47.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #ببینید | #فتح_سوسنگرد
🔻به مناسبت #سالروز_فتح_سوسنگرد ، بخشی از مستند «در لباس سربازی» را که به روایت حضرت آیتالله خامنهای از آزاد سازی سوسنگرد پرداخته است، ببینید.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
📝 متن تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «فرنگیس»
🔻 در مراسم هفتمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با موضوع بررسی نقش بانوان در دوران دفاع مقدس که در مؤسسهی پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی برگزار شد، تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب «فرنگیس» منتشر شد.
✍ متن یادداشت :
🔅بسم الله الرّحمن الرّحیم
بخش ناگفته و بااهمّیّتی از حوادث دوران دفاع را به مناسبت شرح حال این بانوی شجاع و فداکار، در این کتاب میتوان دید. بانو فرنگیس دلاور با همان روحیّهی استوار و پُرقدرت، و با زبان صادق و صمیمی یک روستایی، و با عواطف و احساسات رقیق و لطیف یک زن، با ما سخن گفته و منطقهی ناشناخته و مهمّی از جغرافیای جنگ تحمیلی را با جزئیّاتش به ما نشان داده است. ما از روستاهای مرزی در دوران جنگ و مصائب فراوان آنان و آوارگیها و گرسنگیها و خسارتهای مادّی و ویرانیها و داغ عزیزان آنها، هرگز به این وضوح و تفصیلی که در این روایت صادقانه آمده است، خبر نداشتیم؛ و نیز از فداکاری جوانان آنان که در شمار اوّلین شتابندگان به مقابله با دشمن مهاجم بودند. ماجرای قتل و اسارت دشمن به دست این بانوی دلاور هم که خود یک داستان مستقل و استثنائی است که نظیر آن فقط در سوسنگرد، در همان اوان، اتّفاق افتاده بود. بانو فرنگیس را باید بزرگ داشت و از نویسندهی کتاب -خانم فتّاحی- بهخاطر قلم روان و شیوا و هنر مصاحبهگیری و خاطرهنویسی، باید بسیار تشکّر کرد. ۹۶/۱۱/۲۱
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
هدایت شده از کانال محتوای روایتگری راویان
۲۶ آبان ماه سالروز آزادسازی مجدد #سوسنگرد با اجرای عملیات مشترک سپاه و ارتش (۱۳۵۹ ه.ش)
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
هدایت شده از کانال محتوای روایتگری راویان
#روایت #مقاومت شهری که سه بار محاصره شد ( #سوسنگرد )
در دوران جنگ، ارتش عراق مجموعاً سه بار سوسنگرد را محاصره و یک بار نیز کاملاً اشغال کرد.
به گزارش ایسنا، سوسنگرد از شهرهایی است که ارتش بعثی در همان روزهای آغاز حملهاش به ایران، آن را مورد تهاجم قرار داد. این شهر ۳۱ کیلومتر از «بستان» فاصله دارد و در ۶۰ کیلومتری شمال غربی اهواز است. سوسنگرد در آن هنگام مردمی شیعه و عرب داشت که جمعیتشان حدود ۱۵ هزار نفر بود. در دوران جنگ تحمیلی مردم دشت آزادگان در سوسنگرد و ۱۹۳ روستای این ناحیه به دامداری و کشاورزی مشغول بودند. مأموریت حمله به سوسنگرد بر عهده لشکر ۹ زرهی عراق بود.
در دوران جنگ، ارتش عراق مجموعاً سه بار سوسنگرد را محاصره و یک بار نیز کاملاً اشغال کرد. از نظر نظامی و به شرط آمادگی از قبل، شهرهای سوسنگرد و هویزه به دلیل وضعیت طبیعیشان که با رودخانهها محصور هستند، قابل دفاع بودند. اگر پیش از آغاز جنگ یک طرح پدافندی مناسب وجود داشت، یگانهای ارتش ما میتوانستند در مواضع خود پایداری کنند و این دو شهر را نگهدارند. اگر سوسنگرد و عینخوش در روزهای آغاز جنگ به دست ارتش عراق نمیافتاد، تأثیر زیادی بر حفظ خوزستان میگذاشت و جنگ زودتر به پایان میرسید.
