eitaa logo
ایستگاه روایت شهدا
452 دنبال‌کننده
573 عکس
342 ویدیو
11 فایل
🌱‟رِوٰایَتْگَرِی‟ قِصِه‌ی دلدادگیِ واماندگانِ از کاروان "شهدا"ست...! ✍️استاد محمدباقر نادم 🔶راوی موسسه روایت سیره شهدا_قم 🔶نویسنده 🔶پژوهشگر 🔶سخنران به یاد علمدار روایتگری🌷 #شَهِیدحٰاج‌ْعَبْدُالله‌ضٰابِط ✅ادمین: @admin_revayat_shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 📌برشی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم 🔸️مادر ✍با راه افتادن کار کردن من هم شروع شد دنبال مادرم راه میافتادم با پای برهنه یا با کفشهای لاستیکی که مادرم از پیله ورهای دوره گرد با دادن مقداری کُرک یا پشم میخرید مثل جوجه اردکی دنبال او میرفتم در روز چند بار زمین میخوردم یا خار در پاها و دست هایم فرو می رفت پیوسته از سر پنجه های پایم خون می چکید و مادر آرام آرام با سوزن خیاطی خارها را از پایم در می آورد و با(اشتُرک)محل زخم ها را مرهم می گذاشت. https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
💢 📌برشی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم 🔸نماز دوران کودکی ✍صدای اذان بلند شد از دوران کودکی نماز میخواندم؛اگرچه خیلی از قواعد آن را درست نمیدانستم صدای نماز پدرم یادم است همراه با دعای پس از سجده که پیوسته زمزمه میکرد: الهی به عزتت و جلالت خارم مکن به جرم گنه شرمسارم مکن مرا شرمساری به روی تو هست مکن شرمسارم مرا پیشِ کَس نماز خواندم به یاد زیارت سید خوشنام پیر خوشنام همان افتادم از او طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی گیرم آمد یک کله قند داخل زیارت بگذارم. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60
💢(۳۶) 📌برشی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم 🔸️ادای قرض پدر ✍شب آهسته پول هایم را شروع به شمردن کردم همه دو تومانی و تعداد زیادی هم،دو ریالی پنج ریالی و ده شاهی بود سرجمع ۱۲۵۰ تومان از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم موفق شدم پس از پنج ماه،هزار تومان برای پدرم پول بفرستم شاید بزرگترین پیروزی و موفقیت من تا آن روز بود بالاخره موفق شدم قرض پدرم را اَدا کنم. https://eitaa.com/joinchat/3639148838C86c083fb60