eitaa logo
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
621 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
319 ویدیو
11 فایل
مرکز تولید،توزیع و ترویج کتاب و محصولات جبهه فرهنگی و انقلاب اسلامی در استان خوزستان 🚩پادادشهر خ۱۷غربی پ۱۳۶ حسینیه هنر ارتباط با ادمین: @ammar_khz02
مشاهده در ایتا
دانلود
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
⭕️«همیشه پشتیبان» منتشر شد 🔴خاطرات شفاهی حاج حسین سراجان؛ از قهرمانان گمنام انقلاب اسلامی حاج حسین سراجان، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی جزو مبارزان با رژیم شاهنشاهی بود و در همان دوران، اولین جلسات زیارت عاشورا و دعای ندبه را در اهواز بر پا کرد و هیئت قائمیه را تشکیل و سامان داد. در دوران هشت‌ساله دفاع مقدس نیز با کمک خیرین کمک‌های مردمی را به جبهه می‌برد و بعد از پایان جنگ هر هفته، روزهای جمعه به دیدار مرزهای استان ایلام و خوزستان می‌رفت و با سربازان مرزی دیدار می‌کرد. کمتر کسی از اهل مساجد و هیئات اهوازی هست که او را نشناسد... 📚بخشی از کتاب: انقلاب که پیروز شد، دنبال چند تا آدم مطمئن بودند تا هرکدام را جایی بگذارند؛ یکی توی ارتش، یکی توی استانداری، یکی توی فرمانداری و جاهای دیگر. من را فرستادند طبقۀ بالای ساواک  که قسمت دفتری‌اش بود. جای خیلی مجهزی بود که چند تا تلفن داشت. جوانی هم گذاشتند کمکم. بچه‌های انقلابی بایستی همۀ حوادث و جریانات گروه‌های مختلف را به من اطلاع می‌دادند تا از اینجا سریع به مسئولان گزارش بدهم که توی این شلوغ‌بازار به جایی آسیب نزنند. یک بار که نشسته بودم پشت تلفن، یک نفر زنگ زد و گفت: «اونجا کمیتۀ ساواکه؟ آماده باشین که همین الان با رگبار می‌آیم.» جوانی که کمکم بود ترسید؛ اما من جواب دادم: «اگه مَردید بیایْند.» جا خورد و تلفن را قطع کرد. هرچه هم منتظر نشستیم کسی نیامد. تحقیق: حمیدرضا بهوندی، مهرزاد قوی‌فکر تدوین: علی هاجری 176صفحه 90هزار تومان جهت ثبت سفارش به آیدی زیر مراجعه کنید👇 📲@resanebidaripv                                            🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
بسم الله این شخصیت اینقدر بزرگوار و مخلص بود که این کتاب(کتابِ ) به نظر من بخش کوچکی از فعالیت های مخلصانه ی او برای خدا رو روایت میکنه‌. من نوه ایشان هستم، و توفیق داشتم چندسال پایانی عمرشون رو باهاشون زندگی کنم، باوجود اینکه بالای ۹۰ سال سن داشت، چنان فعالیت و کار و تلاش در زمینه های مختلف(بیشتر فرهنگی و کمک به مردم) انجام میداد که واقعا خیلی از ما جوونا اینقدر نمی تونیم فعالیت کنیم، اندازه ده تا جوون فعالیت داشت. یه بار ازش پرسیدم چطور شد که اینقدر عاشق خدا شدید و با جون و دل کاری که احساس تکلیف میکنید، انجام میدید؟  