مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
💠
#گزارش_تصویری
.
.
💠آئین رونمائی از کتاب #آش_پشت_جبهه، روایت مربیان پرورشی دهه ۶۰💠
🆔@resanebidari_ir
5.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠
.
.
📽🎬 کلیپ ویدئوی تصویری آئین رونمائی از کتاب #آش_پشت_جبهه
|روایت مربیان پرورشی دهه ۶۰ اهواز|
.
.
#کتاب
#پشتیبانی
#فعالیت_پرورشی
#مربیان_پرورشی_مدارس
🆔@resanebidari_ir
💠 #تیغ_غیرت
اینجا ایران است. سرزمینی که هر قطعه ای از آن عشق را به گونهای تکلم می کنند. هر کدام از ما، در قوم و ایلمان، رنگی به تن داریم و با آن رنگ شناخته میشویم. گرچه حالا همه سیاه پوش عزای حرم شاهِ چراغیم. ایرانی شریف است. آرام است. متواضع است اما وای بر روزی که سیاه پوش شویم. همه جهان میدانند ایرانی داغ که بر جانش بگذارند، شمشیر داغی میشود که دشمن سنگ دل را میشکند. و وای بر لحظه ای که ایرانی اشک بریزد. که اشکش اشک حماسه ست مانند اشکی بر حسین میریزد. اشکی که حماسه برپا میکند و طول تاریخ را در مینوردد. ما میان خودمان همهمه داریم اما در مقابل دشمن مشتی هستیم یکصدا و تیغی هستیم بران. به قول شاعر:
ما تیغ غیرتیم که از هرچه بگذریم
از انتقام خون تو هیهات بگذریم
#محمد_علی_بخشی
#شاهچراغ
🆔@resanebidari_ir
به دختری فکر میکنم که هنوز ندارمش.
اما حتما من را مادر صدا میکند.
به روزی که اولین 《 روسری 》اش را هدیه میدهم!
اگر بپرسد چیست و چرا؟
چشم بر دنیای کودکانهاش میبندم.
مگر خون دخترک من از خون 《 آرتین 》
رنگین تر است؟
دستهای کوچکش را می.گیرم و میبرمش حرم شاه چراغ.
میگویم مادر جان خوب نگاه کن!
در و دیوار و کاشیها را خوب نگاه کن که رد خون تا همیشه اینجا راه میرود.
میگویم چراغانیهای شاه چراغ دیگر هیچوقت مثل قبل از آبان ۱۴۰۱ هجری شمسی نشد!
درست مثل گوهرشادی که از 1314 هجری شمسی دیگر شاد نشد.
میگویم رمز این عملیات زن بود و 《روسری》 و هویت زنانه.
و احتمالا دیگر نتوانم حرفهایم را روی دامن دخترکم بریزم. احتمالا یاد نگاه آرتین باز هم راه گلویم را ببندد.
#فرانک_صف_آرا
🆔 @resanebidari_ir
💠قاسم صرافان
در دینشان، عشق علی شرک است، سوزاندن اطفال، توحیدست
رحمان کجا؟ شیطان بیرحمی است، ربی که وهابی پرستیدهست
انگار از آیات قرآنش، از آن خدای مثل شیطانش
از سیره و سبک بزرگانش!! جز فتنه و آتش، نفهمیدهست
مفت است پیش مفتیاش جانها، فتوای کشتار مسلمانها
شیخی که رحمت را، ولایت را، از معنی آیات دزدیدهست
سر میبُرد، از هر که سر خم کرد، بر آستان عشقِ وجهالله
سر را ولی مثل سگان هر روز، بر چکمهی ارباب ساییدهست
قرآنِ روی نیزه را خواندهست، سرمستِ تیر حرمله ماندهست
با «هند»، مشروب و جگر خوردهست، با شامیان، تا صبح رقصیدهست
در این جهانی که عمو سامش، دم میزند از صلح، معلوم است
خدمتگزار «لات» هم خود را، خدمتگزار کعبه نامیدهست
هی چنگ میاندازد و انگار با کودکان هم بر سرِ جنگ است
این گرگ اگر وحشیتر از پیش است، یعنی که بیش از پیش ترسیدهست
موجی خروشان از عدن آمد، بوی خوش عشق از یمن آمد
امروز اویسی کز قَرَن آمد، مانند سلمان، سر تراشیدهست
مستضعفان و صالحان بیشک، میراث داران زمین هستند
بگذار این شب بگذرد، فردا از آنِ فرزندان خورشید است
🆔 @resanebidari_ir
💠قساوت تجزیه طلب
بعد از انقلاب هر گوشه کناری ضدانقلاب و منافقی مانند قارچ سردرمیآورد. از خلق مسلمان حمیدیه و شادگان بگیر تا قشقاییهای شیراز و کوموله ودموکرات در کردستان.
هرجا هم منافقی بود، صفرعلی را آنجا پیدا میکردی.
با بلندشدن حزب کومله و دموکرات در کردستان در اهواز نماند با وجود مخالفت شدید خانواده با اولین گروه اعزامی از اهواز به فرماندهی جانباز محمدرضا بلالی که اسم گروه اعزامی نیز به اسم ایشان شناخته شد خود را به کردستان رساند.
همان روزها، تازه برایش به خواستگاری رفته بودم اتاقی را برایش رنگآمیزی کردم و درحال جاروکشیدن بودم که در چارچوب در اتاق دیدمش گفتم:
- صفرعلی قبل اینکه دیوارها دوباره باد کنن و خراب بشن دست زنت رو بگیر و بیار که این دیوارها عکسات رو خراب نکنن.
خندید و گفت:
-تا این انقلاب را سروسامان نگیره سروسامان نمیخوام.
این را گفت و رفت.
صدام شروع به بمباران کردن بیست و چهارمتری کرده بود. از پاوه تماس گرفت و گفت مراقب خودمان باشیم خبر عملیات همان شب را نیز داد خداحافظی کردیم.
فردا در عملیات بچههای بلالی محاصره شدند با استراتژی خاصی سه نفر از بچهها یعنی صفرعلی و ابراهیم جمالی و چهارمحالی راه را برای عقبنشینی بچهها باز کردند اما خودشان نتوانستند برگردند. بعد از مدتی به دلیل خستگی و ضعف زیاد به خانه ای در یکی از روستاها پناه میبرند اما آنها شهید صفرعلی لاری زاده و شهید جمالی را به ازای ۲۰۰۰هزار تومان پول به حزب دموکرات تحویل دادند.
صفرعلی ۱۱ماه اسیر بود. تمام این مدت را شکنجه شد و از او برای ساخت زندانشان بیگاری کشیدند. آخر سر دموکراتها ۴ بار به او اماننامه دادند، اما صفرعلی همهشان را رد کرد، حتی وقتی به او گفتند از امام برائت بجو و فحاشی کن قبول نکرد و زجر بریدن زبان را به جان خرید و سپس به طرز وحشیانهای بینی و سرش را بریدند و سوزاندند.
۸ تیرماه ۱۳۶۰ جسدش را در جادهای پیدا کردند.
بعد از دیدن جنازه اش دچار فراموشی شدم. تا مدتها فراموشي داشتم و به مرور حافظهام را بدست آوردم هنوز هم لباس سبز پاسداران حالم را دگرگون میکند.
راوی: #کبری_لاری_زاده، خواهر #شهید_صفرعلی_لاریزاده
تنظیم خاطره: #سحر_همه_کسی
🆔 @resanebidari_ir
هدایت شده از عمار خوزستان
10.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠داعش بدتره یا کومله؟
روایت خانم لاریزاده از اتفاق عجیب...
🆔 @resanebidari_ir