eitaa logo
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
619 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
315 ویدیو
11 فایل
مرکز تولید،توزیع و ترویج کتاب و محصولات جبهه فرهنگی و انقلاب اسلامی در استان خوزستان 🚩پادادشهر خ۱۷غربی پ۱۳۶ حسینیه هنر ارتباط با ادمین: @ammar_khz02
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️پخت شله زردنذری در حسینیه هنر اهواز باحضور بانوان کاروان زینب ✨️ 🖋❇️ کاروان زینب: باهمت مادرشهیدعلم الهدی درزمان جنگ گروهی تشکیل شد که جهت تسلی خاطر مرتباً به خانواده شهدا واسرا سرکشی و به امور آنها رسیدگی میکردند. 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
🖋نذر نور✨️ دریچه اول قاب تصویرمناسب نیست، باتری هاچ اف دارد تمام می شود، حافظه دوربین پرشد ضبط ناقص ماند... از صبح ذهنم را این جملات پر کرده است. تجربه دلچسبی نیست نگاه کردن به دنیا از پشت دوربین. این رسانه چی ها چگونه زندگی می کنند؟📽📷🎤🎬 روز شلوغی است. میانه ظهر شده حالا باتری خودم هم روبه اتمام است. همه بالای دیگ نذری هستیم. بازهم باید از پشت دوربین به آدمها نگاه کنم📹. نگاه می کنم به خانم لاری زاده که با صوت حزینش دعا می خواند و معلوم است دلها را هوایی کرده🎙🎶، به همکارانم که دست به دعا برداشته و بعضی با اشک ذکرها را تکرار میکنند، به تک تک خانمهای کاروان زینب که با صدای بلند برای همه سلامتی و عاقبت بخیری از خدا می خواهند🤲. و به خانم گرگ‌زاده که بعد از خلوت شدن حیات کنار دیگه نذری سجاده پهن می کند و دو رکعت نماز می خواند. راستی این شله زرد عجب بویی دارد چندساعت تا افطار مانده⏰️؟ چقدر همه چیز زیباست🌈! چقدر امروز زندگی واقعی و پراز شورِعاطفه است! باتری ام تمام می شود🪫 با برق اضطراری سرپا هستم اما... اما تاریخِ شفاهی تو خیلی دوست داشتنی هستی! ❇️ کاروان زینب: باهمت مادرشهیدعلم الهدی درزمان جنگ گروهی تشکیل شد که جهت تسلی خاطر به طور مرتب به خانواده شهدا واسرا سرکشی میکردند و به امور آنها رسیدگی میکردند. 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
🖋نذر نور✨️ دریچه دوم شاید خانم همسایه منتظر نشانه است، نشانه حاجت روایی🌟 _بله؟ +:بفرمایید نذری.... یکی از شب های احیا،نیت ها یکی شد🌠🤲 بعضی ها با آوردن وسایل،بعضی ها با وقت وذهن برای مدیریت،مسئولیت را قبول کردند. درست کردنش در این اندازه برای خودم جالب بود،پخت شله زرد! آب می جوشید،برنج ها درون دیگ هم میخوردن🥣. زعفران دم میکشد، رنگ برنج را عوض می کند،رنگ دل را هم💛.... نذری بهانه ی خوبی برای باهم ودورهم بودن بود💞، تا خانم های کاروان زینب را به حسینیه هنر آورد. خانم شادمان،خانم شمس،خانم گرگ زاده و... یکی پس از دیگری به جمع اضافه می شوند. برای هرکدامشان تجدید خاطره می شود،چه دیدن همدیگر، چه پخت نذری... پای دیگ‌ می روند، شکر را اضافه می کنند تا کام همه را به وقت افطار شیرین کنند🍯، اما اینجا جنس شیرینی اش هم فرق دارد✨️. دعا می گویند ومی‌خوانند برای همه🤲📿 دلش طاقت نمی آورد و سجاده را همان جا پهن می کند و نماز می خواند بازهم دعا می کند و بازهم می دانم که نه برای خود، که برای همه شاید برای خانمِ همسایه... ❇️ کاروان زینب: باهمت مادرشهیدعلم الهدی درزمان جنگ گروهی تشکیل شد که جهت تسلی خاطر به طور مرتب به خانواده شهدا واسرا سرکشی میکردند و به امور آنها رسیدگی میکردند. 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
تقریبا تمام آدمای دنیا جاهایی رو نیاز دارن تا اونجا روحشون لذت ببره. مثلا یه جا برای خلوت کردن و نوشیدن یه چای یا قهوه دل چسب و خوندن یه کتاب آرامش‌بخش. یا یه جا کنار دوستانی که مهمترین دلیل دیدارشون دلتنگی زود به زود برای دیدن دوبارشونه. یه جایی که بتونیم چیزایی رو برای تشکر از عزیزترینامون تهیه کنیم. جایی که بتونیم به دنیایی که می‌خوایم سفر کنیم، مثلا به تاریخ و شعر؛ جایی که مولانا توی میدون شهر قونیه نشسته و داره شعر می‌خونه، به اولین روزهای تاسیس روانشناسی و عالم موفقیت یا اصلا به یه تراس کافه توی یکی از کوچه‌های پاریس. ما اهوازیا کمبود چنین جاهایی رو توی شهرمون خیلی احساس می‌کنیم اما قراره تک تک این جاهایی که دربارشون صحبت کردیم و حتی بیشتر از اینا توی قالب یه شهر کوچیک دقیقا وسط شهر اهواز افتتاح بشه. ما توی کتابشهر ایران قراره تا این رویا رو به واقعیت تبدیل کنیم. فقط چند روز دیگه ما میایم تا شما رو کنار خودمون داشته باشیم. ما نیمه بهار میایم تا سبز بشیم. ✅️ بزودی 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
نگاه او سراسر انتقادی بود؛ یک شورشی بر ضد تقریبا همه چیز؛ برای ما که جوان بودیم و بیشتر حالمان حامل اعتراض بود؛ جذاب و جالب بود که کسی را می‌دیدیم از میان‌سالی عبور کرده ولی آن‌قدر منتقد و معترض و حتی گاهی به شکل آنارشی است و برای نگاه کردن به سطح نقد او، کلاه از سرمان می‌افتاد. از نقد‌های جزئی، سلیقه‌ای و شخصی با اغماض تمام می‌گذشت. سعی می‌کرد عبادالرحمان باشد و خطابه‌های جاهلان را به سلامی پشت سر بگذارد؛ در مسائل اساسی و عدالت‌خواهانه اما یک منتقد بسیار رادیکال بود.منتقدی که در عین نقد، سرشار از امید به تغییر وضعیت بود و این توأمانی عجیب بود. اعتراف می‌کنم که بسیار دوست داشتم کمی از شیوه او در این جمع میان نقد و امید را بیاموزم و پیروی کنم اما حتی در تحقیق پیرامون انسان انقلاب اسلامی هم نتوانسته‌ام به تبیین درستی از ویژگی‌ جمع‌الجمعی او و مانندهای او برسم؛ *نه مانند او اعتراض داریم نه مانند او امیدواریم.* به روایت مجتبی نامخواه 🔴 ۹ اردیبهشت سالگرد درگذشت علمدار جبهه جهانی انقلاب اسلامی 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
🖋📃دل نوشته وحید جلیلی در سالگرد رحلت نادر طالب‌زاده طالب زاده پوزخند خمینی بود بر تقی‌زاده‌ها ⚜️بسم الله الرحمن الرحیم 🔷️🔸️یک سال بعد … می‌شود هنوز عاشقانه گریه کرد از داغ تلخ نداشتنش، و می‌شود صد دانه تسبیح شیرین الحمدلله گفت برای داشتنش؛ خدا را شکر که نادر طالب‌زاده را داریم، و سید مرتضی آوینی را، و مصطفی چمران را، و قاسم سلیمانی را، و … ، و بیاورند اگر دارند مشابهش را. 🔹️فرنگی‌ها می‌گویند جنتلمن، ما می‌گوییم آدم حسابی، معتمد، مطمئن، عبدالله، خداداد. هدیه‌ی خدا بود انگار. هر که داشتش جا داشت فخرش را بفروشد، فخر او را که فخرفروش نبود با همه‌ی افتخاراتش. «حال خوبی داشت»، مهم‌ترین جمله‌ای که می‌توانستی از او درباره‌ی کسی بشنوی، و حالا می‌شود درباره‌ی خودش این را گفت. حال خوب؛ معیار تحسینش همین بود همیشه. و چه حالی پیدا کرده بود از پس گذشته‌ای که رهایش کرده بود به شوق آخرالزمان، زمانی موازی، جهانی دیگر. 🔹️معلوم بود اول مقلب‌القلوب و الابصار شسته دل و دیده‌اش را با آبی آسمانی؛ این را چشم‌هایش می‌گفت. و از بهمن 57 به عنایت حضرت محول‌الاحوال به جهان دیگر پا گذاشته بود. و چه بود انقلاب اگر عبور از جهل به عقل، از ظلمت به نور، از دنیا به آخرت نبود؟ شمه‌ای را علی موذنی روایت کرده در رمان ارتباط ایرانی. « – خوانده‌ای آن رمان را؟ + بله سال‌ها پیش. – قصه‌ی منه.» لحظه‌ای سکوت، و شلیک خنده. یکی یکی صحنه‌هایش یادم می‌آمد و می‌خندیدیم دوباره با هم. چرا حدس نزده بودم همان اول؟
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
🖋📃دل نوشته وحید جلیلی در سالگرد رحلت نادر طالب‌زاده طالب زاده پوزخند خمینی بود بر تقی‌زاده‌ها ⚜️ب
رمان بود آخر، داستان بود، تخیلی، ساختگی، مصنوعی، بافتنی، دروغی. و حالا ما بودیم و نادر طالب‌زاده. داستانی که پا در واقعیت گذاشته بود، و نه واقعیتی که بپیوند به قصه‌ها. و چه خوب که خیال نبود و خواب و سراب؛ حقیقتی بود و هست کنارمان. 🔹️حالش خوب بود همیشه. در خوزستان 1365 باشد یا گراژده 1992 یا فتنه‌ی 88. سیر نمی‌شد لبخند از روی ماهش، مولایش گفت «بشره فی وجهه»؛ نادر طالب‌زاده صاحب عمیق‌ترین لبخند به غرب‌زده‌ها در ایران معاصر. سینمایی‌ها وقتی سر می‌چرخاندند در میان خودشان عاقبت هم کسی را نمی‌یافتند برای دیالوگ با نماینده‌ی هالیوود مدرن، بهتر از دبیر جشنواره‌ی عمار، و می‌پذیرفت با بزرگواری و لبخند؛ که مدرک کلمبیا یونیورسیتی و شاگردی استفان شارف را نکشید هیچ وقت به رخ آن‌ها که به رخ می‌کشند رخ به رخ شدن با اکتوری در کن یا اکتریسی در ونیز، پشت توالتی یا روی کارپتی. 🔹️طالب‌زاده پوزخند خمینی بود به تقی‌زاده‌ها از فرق سر تا ناخن پایشان، قصیده‌ی بلند انقلاب اسلامی بود در هجو غرب‌زدگی، صدها مار حیرت‌زده برابری نمی‌کنند با بند یکی از کفش‌هایی که قدم زده بود از هارلم تا شلمچه، از منهتن تا اربعین. طالب‌زاده را نه فقط در کنار اولیور استون یا در گفت‌وگو با الکساندر دوگین یا در کلاس استفان شارف یا در بحث با مصطفی عقّاد یا حتی در رفاقت با موجود ممتاز و آسمانی دیگری به نام سید مرتضی آوینی، که در خلوتش با خدا باید دید. هوادار کت استیونس به عشق جعفر طیار رسیده بود، با هجرت. دوستانش می‌دانند که چه قدر دوست داشت سوره‌ی زلزال را، والعادیات را، نصر را، و توحید را، سبحان‌الله، و الحمدالله، و لا اله الّا الله و الله اکبر. و باید نیمه‌شب‌های سرد بیماری دیده باشی‌اش در قنوت‌های گرم. وضویش دست شستن بود از اعترافات سهمگین قاضی به مصادره‌ی اشتباهی. زندگی‌اش نماز بود؛ نماز عصر، نماز راز، نماز بشارت، نماز شقایق، نماز ساعت، نماز افق، نماز عمار، و نماز جعفر طیار.
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
رمان بود آخر، داستان بود، تخیلی، ساختگی، مصنوعی، بافتنی، دروغی. و حالا ما بودیم و نادر طالب‌زاده. دا
🔹️یک سال بعد … می‌شود هنوز عاشقانه گریه کرد تا صبح از داغ تلخ نداشتنش، و می‌شود صد دانه تسبیح شیرین الحمدلله گفت برای داشتنش. خدا را شکر که نادر طالب‌زاده را داریم، و سید مرتضی آوینی را، و مصطفی چمران را، و قاسم سلیمانی را، و … . «فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
🗓📌9 اردیبهشت در تقویم رسمی کشور روز شوراها نام‌گذاری شده است. سال 1378 اولین دوره رسمی شوراهای اسلامی شهر و روستا با انجام انتخابات و رای مستقیم مردم و بعد از گذشت 21 سال از عمر انقلاب اسلامی راه اندازی شد. اما نمی توان این تاریخ را به عنوان اولین تاسیس شوراها تلقی کرد. 🔺️💠نهادی به اسم جهاد سازندگی در سال 58 اولین شوراهای روستایی را راه اندازی کرد که این اقدام آن ها همچون فعالیت های بی نظیرشان در صفحات تاریخ گم شده است و انحلال کامل جهاد سازندگی هم مزید بر علت... در دوران پهلوی روستاها و بخش ها توسط خان ها اداره می شد. زمین های کشاورزی متعلق به خان بود. مردم روستا نوکرهای خان بودند. مردم بی نوا در فقر و نداری حتی باید مالیات هم به خان می دادند. خان ها هم با وجود ثروتمندی حاضر به مهاجرت به شهر نبودند چون در شهر یک آدم عادی محسوب می شدند اما در روستا تقریبا خدا. 🔺💠️با پیروزی انقلاب افراد خودجوش برای آباد کردن روستاهای ویران و جامانده از پهلوی عازم روستاها شدند. خرداد 58 هم به طور رسمی جهاد سازندگی راه اندازی شد. جهاد برای انجام خدمات در روستا با مانع بزرگی به اسم خان مواجه بود. خان ها اجازه کار به جهاد را نمی دادند . چون مردمی که سال ها زیر یوغ خان بودند و هیچ امکانات و رفاهی نداشتند حالا اگر ببینند انقلاب دارد برایشان خدمات می آورد دیگر از خان حساب نمی بردند. چقدر از جوانان پاک و مخلص جهاد در راه خدمت رسانی به روستا اذیت شدند و چقدر توسط خان ها به شهادت رسیدند که این هم در صفحات تاریخ گم شد و نامی از این شهدای عزیز نیامد‌
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
#شورا 🗓📌9 اردیبهشت در تقویم رسمی کشور روز شوراها نام‌گذاری شده است. سال 1378 اولین دوره رسمی شوراها
🔺️💠رفته رفته جهاد برای اینکه بتواند بهتر به روستائیان خدمات دهد و با نیازهای اصلی روستا آشنا شود ضرورت تاسیس شورای روستا را برای خودشان و مردم جا می انداختند. خان ها که ضد جهاد بودند و مردم هم از ترس خان با جهاد همکاری نمی کردند. جهاد برای این که بفهمد این روستا چه خدماتی بیشتر نیازش هست باید مستقیم با خود مردم ارتباط برقرار می کرد. مثلا یک روستا نیاز اولش آب شرب بهداشتی بود و روستای دیگر چاه و روستای دیگر جاده. خود روستاییان باید به جهاد می گفتند اولویت الانشان چیست. به همین خاطر جهادی ها یواش یواش پس از تضعیف کردن قدرت خان ها بارها و