۱۶ آذرماه ، #سالروز_شهادت #روحانی #مدافع_حرم #شهید_سیداصغر_فاطمیتبار گرامی باد .🥀
#شهدای_روحانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
۱۶ آذرماه ، #سالروز_شهادت #روحانی #مدافع_حرم #شهید_سیداصغر_فاطمیتبار گرامی باد .🥀 #شهدای_روحانی 🇮
#زندگینامه
#شهید_سیداصغر_فاطمیتبار
؛ (۲۲ بهمن) ولادت در روستای قلعه حمود از توابع بخش جایزان امیدیه
۱۳۷۱؛ شروع تحصیلات ابتدایی در مدرسه دروار نژادیان روستای قلعه حمود
۱۳۷۲؛ شروع به نماز خواندن و رفت و آمد به مسجد
۱۳۷۶؛ ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی در مدرسه شهید دستغیب بخش جایزان
۱۳۷۹؛ ادامه تحصیلات در مقطع در دبیرستان در مدرسه شهید مفتح بخش جایزان
۱۳۸۲؛ اخد مدرک دیپلم در رشته ادبیات و علوم انسانی
۱۳۸۲؛ عهد ده نفره برای خدمت به اسلام تا پای جان.
۱۳۸۲؛ شرکت در آزمون ورودی حوزه های علمیه و قبولی در مدرسه علمیه مهدیه امیدیه
۱۳۸۳؛ وفات پدر د رروز شهادت حضرت فاطمه (س) بر اثر تصادف. او همیشه می گفت: من در روز شهادت یکی از اهل بیت (ع) از دنیا خواهم رفت.
۱۳۸۳؛ برگزاری یادواره شش شهید روستا با کمک و پشت کار بچه های مسجد
۱۳۸۶؛ تحصیل در پایه پنجم حوزه علمیه به صورت غیر حضوری به خاطر تعطیلی مدرسه مهدیه به خاطر تعمیرات.
۱۳۸۶؛ تهیه سنگ قبری برای یاد بود شهدای نهضت جهان یاسلام در گلزار شهدای قلعه حمود.
۱۳۸۷؛ انتقال به حوزه علمیه استان اصفهان و ادامه تحصیل در مدرسه صدر خواجو یا همان امام علی (ع)
۱۳۹۳؛ (فروردین) خواستگاری از الهام نیکدار نو فرزند سید عبد الرسول رزمنده دفاع مقدس
۱۳۹۳؛ (۱۰ اردیبهشت) برگزاری مراسم عقد
۱۳۹۳؛ (آذر) شرکت در مراسم پیاده روی اربعین حسینی در کربلا و نقلا برای اعزام به سوریه به عنوان رزمنده مدافع حرم
۱۳۹۴؛ (۲۳ خرداد) اتمام امتحانات پایه دهم حوزه.
۱۳۹۴؛ (۲۵ خرداد) برگزاری جشن ازدواج
۱۳۹۴؛ (۵ مرداد) به تعویق افتادن اعزام به سوریه.
۱۳۹۴؛ (مهر) شرکت در تحصن مقابل مجلس شورای اسلامی در اعتراض به برجام روحانی.
۱۳۹۴؛ (۱۰ مهر) معمم شدن در روز عید غدیر خم.
۱۳۹۴؛ (۹ آبان) اسباب کشی از قلعه حمود به شهر دیزیچه مبارکه اصفهان برای تحصیل و تبلیغ. پیگیری همزمان اعزام به سوریه از اصفهان.
۱۳۹۴؛ (۲۰ آبان) بازگشت از اصفهان به بهبهان به علت قطعی شدن اعزام به سوریه
۱۳۹۴؛ (۲۱ آبان) ورود به پادگان شهید بخردیان بهبهان برای آموزش سه روزه و اعزام.
۱۳۹۴؛ (۲۴ آبان) اعزام از بهبهان به سمت اهواز و از آنجا به تهران و سوریه
۱۳۹۴؛ (۲۵ آبان) ورود به فرودگاه لاذقیه و حرکت به سمت حلب.
۱۳۹۴؛ (۱۴ آذر) اعلان آماده باش برای عملیات
۱۳۹۴؛ (۱۶ آذر) شهادت در منطقه العیس حلب بر اثر درگیری های خانه به خانه با جبهة النصرة سوریه.
۱۳۹۴؛ (۱۸ آذر) تشییع در اهواز و تدفین در قلعه حمود در شب شهادت پیامبر خدا (ص) و امام حسن (ع).
