eitaa logo
ناگفته های زندگی همسران
11.5هزار دنبال‌کننده
31.1هزار عکس
7.2هزار ویدیو
111 فایل
‌🌷﷽ ای دی پرسش و پاسخ بعد از رسیدن به 20 کا در توضیحات قرار خواهد گرفت⇩ 🍏 @markaz_teb🌿 آنچه برای دیدنش به کانال آمده اید👆 جهت دعوت دوستاتون وهم گروهی هاتون به این کانال لینک مارو بهشون معرفی کنین تا شاید باهم کمکی به کاهش سردی روابط زناشویی کنیم💐
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه ثروت تاکنون زاییده مردی نه قصر و کاخ درمان کرده دردی 🍂🍃 برو انسانیت را مشتری باش قضاوت می شوی با آنچه کردی! 🎙 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
✨﷽✨ ✅درک نادرست از معنای ذکر و یاد خدا ✍سال‌ها پیش شخصی که سابقه طلبگی داشته و می‌آید تهران در باند کسروی‌ها قرار می‌گیرد، کتابی در رد شیعه نوشته بود که به آن جواب نوشتند. از جمله ذکر خدا را تحقیر کرده و گفته بود آیا اینکه یک پاسبان در دل شب خانه‌های مردم را پاسبانی کند بهتر است و خدا راضی‌تر است یا بنشیند یک جا و هی لب‌هایش را تکان بدهد بگوید من ذکر می‌گویم؟ مرد عالمی جواب خوبی داد، گفت: شقّ سومی دارد و آن اینکه پاسبان در همان حالی که تفنگش را روی دوشش گرفته و در خیابان‌ها قدم می‌زند و پاس می‌دهد ذکر خدا می‌گوید. اسلام که نمی‌گوید یا برو پاسبانی کن یا ذکر خدا بگو، یا برو خلبان باش یا ذکر خدا بگو، یا برو کشتیبان باش یا ذکر خدا بگو. اسلام می‌گوید هر کاری که می‌کنی ذکر خدا بگو، آن‌وقت کارت را بهتر انجام می‌دهی و روحیه‌ات قوی‌تر می‌شود. مثل اینکه قرآن گفته ذکر خدا فقط به این است که انسان در چلّه بنشیند، درها را به روی خود ببندد، تسبیح هزاردانه هم دستش باشد و ذکر بگوید! 💥قرآن به مجاهدین می‌گوید: «یا ایّهَا الَّذینَ امَنوا اذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتوا وَ اذْکرُوا اللَّهَ کثیراً لَعَلَّکمْ تُفْلِحونَ» ای اهل ایمان! آن‌گاه که با دشمن روبه‌رو می‌شوید و مرگ دندان‌های خود را به شما نشان می‌دهد پابرجا باشید و یاد خدا بکنید. 📚استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج3، ص92 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
مطابق با فتوای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ⁉️ آیا گوشت گوسفندی که روز عید قربان در خانه قربانی شده است، تماماً باید بین مردم نیازمند پخش شود؟ 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
💠 عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانی و صدقات و احسانش، بستری برای جاری ساختن مفهوم عبودیت و بندگی است 🌸جشن رهایی از اسارت نفس 🌸و شکوفایی ایمان و یقین 🌸و عید سرسپردگی و بندگی 🌸بر همه‌ی مسلمانان مبارک باد ♥️✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥 ماجرای تکان‌دهنده نبش قبر حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها 🌴دفن شدن حضرت رقیه (س) با غل و زنجیرهای اسارت... در حکایت ملا محمدهاشم خراسانی و نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (سلام الله علیها) در سال 1280 هجری، نقل شده است؛ جناب ملا سید هاشم بعد از نبش قبر ایشان، مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد. چون او را به هوش می‌آورند، قضیه زنجیر را به مردم می‌گفت و می‌فرمود؛ بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود، همچنین یک زنجیر کوچکی هم به گردن آن بانو بسته بودند. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر می‌خواست. 📚اسرار الشهادة، صفحه 406. 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