فرماندهای که همراه همسرش #اسیر شد
این لشکر پس از عبور از مرز، از «تنگه چزابه» عبور کرد و بدون مواجهه با مقاومت عمدهای، به سمت شهر بستان در ۱۷ کیلومتری مرز پیش آمد. پس از رسیدن به اطراف بستان نیز پیشروی خود به سمت سوسنگرد را آغاز کرد.عراقیها با نیروی رزمی دیگری نیز از محور کوشک ـ طلاییه به سمت جاده سوسنگرد ـ حمیدیه پیشروی کردند. آنها با عبور از رودخانه کرخهکور، در چهارم مهر ماه ۱۳۵۹ به اطراف سوسنگرد رسیدند. تانکهای ارتش عراق با عبور از رودخانه کرخه برای نخستین بار در ۶ /۷ /۱۳۵۹ وارد سوسنگرد شدند و شهر را اشغال کردند.
هنگام حمله ارتش عراق مردم سوسنگرد در شهر بودند. ارتش بعثی نفراتی از وابستگان خود از میان اهالی سوسنگرد را به فرمانداری و دیگر مسئولیتهای اداره شهر گماشت. فرمانده لشکر ۹ عراق که «تالی الدوری» بود، ۵۸ نفر از مردم عرب دشت آزادگان را به دلیل عدم همکاری و نافرمانی اعدام کرد. «حبیب شریفی» که فرمانده سپاه سوسنگرد بود و به همراه خانوادهاش در شهر حضور داشت، هنگام حرکت با همسرش، خانم خدیجه میرشکاری، در جاده سوسنگرد ـ اهواز مورد حمله نیروهای عراقی قرار گرفت و هر دو به اسارت ارتش عراق درآمدند. خانم میرشکاری را پس از ۴۰۰ روز اسارت آزاد کردند، ولی از حبیب شریفی دیگر خبری نشد. گویا او را در اسارت به شهادت رسانده بودند.
سوسنگرد چهار روز در اشغال ارتش عراق بود. پس از اشغال سوسنگرد، ارتش عراق پیشروی به سمت اهواز را ادامه داد و در این محور از حمیدیه عبور کرد، ولی وارد آن نشد. هدف نهایی تهاجم ارتش عراق از این محور، رسیدن به اهواز بود. فرماندهان عراقی انتظار حماسهآفرینی و مقاومت ایرانیان را نداشتند. آنها خیال میکردند که میتوانند به پیشروی خود ادامه دهند، اما رزمندگان سپاه خوزستان به مقابله با ارتش بعثی پرداختند.
نخستین آزادسازی شهر سوسنگرد
در ساعت۵ بامداد روز ۹ /۷ /۱۳۵۹، تعداد ۲۳ رزمنده از پاسداران خوزستان به فرماندهی «علی غیور اصلی»(شهید) یک عملیات چریکی را در پیچ حمیدیه اجرا کردند. این شبیخون که با شرکت رزمندگان داوطلب و بسیار باانگیزه انجام شد، واحدهای ارتش عراق را به عقبنشینی واداشت و در پی آن شهر سوسنگرد آزاد شد. در این عملیات بالگردهای کبرای هوانیروز ارتش ایران هم به شکار تانکهای عراقی پرداختند و نقش بسیار مثبتی در انهدام قوای زرهی ارتش بعثی ایفا کردند. در جریان تهاجم بالگردهای هجومی، یکی از آنها مورد اصابت قرار گرفت و خلبان آن، سرهنگ «وطنپور» به شهادت رسید. همچنین در این شبیخون موفق، ۲۲ تانک و نفربر عراقی به غنیمت درآمد. چهار تن از رزمندگان ایرانی نیز به شهادت رسیدند.
پس از آزادی سوسنگرد، وقتی علی غیور اصلی در تاریکی شب به همراه « حسین نظیری» و «احمد غلامپور» با یک خودرو جیپ آهوی استیشن به دهلاویه میرفتند تا اوضاع قوای دشمن را بررسی کنند، با یک کمپرسی که از روبهرو میآمد و با چراغ خاموش حرکت میکرد، تصادف کردند. در این سانحه غیور اصلی به شهادت رسید و دیگر سرنشینان مجروح شدند. غیور اصلی از تکاوران ویژه ارتش بود که به سپاه مأمور شده بود و قبل از آغاز جنگ، نیروهای سپاه و بسیج اهواز را آموزش میداد.
#شهید_علی_غیور_اصلی
او ابتدا در درگیریهای کردستان شرکت داشت و سپس پیش از شروع جنگ به خوزستان آمد. غیور اصلی بسیار ورزیده بود و افراد «گردان بلال» را آموزش داد. هنگام آغاز جنگ، خانواده غیور اصلی در مشهد بودند و خودش در سوسنگرد میجنگید.
#ادامه 👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
هدایت شده از کانال محتوای روایتگری راویان
#ادامه
پس از آزادسازی سوسنگرد، فرماندار و دیگر مسئولان منصوبی و وابسته به رژیم عراق به دام افتادند. بعضی از آنها در دادگاه محکوم به اعدام شدند. با استقرار رزمندگان در سوسنگرد، از آنجا که این شهر یکی از جبهههای فعال جنگ بود و احتمال حمله مجدد ارتش عراق به آن میرفت، مردم شهر را ترک کردند. از این پس و با مشخص شدن اهمیت حفظ سوسنگرد، پاسدارها و نیروهای مردمی داوطلب که از سراسر کشور بهویژه از آذربایجان به جبهه جنوب آمده بودند، عمدتاً خود را به سوسنگرد رساندند و در آنجا به مقابله با متجاوزان پرداختند.
دومین حمله به سوسنگرد
اگرچه ارتش عراق در تصرف سوسنگرد شکست خورد، ولی نمیتوانست از اشغال این شهر صرف نظر کند. بنابراین بار دیگر واحدهایی از لشکر ۹ زرهی خود را مأمور کرد تا در روز ۲۳ /۸ /۱۳۵۹ از شمال رودخانه کرخهکور(بعدها به کرخه نور تغییر نام پیدا کرد) ، پیشروی خود به سوی جاده حمیدیه ـ سوسنگرد را آغاز کنند. این نیروها در ۲۴ آبان ۱۳۵۹ شهر سوسنگرد را از شرق، جنوب و غرب به محاصره درآوردند. در آن هنگام حدود ۳۱۰ رزمنده سپاه و بسیج در شهر مقاومت میکردند. در این نبردهای خیابانی مدافعان شهر بارها با تانکها و زرهپوشهای عراقی رودررو جنگیدند و حماسههای بسیاری آفریدند.
تعدادی از رزمندگان تبریزی نیز جزء مدافعان سوسنگرد بودند. علی تجلایی (شهید) که فرمانده این نیروها بود، در تماسی با آیتالله سید اسدالله مدنی (از شهدای محراب) ضمن توضیح وضعیت وخیم سوسنگرد و شرایط خطرناک رزمندگان شهر، از او استمداد طلبید. آیتالله مدنی بلافاصله پس از تماس با دفتر امام خمینی در جماران به تهران آمد و در دیداری با امام خمینی(ره)، ایشان را در جریان محاصره سوسنگرد و اوضاع سخت رزمندگان گذاشت. امام نیز فوراً دستورهای لازم را صادر کردند و دامادشان، حجتالاسلام شهابالدین اشراقی را برای ابلاغ این دستورها به نزد رئیسجمهور بنیصدر فرستادند.
شهید علی تجلایی
نیروهای عراقی در ۲۵ آبان ۱۳۵۹ به منظور اشغال مجدد سوسنگرد به این شهر حمله کردند. در پی دستورِ امام خمینی که «تا فردا باید سوسنگرد آزاد شود» و با پیگیریهایی که شد، یک گروه رزمی در بامداد روز ۲۶ آبان از سمت تپههای فولیآباد اهواز به کمک محاصرهشدگان شتافتند. نیروهای گروه جنگهای نامنظم دکتر چمران هم که حدود ۲۰ نفر بودند، به فرماندهی شخص دکتر چمران به کمک آمدند. حمله از بیرون و مقاومت از درون شهر مؤثر واقع شد.
سرانجام در ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر روز ۲۶ آبان ماه، رزمندگان اسلام از سمت شرق وارد شهر شدند. آنان دوباره محاصره سوسنگرد را شکستند و از سقوط این شهر به دست ارتش بعثی جلوگیری کردند. در این درگیریها بیش از ۸۰ نفر از رزمندگان اسلام به شهادت رسیدند که عمدتاً در داخل شهر مقاومت میکردند. تعداد بیشتری نیز زخمی شدند. دکتر چمران هم از ناحیه پا مجروح شد. در این عملیات پیروزی بزرگی نصیب نیروهای اسلام شد. ناکامی ارتش بعثی در تصرف سوسنگرد تا حد زیادی آنها را از پیشرویهای بیشتر مأیوس کرد.
سومین حمله به سوسنگرد
پس از مدتی و بعد از دفع عملیات «نصر» نیروهای ایرانی، ارتش عراق باز هم عزم خود را برای تهاجم به سوسنگرد جزم کرد. برای آخرین بار در ۱۸ دی ماه ۱۳۵۹ واحدهای ارتش عراق از سمت جاده هویزه به مواضع رزمندگان در سوسنگرد حمله کردند. این بار نیز با پرتاب سه موشک «تاو» گروه سوار زرهی ارتش ایران که سه تانک عراقی را منهدم کرد، ارتش بعثی از پیشروی بازماند و این حمله عراق به سوسنگرد نیز ناکام ماند.
یکی از بیشترین مقاومتها در جریان تهاجم عراق، در منطقه سوسنگرد شکل گرفت و پس از درگیریهای شجاعانه خرمشهر، شدیدترین نبردها در این جبهه بود. ارتش عراق دو بار از مسیر سوسنگرد تا نزدیکیهای شهر اهواز پیشروی کرد، ولی با مقاومت رزمندگان و مردم روبهرو شد و ناچار عقبنشینی کرد. سرانجام ارتش عراق با وجود تلاشهای بسیار نتوانست اهواز را تصرف کند و نهایتاً در «دُبّحردان» مستقر شد و آرایش دفاعی به خود گرفت.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سالروز_عملیات
نقشه #عملیات_آزادسازی_سوسنگرد
✴️خلاصه عملیات سوسنگرد
آغاز عملیات: ۲۶/۸/۱۳۵۹
پایان عملیات: ۲۶/۸/۱۳۵۹
جبهه جنوبی
مکان عملیات: سوسنگرد
نوع: تک نیمه گسترده
فرماندهی مشترک
سازمان عملکننده مشترک (ارتش - سپاه - ستاد نیروهای نامنظم)
✳️در این عملیات كه شهید چمران در خط مقدم شركت داشتند از ناحیه پا به شدت مجروح می شوند و یكی از محافظانش هم به شهادت می رسد ولی شهید چمران با كشتن راننده یك كامیون عراقی وبه همراه دیگر محافظش با كامیون به عقب برمی گردندوشهید چمران را برای مداوا به تهرانمنتقل می نمایند. این عملیات با فرماندهی مستقیم حضرت اقا وشهید چمران با موفقیت به پایان میرسد و سوسنگرد برای همیشه آزاد می گردد مناطق مرزی بستان وچزابه در اشغال دشمن باقی می ماند تا این كه عملیات طریق القدس در نیمه شب دی ماه سال 60 به فرماندهی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی به اجرا درآمد و650كیلومتر مربع از سرزمین های جمهوری اسلامی ایران و مناطق بستان وچزابه آزاد گردید وبرای اولین بار نیرو های جمهوری اسلامی ایران به مرزهای بین المللی رسیدند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️#روایتگری جالب #رهبر_معظم_انقلاب از تلاش های #شهید_چمران در #آزادسازی_سوسنگرد
🌹روز ۲۶ آبان سالروز آزادسازی سوسنگرد گرامی باد
♦️روز آزادسازی سوسنگرد یکی از روزهای اختصاصی شهید دکتر چمران است. روزی که او مردانگی و شجاعت و شهامت و شهادت طلبی را به اوج خود رساند و تا پای شهادت پیش رفت و زخمی و خونین شد ولی بالاخره سوسنگرد آزاد شد ، و او نگاشت که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست .
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
❇️در عملیات آزادسازی سوسنگرد در ۲۶ آبانماه سال ۱۳۵۹ که به شکست حصر سوسنگرد منجر شد، ۲۴ #خلبان نیروی هوایی شرکت داشتند که از این تعداد « #هوشنگ_کیانآرا »، « #سید_محمدتقی_حسینی »، « #محمد_کامبخش_ضیایی »، « #نعمتالله_اکبری_سامانی »، « #یونس_خوشبین » و « #ابراهیم_امیدبخش » به شهادت رسیدند.
همچنین «استوار دوم #شهید_حسین_سلمانزاده »، «گروهبان یکم #شهید_ابراهیم_قهوهچیزاده »، «استوار دوم شهید غلامعلی حلاج قدوی»، «سروان فنی #شهید_عبدالله_عیسیپور »، «ستوان دو #شهید_سیدعلیاکبر_حیدری » نیز از دیگر #شهدای_نیروی_هوایی در جریان عملیات آزادسازی #سوسنگرد می باشند.
✴️لیست خلبانان هواپیمای F5 شرکتکننده در عملیات آزادسازی سوسنگرد به شرح زیر اعلام گردید: «داود صادقی»، «محمود نعیمی»، «شیرافکن همتی»، «جلال آرام»، «پرویز نصری»، «بهنام غنامیان»، «احمد مهرنیا»، «سید اسماعیل موسوی»، «سیاوش مشیری» «حبیبالله بقایی» ،«داوود سلمان»، «قاسم محمدامینی»، «ایرج عصاره»، «اکبر توانگریان» و همچنین خلبانان «محمد مسبوق»، «رضا رمضانی»، «فضلالله جاویدنیا» و «داوود عسگری» با هواپیمای F14 درجریان عملیات آزادسازی سوسنگرد شرکت داشتند .
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۶آبانماه ، #سالروز_شهادت #شهید_سعادت_طبری_کوچکسرایی گرامی باد . 🥀
نام پدر : حسین
نام مادر : سکینه شریعتی
تاریخ تولد :1340/09/22
تاریخ شهادت : 1361/08/26
محل شهادت : زبیدات عراق
نحوه شهادت : اصابت ترکش خمپاره به بدن
گلزار : سید ملال ، قائمشهر
#عملیات_محرم
#سیره_شهدا
🌺برادر شهید ـ مسعود ـ می گوید: سعادت بسیار خوش خلق، با روحیه، مهربان، متواضع، باحیا، مومن، امانتدار، حافظ اسرار، گشاده رو و صبور بود. همیشه سعی می کرد حق مردم را ادا کند و دینی به گردن کسی نداشته باشد. علاقه شدیدی به تلاوت قرآن ، نمازهای نافله و مستحبی به خصوص نماز شب داشت همواره در نمازهای جماعت و جمعه شرکت می کرد . ارادت خاصی به اهل بیت و سادات داشت.
اوقات فراغت ورزش می کرد به مسجد می رفت و به خانواده اش کمک می کرد . از پشت جبهه به خانواده شهدا سر می زد و در جمع آوری کمک های مردمی فعالیت می کرد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#کلام_امام
💠#رهبرانقلاب:
درگذشت بانوی مبارز و انقلابیِ خستگی ناپذیر خانم مرضیه حدیدچی دباغ را به بازماندگان محترم و دوستان و همرزمان ایشان تسلیت میگویم. این بانوی شجاع و فداکار در دوران طاغوت در شمار مبارزان مؤمنی بود که زندان و شکنجههای شدید نتوانست او را از این راه دشوار منصرف کند و در دوران جمهوری اسلامی نیز در مسئولیّتهایی مانند فرماندهی سپاه پاسداران در همدان و نمایندگی مجلس شورای اسلامی و تدریس در دانشگاه و حضور در سازمانهای خدماتی انجام وظیفه کرد و مفتخر به عضویّت در هیئت اعزامی امام راحل برای رسانیدن نامهی معروف ایشان به سران شوروی سابق شد. غفران و رضوان الهی شامل حال این بانوی بااخلاص و فداکار باد. ۹۵/۸/۲۷
به مناسبت سالروز درگذشت خانم #مرضیه_حدیدچی_دباغ
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷ آبانماه، #سالروز_رحلت خانم مبارز و انقلابی #مرضیه_حدیدچی مشهور به #طاهره_دباغ گرامی باد . 🥀
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#مرضیه_حدیدچی
#طاهره_دباغ
مرضیه حدیدچی (دباغ)، بانویی بود که دورههای چریکی و نظامی را قبل انقلاب در لبنان دیده بود و بعد از فرمان امام(ره) برای تشکیل سپاه در حکمی به عنوان فرمانده سپاه همدان انتخاب شد و عنوان اولین فرمانده زن در سپاه را دریافت کرد.