مزار: گلزار شهدای روستای قلعه حمود امیدیه
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فراز هایی از #وصيتنامه
روحانی شهید مدافع حرم سید اصغر فاطمی تبار :
برادرانم و خواهرانم؛ نگذارید شیطان فرصت عمر شما که باید به جمعآوری توشه آخرت بگذرد را تباه کند، ناگهان بانگ برآمد، خواجه مرد، و دیگر پشیمانی سود ندارد.
نگذارید شیاطین جن و انس شما را مشغول به دنیا بکنند. شیطان هرروز به شکلی و رنگی درمیآید. گاهی در قالب سیاستمداران دنیازده در میآید که هم وغم خود را، منافع حزبی خود میدانند و برای رسیدن به منافع خود مردم بیچاره را فریب میدهند که با این و آن سازش کنیم تا دنیای مان بهتر شود. ننگ بر این دنیا که با سازش با شیطان به دست آید؛ اگر هدف این بود پس چرا ائمه ما و پیامبر ما سازش نکردند. مگر حضرت رسول (ص) نفرمودند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند تا از رسالتم و هدفم دستبردارم هرگز چنین نخواهم کرد!
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#شهید_سیداصغر_فاطمیتبار
🔰ضرورت حفظ وحدت شیعه و سنی
سوریه که بودیم در روستایی مستقر بودیم که اکثر اهالی آن اهل سنت بودند و اسم خلیفه اول و دوم در سرتاسر دیواره های مسجد کاشی کاری شده بود.چند نفر از رزمندگان کج سلیقه رفته بودند بالای پشت بام مسجد و اذان شیعه را از بلندگو برای اهالی سنی پخش کرده بودند و می خواستند کاشی کاری ها را بشکنند. سید اصغر تا شنید بر آشفت و به آنها گفت:
«جبهة النصرة در تمامی سوریه علیه ما تبلیغات می کنند که می خواهیم سوریه را بگیریم و همه اهل سنت را از بین ببریم. الان شما دارید آب به آسیاب دشمن می ریزید. مگر نه این است که مقام معظم رهبری در مسئله وحدت بین شیعه و سنی حساس هستند و مخالف هر گونه اقدام وحدت شکن. این کار شما خلاف وحدت است. اگر مقام معظم رهبری را به ولایت قبول دارید در عمل نشان دهید».
آن قدر گفت که آنها را از رو برد.
📚کتاب راز قلعه حمود؛ خاطرات روحانی شهید مدافع حرم سید اصغر فاطمی تبار؛ نوشته: اعظم محمد پور. ناشر: خط مقدم، نوبت چاپ: اول-۱۳۹۷٫ صفحه ۱۹۰٫
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#کلام_امام
🔰 گفتمانساز باشید.
#امام_خامنهای :
🔻اوّلین فریضهی دانشجویی عبارت است از آرمانخواهی.» و پیگیری آرمانها و تکرار و پافشاری بر آنها موجب گفتمانسازی و اثرگذاری بر مراکز تصمیمگیری مدیریّت کشور خواهد شد. حضرت آیتالله خامنهای در مقاطع مختلف ضمن حضور در دانشگاه، آرمانها و گفتمانهای مختلفی را با دانشجویان در میان گذاشتهاند. «گفتمانسازباشید» مروری است بر محورهای گفتمانی بیانات رهبر انقلاب که با حضور در دانشگاههای تهران مطرح شدهاست.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷ آذرماه #سالروز_شهادت #حُرّ_انقلاب #شهید_شاهرخ_ضرغام گرامی باد . 🥀
🗓 ولادت : ۱ دی ۱۳۲۷
(جنوب تهران)
👈 معروف به «حُر انقلاب اسلامی»
👈 از همرزمان سردار شهید #سید_مجتبی_هاشمی
👈 معاون فرمانده گروه جنگ های نامنظم در آبادان (فدائیان اسلام)
🗓 شهادت : ۱۷ آذر ۱۳۵۹
🔹 اصابت گلوله، مجروحیت شدید، اسارت و بریدن سر توسط متجاوزان بعثی عراق
📌 منطقه : آبادان
📍 مزار : #جاویدالاثر
📍 یادبود : تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها) 🌺
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_شاهرخ_ضرغام
سنگینوزن بود. از بلندقامت ترین ها هم یک سر و گردن بلندتر میزد. لاتها با دیدنش قالب تهی میکردند. در هر گذر و معبری که صدای کشیده شدن کفشهای پاشنهخوابیده شاهرخ میآمد آنهایی که زورشان به بقیه میچربید برای چندساعتی هم که شده دور سروصدا بلند کردن را قلم میگرفتند. خیلی زود جذب ورزش کشتی شد. به چشم بر هم زدنی فنون کشتی فرنگی را از برمیکرد. باهوش بود و کسی یارای تنبهتن شدن با قد و قامت پرزورش را نداشت. همین شد که در جوانی قهرمان استان تهران شد وتا سال ۵۵ در تشکهای کشتی خوش درخشید.