‍ ✨کلید قرآنی ✨ 👈حضرت آدم"گناه کرد 🔑کلیدش : "رَبّنَا ظلمناأنفسنا وَإِنْ لَمْ تغفر لنا وَتَرْحَمنَا لَنَكُونَنَّ مِنْ الْخاسرِينَ" پس مورد عفو وبخشش قرار گرفت 👈حضرت"نوح"بین دشمنانش گیر افتاده بود، 🔑کلیدش: "رب اني مغلوب فانتصر" پس گشایش الهی نصیبش شدوبا کشتیش نجات یافت ودشمنانش نابود شدند 👈 حضرت زكرياپیرومسن بودو همسرش نازا، 🔑کلیدش: "رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْدًاوَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ" پس یحیی به اوعطاگردید 👈حضرت يونس درتاریکی دریا و شکم ماهی تنها مانده بود، 🔑کلیدش: "لا إله إلّا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين" پس نجات یافت 👈حضرت أيوب به بیماریهای سختی دچارشد، 🔑کلیدش: "رَبِّ إنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ" پس از درد و رنج نجات یافت 👈حضرت إبراهيم درآتش افکنده شد، 🔑کلیدش: "حسبنا الله ونعم الوكيل" پس نجات یافت و پیروز گشت 👈حضرت يعقوب،یوسف را از دست داده بود، 🔑کلیدش: "إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّه" پس خدابعدسالها یوسف رابه او برگرداند 👈حضرت محمد(ص)درغارثور توسط کفارمحاصره شده بود، 🔑کلیدش: "لاتحزن إن الله معنا" پس بر آنها پیروزگشت آیا خدابرای بنده کافی نیست؟ ‌ ‌ 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
آخرین کلام پیامبر و امام صادق علیهماالسلام چه بود؟ جابر بن عبدالله می‌گوید: کعب الاحبار از عمر پرسش‌کرد: «آخرین سخن پیامبر چه بود؟» او گفت: «از علی (ع) بپرس!» کعب به نزد حضرت علی(ع) آمد و همین پرسش را از آن حضرت نمود. علی (ع) فرمود: رسول خدا را به سینه خود گرفتم پس سر مبارکش را بر دوش من گذاشت و فرمود: نماز، نماز. آخرین توصیه امام صادق (ع)نیز نماز است امام کاظم (ع) می فرمایند:پدرم در هنگام مرگ وصیت کرد ما را و فرمود:شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد. 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زنی روس ، فقیر و اجاره نشین که شهردار ، دستورتخلیه خانه او راداده بود به پوتین نامه مینویسد چندروزبعد پوتین بامحافظانش بایک دسته گل وسندخانه به دیدنش می آید همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن همه سال حج نمودن سفر حجاز کردن ز مدینه تا به کعبه سر و پابرهنه رفتن ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر ندارد که به روی نا امیدی در بسته باز کردن 🖌"شیخ بهایی" ‌ ‌ 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥سه چیز آدما رو خراب میکنه ! 👈بخل 👈کینه 👈حسادت کینه ی کسی تو دل کسی باشه دعاش مستجاب نمیشه خداهم توفیق دعا کردن رو بهش نمیده ! 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
داستانی بسیار زیبا و تاثیر گذار از جناب صدرالمتالهین ... 🔻مرحوم ملاصدرا با دو تا از دامادهايش يعنى مرحوم فيض كاشانى و مرحوم عبدالرزاق لاهيجى، گویا در كاشان بودند و داشتند از کوچه ای رد مى‏ شدند. 🔸ديدند كه دخترى يك گليمى را روى پشت بام آورده و دارد تكان مى ‏دهد؛ پسرى هم كه عاشق آن دختر است دارد از پائين نگاه مى‏ كند و مى‏ گويد: مى ‏دانم نيامدى قالى تكان بدهى آمدى خودت را نشان بدهى! 🔹نقل می کنند مرحوم ملاصدرا كنار كوچه آن قدر گريه كرد كه حالش به هم خورد. گفتند مگه آقا چى شد؟ گفت از حرف این پسر من منتقل شدم به این معنی که خداى متعال هم که این عالم را خلق کرده، آمده خودش را نشان بدهد اما کسی در پی دیدنش نیست. . 🔸گرانبهاترين گوهر، معرفت خداست. علم حقيقى همين علم است. اين را به هر كسى نمى‏ دهند مگر اينكه قدم به قدم، خونِ دل بخورد و زحمت بکشد. هر كجا كه يك خورده پايش را كج بگذارد جلويش را مى‏ گيرند. عشق اين كار را هم در دل هاى آلوده قرار نمى‏ دهند. ‌ ‌ 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