در دوران قبل از انقلاب زنان زیادی به شکل مستقیم و غیرمستقیم در مسیر مبارزه با طاغوت و استکبار ایفای نقش کردند و قطعا پرداختن به این نقش و معرفی این بانوان مبارز در همه عرصهها یکی از کارهای مهمی است که باید صورت بگیرد.
یکی از آن زنان همدانی که نامش برای همه ما آشناست خانم مرضیه حدیدچی معروف به خانم دباغ بوده که با وجود همسر و هشت فرزند آگاهانه و معتقدانه پای به میدان مبارزه با ظلم گذاشت و همیشه یار و یاور ولی فقیه خود بود و در راه مبارزه خود بسیار شکنجه دید اما همه این تلخیها و سختیها را با جان خرید و صبوری کرد زیرا اعتقاداتش برایش از هر چیز دیگری اهمیت داشت.
او زنی مقاوم و سرسخت بود که بسیاری از دورههای چریکی و نظامی را در قبل از انقلاب در لبنان دیده بود و کاملا نسبت به گروههای منافقین و ضد انقلاب و چپی اطلاعات داشت.
امروز به مناسبت روز تشکیل سپاه به نقش خانم دباغ به عنوان اولین فرمانده زن در سپاه میپردازیم که چگونه این مسئولیت را قبول کردند و در مدت مسولیت خود چه اقداماتی را انجام دادند؟
در روزهای آغازین حکومت اسلامی نه تنها ارتش از نیروهای خائن و ضد انقلاب تصفیه نشده بود بلکه برخی گروهها هم به تقابل با اندیشه اسلامی انقلاب برخاسته بودند از این رو هر لحظه امکان و احتمال بروز خطر و شعلهور شدن توطئهای میرفت. برای این کار لازم بود تشکیلاتی به وجود آید تا از انقلاب و دستاوردهای آن حفاظت و صیانت کند. بدین روی فلسفه تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شکل گرفت و برای راهاندازی آن جلسات زیادی برگزار شد.
خانم دباغ به علت گذراندن دورههای آموزشی مختلف نظامی و رزمی که در خارج از ایران دیده بود و دوستان انقلابی بر این سابقه واقف بودند و از وی برای حضور در برخی از این جلسات دعوت میکردند آن هم جلساتی سنگین با مباحثی پیچیده. سرانجام پس از ساعتها جلسه و مذاکره در دوم اردیبهشت سال ۵۸ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل و اساسنامه مختصری برای آن نوشته شد.
در این برهه زمانی سپاه با اینکه سازمانی نوپا و متشکل از جوانان انقلابی بود، فعالیتهای خوبی در دفاع از انقلاب و مقابله با ناامنیها از خود نشان میدهد، از جمله مقابله با قائلههای تجزیهطلبانه و ضد انقلاب در خوزستان و کردستان و مقابله با عوامل نفوذی در دستگاهها و نهادهای انقلابی و کشور. اقدامات سپاه تا حدی چشمگیر بود که حضرت امام در ۲۹ مرداد سال ۵۸ زمانی که عدهای از اعضای شورای فرماندهی سپاه برای ارائه گزارش به حضرت امام به شهر قم میروند، امام خمینی در تجلیل از اقدامات پاسداران میفرمایند:«من از سپاه راضی هستم و به هیچ وجه نظرم از شما برنمیگردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامی میدارم. چشم من به شماست. شما هیچ سابقهای جز سابقه اسلامی ندارید. سلام مرا به همه برسانید. من از همه شما متشکرم. من به همه دعا میکنم.»
خانم دباغ در خاطرات خود بیان میکند: « پس از مدتی طی حکمی به من مأموریت داده شد همراه و هماهنگی آقای لاهوتی نماینده امام در سپاه، مرحوم سماوات و محمدزاده برای تشکیل سپاه غرب کشور اقدام کنیم.
پس از دریافت حکم ما چهار نفر به کرمانشاه رفتیم و باید با لحاظ کردن اوضاع و شرایط سیاسی آن جا پنج نفر را برای شورای سپاه انتخاب میکردیم. برای این کار تحقیقاتی پنهانی از منابع مختلف بهره میگرفتیم. بعد از انتخاب باید در مرحله بعد به بحث و گفتوگوی عقیدتی و ایدئولوژی مینشستند و پس از تأیید هر چهار نفر ما به عنوان عضو شورای مرکزی سپاه منطقه مربوط معرفی میشدند».
بعد از استقرار سپاه در پاوه و ایلام باید برای همدان اقدام میشد آن هم حسابشدهتر زیرا سپاه همدان تقریبا مرکزیت سپاه غرب کشور بود و سپاه شهرهای کردستان، کرمانشاه و ایلام زیر نظر این سپاه بودند.
خانم دباغ درخصوص تشکیل سپاه همدان بیان میکند: « آیتالله مدنی به من گفت که فعلا خود شما مسؤلیت سپاه همدان را به عهده بگیر، تا بعد ببینیم چه میشود و آقای منصوری به عنوان فرمانده کل سپاه نیز موافقت کرد و من مسؤولیتی سنگین را به عهده گرفتم.»
#ادامه👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
پس از تصدی فرماندهی سپاه همدان، برنامهریزیها شروع و جلسات متعددی برگزار شد و تعدادی از برادران حدود ۷۰ نفر جذب سپاه شدند و به هر یک مسؤولیتی داده شد و این برادران حزباللهی پرشور و گرم از افراد انقلابی همدان بودند که هر آنچه داشتند در طبق اخلاص نهاده و به کمک انقلاب آمدند. یکی از کسانی که در همان نخستین روزها وارد سپاه شد شهید سماوات بود که در بازار مغازه کمدسازی داشت که مغازه را به شاگردانش سپرده بود و در خدمت سپاه بود و تا روز آخر یک ریال از سپاه حقوق نگرفت.
غرب کشور یکی از محلهای مناسب برای فعالیت ضدانقلابها بود و خانم دباغ در شرایطی فرمانده سپاه همدان شد که ضد انقلاب و گروهکهای مختلف به ترور و... میپرداختند و امنیت زیادی وجود نداشت. از این روز در گوشه گوشه شهر، حومه و اطراف آن پاسگاههای موقتی و پایگاههایی را ایجاد کرد تا تردد و آمدوشدها در راهها، گریزگاهها و گلوگاهها کنترل شود. در اوایل کار به خاطر حساسیت و بیثباتی شهر بیشتر شبها پاسها و بازرسیها را خودش انجام میداد. در خاطراتش گفته «گاهی اوقات تا اذان صبح بیدار بودم و شخصا به محلهای برادران از پاسگاه تهران- همدان تا پاسگاه همدان کرمانشاه سرکشی میکردم و دستورات لازم را میدادم و بعضی اوقات سه بار از این طرف شهر به آن طرف شهر میرفتم.»
پاکسازی شهر همدان:
توطئهها و فضای پرالتهاب آن روزها ایجاب میکرد که اخبار و اطلاعات زیادی به دست سپاه برسد تا آن کانونها متلاشی شود. برای دسترسی به این اطلاعات باید از خود مردم کمک میگرفت از این رو برای ایجاد رابطه با مردم و ترغیبشان برای این امر باید سطح آگاهی مردم بالا میرفت تا مردم حساس شده و برای ارائه گزارشهای خود احساس مسؤولیت میکردند. بعد از جلسات متعدد خانم دباغ تصمیم به برگزاری کلاس برای زنان شهر همدان در مسجد جامع میگیرد و آنقدر این فرمانده سپاه برای زنان جذاب و گیرا کلاس برگزار میکنند که تعدادی از آن بانوان اطلاعات مهمی را داده و سپاه همدان با اتکا به این گزارشها توانست بسیاری از خانههای تیمی و لانههای فساد و کانونهای توطئه را کشف و متلاشی کند و بعدها همین شیوه در سایر شهرها نیز به کار گرفته شد.
