوشحالی؟ گریه! استرس داری؟ معلومه که گریه! میگه با فلان عکس یاد تو افتادم؟ پس گریه. گرمه؟ گریه. خوش میگذره قشنگ. :))
آدم بعضی وقتا وسط دوییدن دو دقیقه میشینه رو زمین، کفشاشو درمیاره، به تاولای پاش خیره میشه و گریه میکنه از درد، ولی فکر نمیکنه که جاده تمومشدنی نیست! آدم حتی وسط همون گریهها هم میدونه که ته همهی همهی جادههای دنیا، یه جایی هست بالاخره...
هیچ وقت به تئوریه " کسایی ک همدیگه رو دوس دارن ، روح همو درک کردن و باهاش انس گرفتن " اعتقادی نداشتم و بنظرم چندیاتِ ی سری ادمِ مغز فندوقی برای پر کردنِ خلاء و عقده های درونی یا بازی با احساسات مردمه ..
ولی ب "بددلی" شدیدا معقتدم چون با همین چشمای خودم تو وجود تو دیدمش و باهاش جنگیدم !
هیچ وقت دلم نمیخواست اینجا دربارهت چیزی بگم و با آوردن اسم و رسمت چنل رو به لجن بکشم ولی الان ک دیگه تو قید و بند خیلی چیزا نیستم و از هفت دولت آزاد و رهام خواستم برا ی بارم ک شده حرفامو تو قالب کلمه و بدیعههای جورواجور جا کنمو ب زبون بیارم ، تا شاید بتونم ی فِرِیم از خروار نفرتی ک با دوباره دیدنت برام تداعی میشه و حالمو به گَند میکشه رو برای عبرتِ خودم و امثالهُم تا قیامِ قیامت ب یادگار بزارم ..
غرورِ کاذبِ حال بهم زن ، دروغای کوچیک و بزرگ ، بردنِ آبروی اشخاص ، له کردن و بازی با روح و روان طرفِ مقابل با سنگِ محبت امیرالمومنین ب سینه زدن جور درنمیاد موجود دوپا ! بهتر نیست به جای پروفایل و بیو اکانتت یکم از ایمانت رو تو زندگیت پیاده کنی ؟!
حالا من نمیدونم چی تو مغزت میگذره که میتونی بدون ذره ای فکر به آینده ، ی پکیج کامل از این صفات داشته باشی و به راحتی با زندگیِ بقیه بازی کنی ولی به وعده ی " اِناللّهیُدافِعُعَنِالّذینِامنوا" عه خدا با عمق وجودم ایمان دارم و حقیقتا چ کسی بهتر از خالق میتونه، جوابِ بددلیِ مخلوقِ از دماغِ فیل افتادهشو بده ؟!
با وجودی که خودمو نجات دادم و با هزار نذر و دعا و دخیل به پنجره فولاد آسِدرضا ، جسم شکسته و بیپناهمو از باتلاقِ درست شده به دست تو و اعمالِ شاقَّت کشیدم بیرون ولی با این حال هنوزم که هنوزه با دیدنت تمومِ اون رزومه ی از گل بهترت جلو چشمم رژه میره و تا مدت ها گلومو آبستنِ بغض میکنه !
حالا تو بگو ؛ علتِ حالِ بد دیگران بودن چ حسی داره ؟! یا بهتر بگم ، چی میزنی ک وجدانت تا این حد از کار افتاده و تو خلسه س؟!
#بهخودتبگیر