همه می گفتند شاهرخ کجا ؟امام زمان (عج ) کجا؟
چهار طرف تشک کشتی را که بوسید و ورزش را کنار گذاشت رفقای نااهل قدیمی دوباره دورهاش کردند. مدام آتش زیر خاکستر میشدند و توی گوشش میخواندند که اگر میخواهد حرفش برو داشته باشد باید صدایش را بلند کند و زورش را به رخ دروهمسایه بکشاند. شاهرخ آن روزها پای ثابت قشونکشیهای محلهای و زدوخوردهای شبانه پای میزهای کاباره بود. چیزی به صبح نمانده با عربدهکشی و دهانی که بوی زننده مشروب میداد به خانه میآمد. خوابش که سنگین میشد مادر پیرش با چادر پرگل نماز بالای سرش میرفت. کله عقب میکشید که بوی الکل به مشامش نرسد. همینطور که اشک میریخت، امام زمان (عج) را صدا میکرد. دکمههای یکی در میانبسته پیراهنی که خون به آن شتک زده بود را آرام باز میکرد. پسر سنگینوزنش را بهزور به طرفی یله میداد و لباس را از تنش درمیآورد. همینطور که در تشت پاییندست حیاط لباس شاهرخ را چنگ میزد اشک میریخت. انگار دست آشوبی هم به دل او چنگ میزد.همسایهها صدای گریه و نجواهایش را میشنیدند. زیر لب همینطور که طعم شور اشکها را میچشید با امامش حرف میزد و از او میخواست پسرش را سربهراه کند و او تبدیل به یکی از سربازانش شود. همسایهها که این دعاها میشنیدند نیششان به خندهای تمسخرآمیز باز میشد. از گیسسفید پیرزن خجالت میکشیدند که همانجا به رویش نمیآوردند پسرش گنده لات محله و پای ثابت کاباره و قائلههای قمهکشی است. اما همهشان بیبروبرگرد زیر لب میگفتند شاهرخ کجا؟ آقا امام زمان کجا؟
از پای پیک تا پای منبر
دعای مادر سرانجام کارگر افتاد.بحبوحه انقلاب بود. آن روزها حتی قاب تلویزیونهای ۱۴ اینچ کافهها و کابارهها هم مسّخر چهره و اخبار حضرت امام در نوفللوشاتو شده بودند. رفقای شاهرخ میگویند اولین بار که صورت باصلابت امام خمینی (ره) را که دید پیک تازه لبالب شدهاش را روی میز گذاشت. با آن قامت بلند و شانههای پهنش جلوی تلویزیون ایستاده به صحبتهای آقا گوش کرد و از آن روزبه بعد بهجای قمار کردن و قشونکشی از این محله به محلهای دیگر پای ثابت تظاهرات و منبر مساجد انقلابیها شد.
تظاهرات در حلقه نوچه ها
شاهرخی که کار یومیهاش شاخوشانه کشیدن برای کوچک و بزرگ محله بود حالا مرید آقا خمینی شده بود. خیلی ساده هر چه پای منبر یاد میگرفت را به دوستان و نوچههایش منتقل میکرد. تظاهرات که پا میگرفت جزو اولین کسانی بود که خودش را به خانه آیتالله طالقانی درگذر پیچ شمیران میرساند و با آن هیکل و قد و قامتش پیش پای آقای محله با تواضع و ادب راه میافتاد. آیت الله طالقانی برای همه جوانها دعای خیر میکردند و بعد آن صدای شعار مرگ بر شاه همان جوان ها لرزه به زمین و زمان میانداخت.
السابقون السابقون ...
طعم شیرین پیروزی انقلاب هنوز دردهان ملت بود که خبری تلخکام پیر جماران را تلخ کرد. قائله جدایی کردستان کم زخمی نبود. مردم حاضر بودند جانشان را نثار شادی امام خمینی (ره) کنند. شاهرخ جزو اولین کسانی بود که مشق جنگهای تنبهتن و چریکی کرد و بیمقدمه وارد میدان شد. خودش را حرّ انقلاب میدانست. میگفت حر اولین کسی بود که در کربلا شهید شد و من هم باید جزو اولینها باشم. روی بدنش جابجا خالکوبیهای دوران جاهلی خودنمایی میکرد. در حضور کسی وضو نمیگرفت و دعای همیشگیاش این بود که درراه اسلام و امام زمان (عج) نیست و نابود شود و کسی جنازهاش را نبیند. خاطره دلاوریهای او در جنگهای نامنظم مناطق عملیاتی شاهنشین، سقز و سنندج هنوز در ذهن محلیها و همرزمانش باقیمانده است. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران امام از جوانان دعوت کرد به یاری پاسداران انقلاب در خط مقدم جبههها بروند. شاهرخ در چشم به هم زدنی هر چه از فنون نظامی و کار با اسلحه و تیراندازی میدانست را به جوانترها آموزش میداد. میگویند به سیّدها که میرسید یکپارچه ادب و تواضع میشد. حتی اگر این سیّد پسری بود که تازه پشت لبش سبز شده بود به پایش میافتاد. بلند که میشد شانهاش را میبوسید و در گوشش التماس میکرد آن جوان از جدهاش بخواهد شاهرخ که حالا نام ابوالفضل را برای خودش گذاشته بود شهید شود.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianer
#خاطرات_شهدا
شهید #شاهرخ_ضرغام
🍃نقل از همرزم شهید :
هفده آذر ۵۹ برای انجام عملیات به سمت جاده ی ماهشهر رفتیم.از کانال عبور کردیم و در سکوت به سنگرهای دشمن نزدیک شدیم ، عملیات موفق بود. سیصد کشته از نیروهای دشمن در منطقه افتاده بود.اما با روشن شدن هوا نیروهای تحت امر بنی صدر از ما پشتیبانی نکردند و با پاتک نیروهای دشمن مجبور به عقب نشینی شدیم.شاهرخ در سنگر ماند تا نیروها بتوانند به عقب بروند با شلیک های پیاپی گلوله های آر پی جی و هدف قرار دادن تانک های دشمن مانع پیشروی آنها می شد. چند تانک دشمن را منهدم کرد. ساعت ده صبح بود. فشار دشمن هر لحظه زیادتر می شد برای زدن ار پی جی بلند شد و بالای خاکریز رفت. یکدفعه صدایی آمد. برگشتم وناباورانه نگاه کردم. گلوله ای به سینه ی شاهرخ اصابت کرده بود. او روی خاکریز افتاده بود. عراقی ها نزدیک شدند. مجبور شدم برگردم. پیکر شاهرخ روی زمین مانده بود و هیچ وقت برنگشت.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
1_147144232.pdf
8.24M
📂 فایل pdf زندگی نامه
🌷شهید مفقودالأثر #شاهرخ_ضرغام🌷
شهادت: ۱۳۵۹/۹/۱۷ دشت ذوالفقاری آبادان
📎#پیشنهاد_دانلود
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#شهید_شاهرخ_ضرغام
✏️ شاهرخ هیچگاه زیر بار حرف زور و ناحق نمی رفت. دشمن ظالم و یار مظلوم بود. دوازده سالگی طعم تلخ یتیمی را چشید. از آن پس با سختی روزگار را سپری کرد .
در جوانی به سراغ کشتی رفت. سنگین وزن کشتی می گرفت. چه خوب پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کرد. قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی. همراهی تیم المپیک ایران و...
اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نا اهل و ... همه دست به دست هم داد. انسانی بوجود آمد که کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی و ...
✏️پدر نداشت. از کسی هم حساب نمی برد. مادر پیرش هم کاری نمی توانست بکند الا دعا! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد. خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن. خدایا پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده . دیگران به او می خندیدند. اما او می دانست که سلاح مومن دعاست. کاری نمی توانست بکند الا دعا. همیشه می گفت: خدایا فرزندم را به تو سپردم. خدایا همه چیز به دست توست. هدایت به وسیله توست. پسرم را نجات بده!
زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت. تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. ضرغام آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد .
بهمن ۵۷ بود. شب و روز می گفت: فقط امام، فقط خمینی (ره)
✏️وقتی در تلویزیون صحبت های حضرت امام پخش می شد، با احترام می نشست. اشک می ریخت و با دل و جان گوش می کرد.
می گفت: عظمت را اگر خدا بدهد، می شود خمینی، با یک عبا و عمامه آمد. اما عظمت پوشالی شاه را از بین بُرد.
همیشه می گفت: هرچه امام بگوید همان است. حرف امام برای او فصل الخطاب بود.
برای همین روی سینه اش خالکوبی کرده بود که: فدایت شوم خمینی.
ولایت فقیه را به زبان عامیانه برای رفقایش توضیح می داد. از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد. وقتی حضرت امام فرمود: به یاری پاسداران در کردستان بروید. دیگر سر از پا نمی شناخت. حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان وخوزستان و... هنوز در خاطره ها باقی است.
✏️وقتی از گذشته زندگی خودش حرف می زد داستان حُر را بازگو می کرد خودش را حُر نهضت امام می دانست. می گفت: حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید، من هم باید جزء اولین ها باشم.
✏️همرزم شهید ضرغام می گوید:آخر شب بود. شاهرخ مرا صدا کرد وگفت: امشب برای شناسائی می ریم جاده ابوشانک. در میان نیروهای دشمن به یکی از روستاها رسیدیم. دو افسر عراقی داخل سنگر نشسته بودند. یکدفعه دیدم سرنیزه اش را برداشت و رفت سمت آنها، با تعجب گفتم: شاهرخ چیکار می کنی!!
گفت: هیچی، فقط نگاه کن! مطمئن شد کسی آن اطراف نیست. خوب به آنها نزدیک شد. هر دوی آنها را به اسارت درآورد. کمی از روستا دور شدیم.
شاهرخ گفت: اسیر گرفتن بی فایده است. باید اینها رو بترسونیم. بعد چاقوئی برداشت. لاله گوش آنها را برید و گذاشت کف دستشان و گفت: برید خونتون!!
مات و مبهوت به شاهرخ نگاه می کردم. برگشت به سمت من و گفت: اینها افسرای بعثی بودند. کار دیگه ای به ذهنم نرسید!
شبهای بعد هم این کار را تکرار کرد. اگر می دید اسیر، فرمانده یا افسر بعثی است قسمت نرم گوشش را می برید و رهایشان می کرد. این کار او دشمن را عجیب به وحشت انداخته بود تا اینکه
از فرماندهی اعلام شد: نیروهای دشمن از یکی از روستاها عقب نشینی کردن
✏️در همان روز های اول جنگ از همه جلوتر پا به عرصه گذاشت. آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد . شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت. در هفدهم آذر پنجاه و نه دشتهای شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد. پروازی با جسم و جان. کسی دیگر او را ندید ؛ حتی پیکرش پیدا نشد.
می گویند مفقود الاثر، اما نه، او از خدا خواسته بود همه گذشته اش را پاک کند. همه را، هیچ چیزی از او نماند. نه اسم، نه شهرت، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. خدا هم دعایش را مستجاب کرد.
اما یاد او زنده است. نه فقط در دل دوستان، بلکه در قلوب تمام ایرانیان. او سرباز ولایت بود. مرید امام بود. مرد میدان عمل بود و اینها تا ابد زنده اند.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است برجریده عالم دوام ما
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۱۷ آذر ماه ، #سالروز_شهادت #مدافعان_حرم
#شهید_محمد_هادی_نژاد
#شهید_ایوب_رحیم_پور
#شهید_اکبر_شیرعلی
#شهید_علی_اصحابی
گرامی باد . 🥀
💐شادی ارواح طیبه شهدا #صلوات
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📋 #اطلاع_نگاشت
🕊 او ایستاد پای امام زمان خویش...
این شهیدان عزیز را بیشتر بشناسیم...
🌷هفدهم آذر ماه سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم محمد هادی نژاد
🕊شهید مدافع حرم ایوب رحیم پور
🕊شهید مدافع حرم علی اصحابی
🕊شهید مدافع حرم اکبر شیرعلی
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات.
#کلام_امام
🔴امام_خامنه_ای (مدظله العالی):
♦️ عزیزان من حرکت در راه خدا، همیشه مخالفینی دارد. از همین خواصی که گفتیم، اگر یک نفرشان بخواهد کار خوبی انجام دهد- کاری را که باید انجام دهد- ممکن است چهار نفر دیگر از خود خواص پیدا شوند و بگویند: « آقا! مگر تو بیکاری، مگر دیوانهای مگر زن و بچه نداری، چرا دنبال چنین کارهایی میروی؟!» کما اینکه در دورهی مبارزه هم می گفتند.
♦️ اما آن یک نفر باید بایستد. یکی از لوازم مجاهدت خواص، این است که باید در مقابل حرفها و ملامتها ایستاد. تخطئه میکنند، بد می گویند، تهمت میزنند؛ مسئلهای نیست. تا بخواهید اقدامی کنید، حرکتی کنید، دشمن هست. دشمن های جوراجور هستند. بعضی دوستند، دشمن هم نیستند، از جبههی خودی هستند؛ منتها نمیفهمند و تشخیص نمیدهند. لذا مورد سوال قرار میدهند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani