eitaa logo
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
626 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
358 ویدیو
12 فایل
مرکز تولید،توزیع و ترویج کتاب و محصولات جبهه فرهنگی و انقلاب اسلامی در استان خوزستان 🚩پادادشهر خ۱۷غربی پ۱۳۶ حسینیه هنر ارتباط با ادمین: @habibekhuz13
مشاهده در ایتا
دانلود
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سه دو یک 📢اصناف انقلابی اهواز: _سپاه پاسداران حمایت حمایت✊🏼🇮🇷✌🏼🇮🇷 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
43.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎇خیابان‌های اهواز شادمان از پاسخ کوبنده سپاه به رژیم کودک‌کُش اسرائیل🤜🏼 ✌🏼🇮🇷 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚜️خانواده‌های شهدای مدافع حرم و جای خالی شهدا در شب تنبیه اسرائیل 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
45.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚜️خانواده‌های شهدای مدافع حرم و جای خالی شهدا در شب تنبیه اسرائیل/۲ ✨️ سلام خدا بر شهدای مبارزه با اسرائیل... 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
22.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻بگذار اسرائیل هر چه می‌خواهد بگوید! اهوازِ غیور پشتیبان عزت است🇮🇷 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
روزمرگی های جنگ لذت بخش است دارم دلمه می‌پیچم با خودم می‌گویم کی غروب بشود بروم مسجد. چند روز است اینترنت کم سرعت شده. به پادکست‌ها، سخنرانی‌ها و پیج‌هایم دسترسی درستی ندارم، ارتباطم با فامیل و دوستان کمتر شده. حال و هوای خودم را دارم و خانه را مرتب می‌کنم. خانه‌ی مرتب تمام ماجراست. ذکر می‌گویم برای عاقبت به خیری همه. حالم بد نیست، خوب هم نیست، دلشوره ندارم، اما آرام هم نیستم. اما چون از قبل برای این روزها فکر کرده‌ام، بر اوضاع مسلطم. نبرد خیر و شر، نبرد مشخص شدن تکلیف جهان، تلفات هم دارد. خدا حواسش به همه هست. بیرون رفتن را محدود کرده‌ام. سعی می‌کنم خانه را گرم کنم. با سرخ کردن پیراشکی و با درست کردن پنیر و بستن ماست. دو روز قبل کیک قابلمه‌ای شکلاتی پختم. بوی شکلات و وانیل همه ساختمان را برداشته بود. شکلات تخته‌ای نداشتم و با نشاسته و پود کاکائو و شکر چیزی سرهم کردم. کیک را تزئین کردم و در یخچال گذاشتم تا شب که همسرم اخبار جنگ را دنبال می‌کند چیزی برای پذیرایی باشد. اذان مغرب به مسجد رفتم. دوستی را دیدم حالش خوب نبود. نگران بود از شهادت سرداران. حرف به مردم غزه کشید و گفت: "هیچوقت مثل این روزا به غزه فکر نکرده بودم. این که یه مادر چقدر قدرت داره که جنازه بچش رو روی دست بگیره و همچنان سر پا باشه!" او را به خانه دعوت کردم. برشی کیک و چای ریختم برایش و حرف زدیم و آرام‌تر شد. گفت می‌رود سری به خانم های مسجد بزند که جمع‌اند تا آش بپزند برای بچه های بسیج شهری که مراقب رفت و آمدهای خیابان های منطقه هستند. هنوز دارم دلمه می‌پیچم و تک‌و‌توک صدای موشک می‌شنوم و فعالیت پدافند. و بعدش دلم کباب می‌شود برای سربازان وطنم برای سال‌ها مقاومت غریبانه‌ "تمام خیر‌ِجهان" در برابر "تمام شر" برای غزه و حیفا‌ی قبل از اشغال و بلندی های جولان. صدای بچه ها مرا به خود می‌آورد. فاطمه بهانه‌ی بیرون و تفریح را می‌گیرد. و مهدی که طرحی ریخته برای ضربه زدن به پدافند اسرائیل و با دستهای کوچکش برایم توضیح می‌دهد. با خنده و قربان صدقه صورتش را می‌بوسم به کارم ادامه می‌دهم. یک رمان قدیمی هم سفارش داده‌ام در مورد عشق دختری فلسطینی اهل حیفا و یک سرباز اهل شیلی که باید جذاب باشد. ✍️ساره دغاغله رسانه بیداری | @resanebidari_ir