بارها از طریق صحبت با مردم روستا توانستند آن ها را قانع کنند تا حتما سه نفر از بین خودشان را به عنوان شورا انتخاب کنند و بعد از آن جهاد سازوکار کاندیدا شدن و انتخابات را فراهم کرد. خیلی از روستاهای دور افتاده هنوز باور نداشتند که انقلاب شده و شاه رفته و خان دیگر قدرتی ندارد به همین خاطر می ترسیدند در انتخابات شرکت کنند چون از طرف خان های باقیمانده جان و مال و ناموسشان در صورت شرکت در انتخابات تهدید می شد. اما جهادی ها مصرانه کار جهادی را ادامه دادند و هر جهاد شهرستان در تمام روستاهایش انتخابات را برگزار کرد و شورای روستا را مشخص و بعد از آن شورا طرف حساب جهاد برای خدمات دهی بودند. 🔺️💠جهاد اهواز یکی از اولین مراکزی بود که این کار را انجام داد. بعد از انتخابا شوراها اذیت ها ادامه داشت و مثلا یک روستا در اهواز رئیس شورا را به شهادت رساندند. اما جهاد همچنان و مصرانه به انجام انتخابات و تشکیل شورا ادامه داد. *آری شورا در جمهوری اسلامی سال 1358 راه اندازی شد و نه 1378* نمونه های این پیروزی بزرگ در زمینه تشکیل شورای روستایی را می توانید در فصل "انقلاب آبادی" کتاب دلهره های آخرین خاکریز به قلم محمد اصغرزاده که توسط انتشارات راه یار به چاپ رسیده است بخوانید و همچنین نمونه اقدامات جهاد در روستاها را در فیلم تابستان 58 مجتبی راعی تماشا کنید تا به عظمت و سختی های جهادی ها در آن زمان پی ببرید. 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
21.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌🗓 ۱۰ اردیبهشت سالگردتأسیس بیمارستان امام خمینی(ره) اهواز 🏥دارالشفایی با قدمتی صدساله از حماسه، پایداری و سربلندی 🏨🔬🩺🩻🩹💉 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz
🔴 خمپاره ۱۸ اوایل جنگ‌بود. همه‌خونواده رفتن شیراز. به جز منو برادرو پدرم که آبدارچی بیمارستان بود، هربار میرفتم باهم چای بخوریم میگفت: باید بری شیراز مادرت نگرانه، اما من به هوای بودن برادرم اصرار به‌موندن داشتم. برادرم ستاد بیمارستان امام رو تشکیل داد. از من خواسته بود حالا که دوره امدادگری گذروندم برم و کمکی باشم🩹💊💉. یه روز که داشتیم توی‌ محوطه بیمارستان قدم میزدیم بمبارون توی شهر شروع شد🧨🔥، یک، دو، سه .... هر صدایی از بمبارون میشنیدم باهم میشمردیم ۱۶ ، ۱۷.... یهو همه جا رو خاک برداشت. چشم چشمو نمیدید خمپاره هیجدهم به نمازخونه خورد📿💥. اون روز بیش از ۴۰بار شهر بمبارون شد💣💥🔥. 🔴 آغوش مادر وقتی بمبارون میشد شهدا رو‌که میاوردن برادرا بهمون میگفتن خواهرا شما برین سردخونه به شهدای خانم رسیدگی کنید. یه روز ظهر از آخرآسفالت دختربچه‌ای آوردن که با عروسکش به آغوش مادر پناه برده بود🧕👧🧸 و شهید شده بودن🌷🩸. دم در سردخونه همسرش درخواست تحویل طلاهای خانمشو داشت💍.من دلم نمیومد اینکارو‌ انجام بدم خانم اشراقی طلاها رو از دست قطع شده درآورد و تحویل داد. راوی: فاطمه حاجی پور 🆔 @resanebidari_ir 🆔 @ammarkhz