بهم گفت که در جوانی خدا گره از کارم باز کرد(تو کتاب بهش اشاره شده) و از اون موقع عاشق خدا شدم، ماها هم زیاد از این گره گشایی ها تو زندگی مون داشتیم، ولی او نعمت و لطف خدا رو در جایی که باید، دید و فهمید و خدا هم به کاراش برکت داد، همه چیز به نکته بینی ما برمی گرده... معروفه شبیه به این جمله رو میگن که شیران روز، فروتنان شب در پیشگاه خدایند، نصف شب ها که نماز شب میخواند، یواشکی نگاه میکردم چقدر عاشقانه و از سوز دل توی قنوتش دعا می خوند و اشک می ریخت و روزها به کمک مردم نیازمند می رفت و در پی فراهم کردن برنامه های فرهنگی و آماده کردن شرایط برای برنامه همیشگی اش در جمعه ها بود که به سربازا سر بزنه. انرژی روزانه رو از تضرع شبانه میگرفت... الان که خودم سربازم، می فهمم که چه کار بزرگی میکرد که میرفت به سربازا سر میزد، قصه میگفت، از دین میگفت، براشون طنز میگفت و خوراکی و کتاب و هدایای دیگه بهشون میداد تا روحیه بگیرند، کاری که میتونه الگویی برای فرماندهان نظامی باشه که مخلصانه(نه نمایشی و مقطعی و برای پرکردن روزمه خدمت به سرباز!) هر چند وقت یکبار بصورت منظم با سربازا خوش و بش کنند و روحیه بدن و پای درد دلشون بشینن. یادش گرامی. 🙏🌹 باتشکر از زحمتکشان «رسانه بیداری اهواز» و «واحد تاریخ شفاهی اهواز»، بخصوص نویسنده و محققان و مصاحبه کنندگان کتاب که در چاپ این کتاب تلاش فراوان کردند. 🎥 فیلم کوتاه بالا هم گزارش کوتاهی است که شبکه خوزستان در زمان حیات ایشان پخش کرد. 🔗 لینک متن همین یادداشت در شبکه اجتماعی : https://behkhaan.ir/reviews/65712ccc-72d7-44e9-bdce-741c94cc3a49?inviteCode=sAa65u8iEpdN @ali_mahdighalb 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
⚜️جوان نود و چهارساله آن لحظه پشیمانی احتمالا یقه هر آدمیزادی را حداقل یک بار در زندگی‌اش گرفته‌است. لحظه‌ای چند ثانیه بعد از گفتن یک جمله پرت به آدمی نامناسب. لحظه‌ای که با خودت می‌گویی کاش می‌شد مداد غلط کردم را در سوراخ نوار کاست زندگی بگذاری و چند ثانیه به عقب برگردانی‌اش. ولی دریغا که وقتی کلمات نابجا از بین دو لب ول می‌شوند بیرون، آنقدر توی مولکول‌های هوا می‌لولند تا بالاخره خودشان را به گوشی که نباید، برسانند. لحظه‌ای که بیشتر از هر لحظه دیگر در زندگانی، ارزش تامل قبل از حرافی را درک می‌کنی. می‌شود اسم آن لحظه پشیمانی را گذاشت بلاهت، حماقت، یا شاید هم خریت. سنگینی بار این لحظه را بیش از هر زمان دیگری بعد از پرسیدن سوالی معمولی، در نگاه حاج حسین سراجان درک کردم. وقتی از او پرسیدم - حاجی حالا که نود و چهار سالته دیگه خسته نشدی از هر جمعه، دوغ بردن به پاسگاه‌های مرزی؟ ماهیچه‌های اطراف چشمش جمع شد و با تعجب نگاهم کرد. نگاهی عاقل اندر سفیه. از آن نگاه‌هایی که بعد از هر خرابکاری، هاردی، نثار لورل بی‌نوا می‌کرد. آن چشم‌ها و آن نگاه با من حرف می‌زد. جمله‌ای دو کلمه‌ای و صریح می‌گفت: - خیلی خری یک خیلی خری کش‌دار با لهجه اصفهانی. بعد از این که با نگاه متعجبش ضربه اول را زد سری به افسوس تکان داد و گفت - پوووففف حاج حسین منظورش را با همان نگاه به من منتقل کرد، به نظرم بیان پوف دیگر اخلاقی نبود. یک چیزی مثل فیتیله‌پیج ششم در تشک کشتی، یا بارانداز بعد از ضربه فنی. ضربه‌ای اضافه بر تنی خالی‌کرده و بی‌رمق. شاید هم آن پوف کارکرد تاکیدی داشت. مثل چایی نبات بعد از مصرف قرص هیوسین. می‌خوری که اطمینان صددرصد پیدا کنی از رفع دل‌درد. احتمالا حاج حسین هم احساس می‌کرد آن نگاه به تنهایی کافی نباشد. پوف را ضمیمه‌اش کرد که من حتما بفهمم که نفهمم. غرض این که آرزو دارم وقتی حضرت حق عمرم را تا نود و چهار سالگی کش داد، در آن سن مثل حاج حسین باشم. اگر جوانک پررویی پیدا شد و پرسید در نود چهار سالگی خسته و ازپاافتاده و خانه‌نشین هستی؟ با اعتماد به نفس محمدعلی کِلی پس از ناک‌اوت سانی لیستون به صورتش خیره شوم. طوری نگاهش کنم که یک خیلی خری کش‌دار از آن استنباط کند. خیلی خری‌ترین نگاهی که به عمرش دیده. آنقدر گیرا که نیازی به ضمیمه پوف هم نداشته‌باشد. پ.ن: انتشارات راه‌یار کتاب خاطرات شفاهی حاج حسین را این ماه منتشر کرده. به قلم علی هاجری ✍️🏻مهرزاد قوی‌فکر 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
12.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞نشست معرفی کتاب "همیشه پشتیبان" با حضور محققان کتاب و جمعی از دوستان مرحوم حسین سراجان روای کتاب 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔹️نقد و بررسی کتاب " همیشه پشتیبان" بررسی زندگی و زمانه مرحوم حاج حسین سراجان مبارز انقلاب و مربی قرآن در اهواز زمان: شنبه ۱۴۰۳/۱/۱۸ ساعت ۲۰ مکان: نمایشگاه قرآن وعترت خوزستان (نمایشگاه بین المللی اهواز) باحضور : نویسنده کتاب : علی هاجری محققین کتاب: حمیدرضا بهوندی و مهرزاد قوی فکر 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
🔰 نشست نقد و بررسی کتاب "همیشه پشتیبان" خاطرات شفاهی حاج حسین سراجان با حضور محققان کتاب حمیدرضا بهوندی و مهرزاد قوی‌فکر و نویسنده کتاب علی هاجری در دومین شب برپایی نمایشگاه قرآن و عترت برگزار شد. نویسنده و محققین کتاب در این نشست به بیان ابعاد شخصیت و تاثیرگذاری حاج حسین سراجان و همچنین حاشیه‌های تحقیق و تدوین کتاب پرداختند. 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
▪️ هیاهوی نفس‌ها تصمیم گرفتم همراه دوستان بروم قم. جمعه با عید غدیر مصادف شده بود. دیدم بهترین فرصت همین است. فقط به آن‌هایی که می‌شناختم گفتم. رابط را حضوری فرستادیم پیش آقای علم‌الهدی  تا این دیدار را برای عید غدیر هماهنگ کند. معمولاً خودم و یحیوی و شمس و صانع می‌رفتیم برای کارهای مهم باهاش صحبت می‌کردیم. خیلی احتیاط کردیم که خبر این دیدار جایی درز نکند. صبحی که برای گرفتن اتوبوس می‌رفتم، خبر آوردند ساواک بو برده. به ذهنم رسید بلیت قطار بگیرم؛ آن هم برای چند ایستگاه قبل از قم؛ ولی ما قم پیاده شدیم.  وقتی رسیدیم قم، یک‌‌راست رفتیم حسینیه‌ای که حسین اشعری با هزار ترس‌ولرز برایمان گرفته بود. بعد از حمام و خوردن ناهار، سریع آماده شدیم تا به قرار چهار تا پنج‌ونیمی برسیم که برایش سختی کشیده بودیم. ساعت ده دقیقه به چهار رسیدیم. پنجاه نفری می‌شدیم. دیدارها خانۀ دامادشان برگزار می‌شد. دو اتاق تودرتو داشت که همه به‌زور جا شدیم. داشتم با حسرت فکر می‌کردم ای کاش با خودمان مداح آورده بودیم که یکهو از صدای صلوات به خودم آمدم. آیت‌الله از در سمت حیاط وارد اتاق شد. صدای شعارها قطع نمی‌شد. ول‌کن نبودند. داشتم کلافه می‌شدم. جانمان برای گرفتن همین یک ساعت درآمده بود. طاقتم تمام شد. دادی سر همه کشیدم. گفتم: «اومِدِید اینجا که سرآصدا کونید یا از حضرت آیت‌الله استفاده کونید؟» همه ساکت شدند. یکهو چیزی به ذهنم آمد. از سوز دل داد زدم: المنت‌ لله شب هجران به سر آمد محبوب سفرکردۀ ما از سفر آمد محبوب‌صفت از افق خانۀ دل‌ها بر چشم همه منتظران، منتظر آمد جان آمد و ماه آمد و سرو ناز آمد تا گفتم آیت‌الله خمینی آمد، صدای شلیک صلوات رفت هوا. همه رفتند نزدیک آیت‌الله نشستند. این‌قدر فشرده شدیم که دیگر جا نبود. من هم جلوتر از همه، به‌زور زانویم را زدم به زانویشان. آقای علم‌الهدی من را به ایشان معرفی کرد که اهل شعرخواندن و مدیحه‌سرایی‌ام. بچه‌ها از پشت هی مشت می‌زدند به کمرم. درِ گوشم گفتند: «به آیت‌الله بگو ما می‌خوایم سر و دستش رو ببوسیم.» من به آقای علم‌الهدی گفتم که از ایشان اجازه بگیرد. آیت‌الله هم با تکان سر و کمی اخم اذن داد. یکهو با خوش‌حالی سرازیر شدند. یکی سرشان را می‌بوسید، یکی صورتشان را، یکی شانه‌شان را. باز هم داشت وقتمان می‌رفت. هنوز نصف جمعیت مانده بود. وقتی یکی آمد دستشان را ببوسد، یکهو یک دادی زدند که «بسه.» نگاه کردیم دیدیم او از ما نیست. نفهمیدم از کجا پیدایش شد. همه را خودم هماهنگ کرده بودم؛ اما این را اصلاً نمی‌شناختم. حتماً ساواکی بود. بعدش آیت‌الله حرفشان را شروع کردند. آخرسر که موقع دعاها رسید، آیت‌الله بند‌به‌بند برای همه دعا کردند. مخصوصاً برای دانش‌آموزان و دانشجویان و طلاب خیلی دعا کردند. ما هم هی اشک می‌ریختیم؛ برادرم هم بیشتر از همه. 📖برگرفته از کتاب همیشه پشتیبان خاطرات شفاهی حاج حسین سراجان راه های تهیه کتاب آدرس: بلوار بهبهانی جنب حوزه علمیه امام خمینی ره کتابفروشی رسانه‌بیداری 🔸️جهت سفارش تلفنی: ☎️ 061-35530798 🔹️جهت سفارش پیامکی: 📱 09305619565 ------------------‐----------------------------------------- 📚شبکه توزیع کتاب و محصولات فرهنگی رسانه‌بیداری 🔰  ایتا@resanebidari 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
29.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹حاج صادق آهنگران: او شهیدساز بود... 📖کتاب همیشه پشتیبان خاطرات شفاهی حاج حسین سراجان 📚راه های تهیه کتاب 🚩آدرس: بلوار بهبهانی جنب حوزه علمیه امام خمینی(ره) کتابفروشی رسانه‌بیداری 📎لینک مجازی سفارش کتاب B2n.ir/r61539 🔸️جهت سفارش تلفنی: ☎️ 061-35530798 🔹️جهت سفارش پیامکی: 📱 09305619565 🔰  ایتا@resanebidari 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
36.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹حجت الاسلام و المسلمین حاجتی: او خودش را وقف اسلام کرد. هر مجلسی نام اهلبیت بیاید نام او هم زنده می‌شود... 📖کتاب همیشه پشتیبان خاطرات شفاهی حاج حسین سراجان 📚راه های تهیه کتاب 🚩آدرس: بلوار بهبهانی جنب حوزه علمیه امام خمینی(ره) کتابفروشی رسانه‌بیداری 📎لینک مجازی سفارش کتاب B2n.ir/r61539 🔸️جهت سفارش تلفنی: ☎️ 061-35530798 🔹️جهت سفارش پیامکی: 📱 09305619565 🔰  ایتا@resanebidari 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
29.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹حمیدرضا بهوندی: سربازان مرز او را حاجی دوغی صدا میزدند و هر هفته منتظر بودند بیاید و به آنها سربزند! 📖کتاب همیشه پشتیبان خاطرات شفاهی حاج حسین سراجان 📚راه های تهیه کتاب 🚩آدرس: بلوار بهبهانی جنب حوزه علمیه امام خمینی(ره) کتابفروشی رسانه‌بیداری 📎لینک مجازی سفارش کتاب B2n.ir/r61539 🔸️جهت سفارش تلفنی: ☎️ 061-35530798 🔹️جهت سفارش پیامکی: 📱 09305619565 🔰  ایتا@resanebidari 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv