🌷کلاس اول دبیرستان بود. دو یا سه هفته ایی از مدرسه میگذشت، یک روز با چشمانی پر از اشک و چهره ای غمگین به خانه آمد. گفتم: مامان! راضیه جان چرا ناراحتی؟!
گفت: مامان توی سرویس مدرسه راننده و بعضی از بچه ها نوار ترانه روشن میکنند و من اذیت میشوم.
چندین بار به آنها تذکر دادم و خواهش کردم اما میگن تو دیگه شورشو در آوردی...!
🌷یک روز یکی از بچه ها پرسید: راضیه تو چرا اصرار داری ترانه روشن نکنند؟!
میگوید:گوشی که صدای حرام بشنود صدای امام زمانش را نمی شنود
و چشمی که حرام ببیند
توفیق دیدن امام زمان خود را پیدا
نمیکند...!!
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهراء
#شهیده_راضیه_کشاورز
📌 ما را دنبال کنید
🔰#دکتر_محمد_باقر_نادم
🔰#ایستگاه روایت شهدا
🔑@revayat_shohada
با آنکه منزل ما در شمال تهران بود، اما مطب خود را در جنوبی ترین نقطه تهران دایر کرده بود تا در هوای فقرا تنفس کند و همدم آنها باشد.
دکتر فیاض بخش متخصص جراحی بود اما از بیماران در حد پزشک های عمومی، حق ویزیت می گرفت. در مطبش روی یک تکه مقوا با خط زیبایی نوشته بود: «حداکثر ویزیت ۳۰۰ ریال اما شما نسبت به توان تان می توانید پرداخت کنید !»
شبانه روز خود را وقف مردم می کرد.
گاهی شب ها خستگی مفرط را که در چهرهاش می دیدم و برای اینکه استراحت کند، تلفن را قطع می کردم اما وقتی از این ماجرا باخبر می شد به شدت گله می کرد.
یک بار گفت: «من قسم خورده ام در خدمت مردم باشم و آن موقع که قسم یاد کردم، ساعتی را برای انجام این کار تعیین نکردم.»
راوی: همسر شهید
#دکتر_شهید_محمد_علی_فیاض_بخش
📌 ما را دنبال کنید
🔰#دکتر_محمد_باقر_نادم
🔰#ایستگاه روایت شهدا
🔑@revayat_shohada
💢 #خدا_میبیند ...
#مسئولین_بخوانند ...
.
▪️رئیس ستاد لشکر ویژه ۲۵ کربلا بود.
عملیات والفجر هشت فاو ، بچه های مازندران برای ساخت سنگر نیاز به الوار چوب داشتند.با قایق چوب ها را به حاشیه اروند می آوردند و به فاو انتقال میدادند.اما حاشیه ی اروند وقتی آب جزر و مد میشد باتلاقی درست میشد که کار انتقال چوب ها را با مشکل روبرو میکرد.
.
▪️یک روز حسینعلی با وجود اینکه که خود در جبهه مسئول هم بود به همراه نیروهایش شروع به انتقال این چوب ها کردند.تا زانو و کمر در گل و لای فرو میرفتند.دقایقی گذشت ، معاونش دید بچه ها یکی یکی بخاطر آن شرایط سخت از زیر کار شانه خالی کردند اما حسینعلی انگار نه انگار همچنان مشغول انتقال چوب هاست.میگفت : وقتی این شرایط و دیدم زبان به گلایه باز کردم و گفتم حاجی چه وضعشه همه رفتن که ، فقط من و شما موندیم ...با همون سر و وضع گلی و خستگی و عرقی که میریخت: لبخندی زد و گفت : خدا میبینه برادر ...ما مسئولیم.نباید شونه خالی کنیم.تو هم نگران نباش.تمام این لحظات تو دوربین خدا در حال ضبطِ....
.
📌 ما را دنبال کنید
🔰#دکتر_محمد_باقر_نادم
🔰#ایستگاه روایت شهدا
🔑@revayat_shohada
1_15393159641.mp3
2.28M
🔊 صدایی ماندگار که احتمالا
تا به حال نشنیدهاید
بچهها از من به شما وصیت:
وقتی کارتون گیر میکنه
امام زمان را فقط به مادرش
حضرت زهرا (س) قسم بدید...
#شهید_عبدالحسین_برونسی
📌 ما را دنبال کنید
🔰#دکتر_محمد_باقر_نادم
🔰#ایستگاه روایت شهدا
🔑@revayat_shohada