نجات از ضربت شمشیر مستانه بسیاری از بزرگان به نقل از حکیمه دختر حضرت ابوالحسن، امام رضا علیه السلام روایت کرده اند، که فرمود: چون برادرم، حضرت جواد علیه السلام به شهادت رسید، روزی نزد همسرش، امّ الفضل - دختر مأمون - رفتم. امّ الفضل ضمن صحبت هائی پیرامون فضائل و مکارم امام جواد علیه السلام ، اظهار داشت: آیا مایل هستی تو را در جریان موضوعی بسیار عجیب و حیرت انگیز قرار دهم که تاکنون کسی نشنیده است؟ گفتم: چه موضوعی است؟ آری، برایم بیان کن. گفت: شبی از شب ها در منزل حضرت بودم، ناگاه زنی وارد شد، پرسیدم تو کیستی؟ پاسخ داد: من از خانواده عمّار یاسر هستم و همسر ابوجعفر، محمّد بن علیّ الرّضا علیه السلام می باشم، با شنیدن این خبر، حسّاسیّت من برانگیخته گشت و بُردباری خود را از دست دادم، و از جای برخاستم و به نزد پدرم مأمون رفتم. هنگامی که او را دیدم، متوجّه شدم که شراب بسیار خورده و مست لایعقل است؛ پس موضوع را برایش بیان کردم و نیز افزودم که شوهرم بسیار از من و تو بدگوئی می کند و به تمام افراد بنی العبّاس توهین می نماید. پدرم با شنیدن سخنان دروغین من خشمگین و عصبانی گشت و شمشیر خود را برگرفت و سوگند یاد کرد که امشب او را با این شمشیر قطعه قطعه می کنم و روانه منزل حضرت گردید. من با دیدن چنین صحنه ای از گفتار خود پشیمان شدم و همراه پدرم روانه گشتم تا ببینم چه می کند. چون مأمون وارد منزل شد، دید حضرت جواد علیه السلام در بستر آرمیده است، پس با شمشیر بر آن حضرت حمله برد و به قدری بر بدن مبارک و مقدّس او ضربات شمشیر وارد کرد که دیدم بدنش قطعه قطعه گردید. و به این مقدار هم قانع نشد، بلکه شمشیر بر رگ های گردن او نهاد و رگ های گردنش را نیز قطع کرد. من با مشاهده این صحنه دلخراش بر سر و صورت خود زدم و روی زمین افتادم، پس از لحظاتی که از جای برخاستم روانه منزل پدرم گشتم؛ و چون صبح شد و پدرم از حالت مستی بیرون آمد، به او گفتم: یا امیرالمؤمنین! آیا متوجّه شدی که دیشب چه کردی؟ گفت: خیر، در جریان نیستم و خبر ندارم. وقتی جریان را برایش بازگو کردم، فریادی کشید و مرا تهدید کرد و گفت: رسوا شدیم، دیگر در جامعه جایگاهی نداریم. سپس یاسر خادم را احضار کرد و به او دستور داد تا به منزل حضرت جواد علیه السلام برود و گزارش وضعیّت حضرت را بیاورد. یاسر رفت و پس از لحظاتی بازگشت و چنین اظهار داشت: دیدم ابوجعفر، محمّد بن علیّ علیه السلام لباس های خود را پوشیده؛ و بر سجّاده و جانماز خویش نشسته است و مشغول عبادت بود، در حیرت و تعجّب قرار گرفتم؛ و سپس از حضرت تقاضا کردم تا پیراهنش را درآورد و به من هدیه دهد. و با این کار خواستم که ببینم آیا ضربات شمشیر بر بدنش اثر کرده، و آیا بدنش زخم و خون آلود است یا خیر؟ حضرت تبسّمی نمود و اظهار داشت: پیراهنی بهتر از آن را به تو خواهم داد. گفتم: خیر، من پیراهنی را که بر تن داری، می خواهم. پس چون پیراهن خود را از تن شریفش درآورد، کوچک ترین زخم و اثر شمشیر در جائی از بدنش نیافتم. و مأمون با شنیدن این خبر مسرّت آمیز، خوشحال شد و مبلغ هزار دینار به یاسر هدیه داد.**حکایت بسیار مفصّل است و بسیاری از تاریخ نویسان شیعه و سنّی آن را به گونه های مختلف از جهت تفصییل و یا خلاصه آورده اند از آن جمله: 📚مهج الدّعوات: ص 26، مناقب ابن شهرآشوب: ج 4، ص 394، 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
💠امین در امانت داری 👳‍♂شیخ مرتضی انصاری، مرجع تقلید شیعیان بود. وی روزی که از دنیا رفت با آن ساعتی که به صورت یک طلبه فقیر دزفولی، وارد نجف شد، فرقی نکرد. وقتی مردم خانه او را دیدند، متوجه شدند که او مانند فقیرترین مردم زندگی می کند. روزی شخصی به ایشان گفت: آقا! خیلی هنر می کنید که این همه وجوهات به دست شما می آید و از آنها هیچ گونه استفاده شخصی نمی کنید. شیخ مرتضی گفت: چه هنری کرده ام! مرد سؤال کننده گفت: چه هنری از این بالاتر! شیخ مرتضی گفت: حداکثر، کار من، مثل کار خرک چی های کاشان است که می روند اصفهان و بر می گردند. خرک چی های کاشان پول می گیرند که بروند از اصفهان کالا بخرند و بیاورند. آیا شما دیده اید که اینها به مال مردم خیانت کنند! این مسئله، مسئله مهمی نیست که به نظر شما مهم آمده است ‌ ‌ 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 🔴 شماره 1⃣ 🌸🍃 ✨امام رضا علیه السلام فرمودند: تبلیغ غدیر واجب است. کسی که عیدغدیر را گرامی بدارد، خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را می بخشد و اگر از دنیا برود ، در زمره‌ی شهدا خواهد بود.✨ (ع)
جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ قطعی، در کسری از ثانیه انجام می شود. این لحظه چنان سریع اتفاق میفتد که حتی کسی که چشمانش لحظه مرگ باز است، فرصت بستن آن را پیدا نمی‌کند. یکی از شیرین‌ترین تجربیات انسان دقیقا" لحظه جدا شدن روح از جسم می باشد. یک حس سبک شدن و معلق بودن. بعد از مرگ اولین اتفاقی که میفتد این است که روح ما که بخشی از آن هاله ذهن است و در واقع آرشیو اطلاعات زندگی دنیوی اوست، شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ می کند و تصاویر به صورت یک فیلم برای روح بازخوانی می‌شود. شاید گمان کنیم که این اتفاق بسیار زمان‌بَر است. زمان در واقع قرارداد ما انسان‌هاست. این ما هستیم که هر دقیقه را 60 ثانیه قرارداد می‌کنیم. اما زمان در واقع فراتر از این تعاریف است. با مرور زندگی، اولین چیزی که نظر روح به آن جلب می‌شود، وابستگی‌های انسان در طول زندگی می‌باشد. برخی از این وابستگی‌ها در زمان حیات حتی فراموش شده، ولی در این مرحله دوباره خودنمایی می‌کند. میزان وابستگی دنیوی برای هر کس با دیگری متغیر است. روح از بین خاطراتش وابستگی‌های خود را جدا می کند. این وابستگی ها هم مثبت است هم منفی. مثلا وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب می‌شود. ولی به هرحال وابستگی است، و انسان والا شخصی است که تنها دلبسته و شیفته پروردگار مهربان و بخشنده باشد. این وابستگی‌های منفی و حتی مثبت آدم‌های گرفتار! کششی به سمت پایین برای روح ایجاد می‌کند که او را از رفتن به سمت هادی یا راهنما جهت خروج از مرحله دنیا باز می‌دارد. یعنی روح بعد از مرگ تحت تاثیر دو کشش قرار می‌گیرد. یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد. اگر نیروی وابستگی‌ها غلبه داشته باشد باعث می‌شود روح تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد. چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند. به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش می‌کند جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد. فشاری که به "روح" وارد می‌شود جهت متقاعد کردن جسم خود، در واقع همان فشار قبر است که بعضا" بسیار بسیار دردناک و رنج آورتر از تمام شکنجه‌های جسمی است. این فشار به هیچ‌وجه به جسم وارد نمی‌شود. چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمی‌کند. پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی‌هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد. این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و می‌تواند از همان لحظه مرگ شروع شود. یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد.بعد از مدتی اگر روح متقاعد شود که تلاش او بیهوده است، فشار قبر به رحمت و فضل الهی در این مرحله از سیر زندگی ابدی از بین می‌رود. لذا وابستگی‌ها باعث می شود که روح، شاید سال‌ها نتواند از این مرحله بگذرد. بحث روح‌های سرگردان و سنگین بودن قبرستان‌ها به دلیل همین وابستگی‌هاست. گاهی تا سال‌های سال و حتی قرن‌های متمادی!، فرد فوت شده نمی‌تواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند. 💠به امید اینکه بتوانیم به درک معانی واقعی این شعر زیبا برسیم: 🌿 دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ 🌿ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ. 🌿بگذار و بگذر 🌿ببین و دل مبند 🌿چشم بینداز و دل مباز. 💠که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت. نگذارید گوش‌هایتان گواه چیزی باشد که چشم‌هایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده. "صادقانه" زندگی کنید" 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🖤گلایه امام زمان(عج) از شیعیان مرحوم آیت الله مجتهدی: یک روز در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان به شدت گریه می کنند. وقتی علت را از ایشان سؤال کردم، فرمودند: «یک لحظه امام زمان (عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره کرده و فرمودند: آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز سریع می روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی کنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است! و من از گلایه حضرت به گریه افتادم». 💛 ‌ ‌ 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
📝مشهور است يكى از امراء بزرگ، طبيب حاذقى را به مدينه فرستاد، تا مردم را مجانى معالجه كند، مدتى در مدينه ماند، ولى بسيار كم به او مراجعه شد، يا مراجعه كننده نداشت، از اين مسئله شگفت‏زده شد، خدمت رسول خدا شكايت برد، حضرت فرمود وضع اين شهر همين است، زيرا من به مردم گفته‏ام، تا به طور كامل ميل به غذا نداريد نخوريد، و تا به طور كامل سير نشديد از غذا دست برداريد، عرضه داشت شما تمام قوانين طب و بهداشت را در همين يك دستور بيان كرده‏ايد، به اين خاطر مردم اين شهر به سادگى مريض نمى‏شوند! 💠 على (عليه السلام) دستور بسيار مهمى براى شروع غذا دارند، مى‏فرمايد: ابْدَأُوا بِالْمِلْحِ فى اوَّلِ طَعامِكُمْ، فَلَوْ يَعْلَمُ النّاسُ ما فِى الْمِلْحِ لَاخْتارُوهُ عَلَى التِّرْياقِ الْمُجَرَّبِ. غذا را با چشيدن نمك شروع كنيد، اگر مردم منفعت اين كار را مى‏دانستند، آن را بر داروى تجربه شده اختيار مى‏كردند. 💠رسول حق از خوردن غذاى داغ منع فرمودند، اعلام داشتند خداوند بركت را در غذائى كه حرارت و داغى آن نشسته قرار داده است، و نيز از فوت كردن به غذا براى نشاندن حرارتش نهى نموده. از اينكه انسان غذا بخورد، و جاندارى در آنجا حضور داشته باشد، و انسان به او بى‏توجهى كند شديداً منع شده. 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
👑صفات رفتاری پیامبر(ص) 1_هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می رفت 2-در راه رفتن قدم ها را بر زمین نمی کشید. 3-نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود. 4-هرکه را می دید مبادرت به سلام می کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت. 5-وقتی با کسی دست می داد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی کشید. 6-با مردم چنان معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است. 7-هرگاه به کسی می نگریست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمی کرد. 8-هرگز به روی مردم چشم نمی دوخت و خیره نگاه نمی کرد. 9-چون اشاره می کرد با دست اشاره می کرد نه با چشم و ابرو. 10-سکوتی طولانی داشت و تا نیاز نمی شد لب به سخن نمی گشود. 11-هرگاه با کسی، هم صحبت می شد به سخنان او خوب گوش فرا می داد. 12-چون با کسی سخن می گفت کاملا برمی گشت و رو به او می نشست. 13-با هرکه می نشست تا او اراده برخاستن نمی کرد آن حضرت برنمی خاست. 14-در مجلسی نمی نشست و برنمی خاست مگر با یاد خدا. 15-هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک درب می نشست نه در صدر آن. 16-در مجلس جای خاصی را به خود اختصاص نمی داد و از آن نهی می کرد. 17-هرگز در حضور مردم تکیه نمی زد. 18-اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود. 19-اگر در محضر او چیزی رخ می داد که ناپسند وی بود نادیده می گرفت. 20-اگر از کسی خطایی صادر می گشت آن را نقل نمی کرد. 21-کسی را بر لغزش و خطای در سخن مواخذه نمی کرد. 22-هرگز با کسی جدل و منازعه نمی کرد. 23-هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگوید. 24-پاسخ به سوالی را چند مرتبه تکرار می کرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود. 25-چون سخن ناصواب از کسی می شنید. نمی فرمودـ« چرا فلانی چنین گفت» بلکه می فرمود « بعضی مردم را چه می شود که چنین می گویند؟» 26-با فقرا زیاد نشست و برخاست می کرد و با آنان هم غذا می شد. 27-دعوت بندگان و غلامان را می پذیرفت. 28-هدیه را قبول می کرد اگرچه به اندازه یک جرعه شیر بود. 29-بیش از همه صله رحم به جا می آورد. 30-به خویشاوندان خود احسان می کرد بی آنکه آنان را بر دیگران برتری دهد. 31-کار نیک را تحسین و تشویق می فرمود و کار بد را تقبیح می نمود و از آن نهی می کرد. 32-آنچه موجب صلاح دین و دنیای مردم بود به آنان می فرمود و مکرر می‌گفت هرآنچه حاضران از من می شنوند به غایبان برسانند. 33-هرکه عذر می آورد عذر او را قبول می کرد. 34-هرگز کسی را حقیر نمی شمرد. 35-هرگز کسی را دشنام نداد و یا به لقب های بد نخواند. 36-هرگز کسی از اطرافیان و بستگان خود را نفرین نکرد. 37-هرگز عیب مردم را جستجو نمی کرد. 38-از شر مردم برحذر بود ولی از آنان کناره نمی گرفت و با همه خوشخو بود. 39-هرگز مذمت مردم را نمی کرد و بسیار مدح آنان نمی گفت. 40-بر جسارت دیگران صبر می فرمود و بدی را به نیکی جزا می داد. 41-از بیماران عیادت می کرد اگرچه دور افتاده ترین نقطه مدینه بود. 42-سراغ اصحاب خود را می گرفت و همواره جویای حال آنان می شد. 43-اصحاب را به بهترین نام هایشان صدا می زد. 44-با اصحابش در کارها بسیار مشورت می کرد و بر آن تاکید می فرمود. 45-در جمع یارانش دایره وار می نشست و اگر غریبه ای بر آنان وارد می شد نمی توانست تشخیص دهد که پیامبر کدامیک از ایشان است. 46-میان یارانش انس و الفت برقرار می کرد. 47-وفادارترین مردم به عهد و پیمان بود. 48-هرگاه چیزی به فقیر می بخشید به دست خودش می داد و به کسی حواله نمی کرد. 49-اگر در حال نماز بود و کسی پیش او می آمد نمازش را کوتاه می کرد. 50-اگر در حال نماز بود و کودکی گریه می کرد نمازش را کوتاه می کرد. 📚منابع: کتاب «منتهی الآمال» محدث قمی و کتاب «مکارم الاخلاق» طبرسی 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🌳🌲بهشت فروشی (ماجرای خریدن خانه زبیده و هارون الرشید از بهلول) زبیده زن هارون الرشید در راه عبور خویش، بهلول را دید که داشت با بچه‌های روی زمین خط می‌کشیدند . به بهلول گفت چه می‌کنی . بهلول گفت دارم خانه درست می‌کنم. زبیده گفت .. زبیده زن هارون الرشید در راه عبور خویش، بهلول را دید که داشت با بچه‌های روی زمین خط می‌کشیدند . به بهلول گفت چه می‌کنی . بهلول گفت دارم خانه درست می‌کنم. زبیده گفت خیلی زیباست آن را می‌فروشی؟ بهلول گفت هزار دینار می‌فروشم. زبیده گفت خریدام. بهلول هم آن پول ها را گرفت و بین فقراء تقسیم کرد. شب آن روز هارون الرشید خوابی دید که وارد بهشتی شده که در آن قصر مجللی است و او را به داخل آن راه نمی‌دهند و می‌گفتند مال زبیده است. فردا به زبیده گفت چنین خوابی دیدم. زبیده ماجرای خانه خریدن از بهلول را به هارون گفت. هارون هم رفت تا بهلول را ببیند اورا دید که با بچه‌ها روی زمین خط می‌کشد. گفت ای بهلول چه می‌کنی؟ گفت مگر نمی‌بینی دارم خانه می‌سازم. هارون گفت خانه ای را که تو درست می‌کنی به شکوه و جلال خانه پادشاهان نیست ولی آن را می‌خرم. بهلول گفت قیمتش خیلی گران است. هارون گفت هرچه را بخواهم می‌توانم بدست آورم. بهلول گفت هزاران کسیه پر زر و باغها و بوستانهای وسیع و اموال فراوان و ... 👑هارون گفت پس چرا به زبیده هزار دینار فروختی. بهلول گفت: زبیده ندیده آن را هزار دینار خرید ولی تو دیده‌ای و می‌خواهی بخری! 📚کتاب قصه‌های بهلول نوشته رضا شیرازی (تهران، نشر دا نش‌آموز سال 1378؛ 118ص.: مصور ‌ ‌ 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
✍دکتر محمد العریفی: مشکل در مردن نیست، چرا که مرگ تنها یک دروازه است؛ دروازه‌ای که همه از آن خواهند گذشت... مشکل بس بزرگ چیزی است که پس از مرگ است... اینکه"بعد از این دروازه چه خواهد بود؟" 🌟ﺗﻮﺷﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺳﻔﺮﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﻓﺖ 🌟ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﺗﻮﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﮔﺮﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﻓﺖ 🌟ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﯼ ﺍﺯﮔﻞ ﯾﺎﺧﺸﺖ ﻃﻼ 🌟ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﻓﺖ 🌟ﭘﺪﺭﻭﻣﺎﺩﺭ ﺧﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺧﺎﮎ ﺳﯿﺎﻩ 🌟ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺶ ﭘﺪﺭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﻓﺖ 🌟ﻭﻋﺪﻩ ﻭﻣﻮﻋﻮﺩ ﻧﯿﺴﺖ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎﺧﺒﺮﺑﺎﺵ 🌟ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﺨﺒﺮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﻓﺖ .. 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🌹 آقایی نقل می‌کرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود. دکتر برای او آزمایش‌هایی نوشت. بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش‌ به بیمارستان رفتیم؛ چشمان و قلبش می‌لرزید. متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست. دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد. متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!! از این کار او تعجب کردم! متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینه‌ها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد. پس من و تو هم قدر سلامتیمان را بدانیم و با صرف هزینه‌ای کم در راه خدا، با زبان و‌ در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و‌ ازدیاد نعمت است. «و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن…» (ضحی آیه 11). «اگر شکرگزار باشید قطعا برای شما زیاد میگردانیم…» (ابراهیم آیه 7). 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان شهید بهشتی که صدا و سیما هرگز پخش نکرده! “15 ماه از پیروزی انقلاب میگذرد، ولی هنوز سیرها و خیلی‌ سیرها با گرسنه‌ها و خیلی گرسنه‌ها باهم دیده میشنود... تا وقتی چنین است جامعه ما اسلامی نیست” 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبای "یا نبی" خواننده سامی یوسف با همراه سخنان شیرین استاد شجاعی بیرون ز عدد بگو و بی حد صلوات 🌺 بر محمد و آل محمد صلوات 🌺 ❤️اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم ❤️ 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
به ریشش چه کار داری؟!! یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط (ره) می گوید: شبی وارد جلسه شدم، کمی دیر شده بود و شیخ مشغول مناجات بود. چشمم که به افراد جلسه افتاد، یکی را دیدم که ریشش را تراشیده بود، در دل ناراحت شدم و پیش خود اعتراض کردم که چرا این شخص چنین کرده است. جناب شیخ که رو به قبله و پشت به من بود، ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت: به ریشش چه کار داری؟ ببین اعمالش چگونه است. شاید یک حسنی داشته باشد که تو نداری! ‌ ‌ 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
.... 🌹شهید علیرضا خاکپور؛ در دفترچه خاطراتش آورده است: 🌷منطقه ای چند بار بین ما و عراقی ها، توی شلمچه دست به دست شد. نشسته بودم جلوی سنگر که گنجشکی آمد، چند متری ام روی تل خاکی نشست.برُّ و بر نگاهم می کرد. به یکی از بچه ها که کنارم نشسته بود، گفتم: این گنجشک گرسنه است. بلند شدم چند دانه نان خشک شده را بردم یک متری اش ریختم و برگشتم. نخورد. 🌷یکی از بچه ها سنگی به طرفش پرتاب کرد که، گنجشکک من، برو خمپاره می خوری ها، پرید. چرخی زد و دوباره برگشت، همان نقطه نشست. یکی دیگر از بچه ها سنگی دیگر برداشت، به طرفش پرتاب کرد. پريد و رفت، چند لحظه بعد، باز دوباره برگشت. همان نقطه نشست. 🌷پریدم داخل سنگر، گفتم: بچه ها سر نیزه، یکی بیلچه آورد، یکی با سر نیزه زدیم به زمین، چند لحظه بعد، پوتین خون گرفته ای، پیدا شد، بیشتر کندیم…. بعثیهای ملعون، چهل و هشت شهید مظلوم بسیجی را یک جا روی هم دفن کرده بودند. ‌ ‌ 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
❤️قضاوت زیبای امام علی(ع) 🤱 دو زن بر سر یک بچه اختلاف داشتند و هر يك از آن‏ها، آن طفل را فرزند خود مي‏دانست. آنها شکایت خود را نزد عمر بردند و او در جواب آن ناتوان ماند. از اميرالمؤمنين عليه‏السلام كمك خواست. امام زنان را احضار كرد و آن‏ها را موعظه كرد و از عقاب خدا ترساند. اما آن‏ها جوابي به امام ندادند. امام عليه‏السلام فرمود: «اره بياوريد». زنها گفتند: اره را براي چه مي‏خواهيد؟ فرمود: «اين كودك را دو نصف مي‏كنم تا نصفش را به اين زن و نصف ديگرش را به آن زن بدهم». يكي از آنها ساكت ماند و ديگري با گريه گفت: خدا! خدا! اي ابوالحسن! اگر ناچار هستي كه كودك را دو قسمت كني من قسمت خودم را به آن زن بخشيدم. امام با صداي بلند گفت: «اللّه‏ اكبر، اين پسر تو است و اگر فرزند آن زن دیگر بود وی بر او رقت و دلسوزي مي‏كرد». زن، اعتراف كرد كه حق با آن زن است و طفل از آن او نيست[1]. امام در این جا از عاطفه مادری برای تشخیص مادر واقعی بهره برده اند چرا که مادر واقعی برای حفظ جان فرزندش حاضر است از خود بگذرد ولی فرزندش را زنده ببیند. 📚ارشاد - شيخ مفيد: 68. وسائل الشيعه 18:212. ‌ ‌ 💠 @resale_hamrah ┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