در خاطرات خانم دباغ آمده: روزی خانمی به من زنگ شد و اطلاعات عجیبی در اختیارم گذاشت، او گفت که میخواسته با شخصی تلفنی تماس بگیرد ولی خط تلفنش بر روی خطوط مکالمات دو نفر دیگر میافتد که با هم قرار و مدارهایی را در نفتشهر میگذاشتند و... این خانم تأکید میکرد که حرفهای آنها مشکوک بود و از شب حادثه و آمادگی نیروها صحبت میکردند، من سریع چند نفر از برادران را به نشانی مورد نظر فرستادم تا حرکت و ملاقات مکالمات و تحرکات و قرارهای بعدی را پی بگیرند به این ترتیب آنها کاملا در تور نفوذ ضد اطلاعاتی ما قرار گرفتند و تعقیب و گریز این ملاقاتها ما را به اطلاعات و اخبار بکر و باارزشی رساند که خبر از توطئهای بسیار بزرگ و کودتای نظامی میکرد... با این تدابیر حدود دو یا سه ماه بعد تمام عوامل کودتای نوژه شناسایی و دستگیر شدند.
جمعآوری سلاح و مواد مخدر
ضدانقلاب توانسته بود در همان روزهای آغازین انقلاب با استفاده از فضای ناآرام مقدار زیادی اسلحه و مهمات از کلانتریها و مراکز و ... به یغما ببرد و در روستاها پنهان کند البته تعدادی از مردم بودند که خودشان اسلحه داشتند و همیشه خبرهایی از درگیری افراد در روستاها و اسلحه کشیدن بر روی هم شنیده میشد که خانم دباغ با تدبیر و عملیات ضربتی بسیاری از این مهمات و نیز مواد مخدر را جمع کرد.
مأمورانی که به جامعه بازگشتند
در نیمه دوم سال ۵۸ امام در دیدار با پرسنل کلانتریها به احیای کلانتریها امر میکنند که خانم دباغ در خاطرات خود آورده: «وقتی این امر را شنیدم که باید امروز ما به دست ایشان سلاح بدهیم برایم ناخوشایند بود و پذیرش آن برایم سخت. در نوبتی که به دیدار امام رفتم موضوع را مطرح کردم که امام با یک هیبتی چنان نگاه تندی به من کردند که من هیچ نگفتم. ایشان فرمودند: «اگر شما زندان رفتید اگر شکنجه شدید، تبعید شدید...به انتخاب خودتان بوده ولی اینها آنقدر بیچاره بودند که برای لقمه نان و.. باید از ساواک اجازه میگرفتند شما ( خانم دباغ) حالا مانع میشوید که اینها آدم بشوند، اینها به زندگی برگردند شما بگو چقدر روی ایشان کار کردی؟ چقدر برایشان کلاس گذاشتی و ....» از این رو بعد از بازگشت به همدان کلانترها به خدمت فراخوانده شدند و سلاح تحویل آنها داده شد و هفتهای دو ساعت کلاس اخلاق و قرآن برایشان برگزار کردم و از این طریق مأموران کلانتری به آغوش جامعه بازگشتند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
خانم مرضیه حدیدچی معروف به دباغ با وجود همسر و هشت فرزند, آگاهانه و معتقدانه پای به میدان مارزه با ظلم گذاشت و همیشه یار و یاور ولیفقیه خود بود و در راه مبارزه خود بسیار شکنجه دید.
خانم دباغ بسیاری از دوره های چریکی و نظامی را پیش از انقلاب در لبنان دیده بود.
ایشان به عنوان اولین زن فرمانده در سپاه پاسداران خاطره ای از امام رحمه الله علیه می گوید:
روزی در همین مسئولیت( فرمانده سپاه) با همان وضعیت پوشش مانتو و شلوار و مقنعه خدمت امام رسیدم. حضرت امام در این دیدار خیلی راحت به من گفتند: شما چرا چادر ندارید؟ بگویم احمد برایتان چادر بخرد؟عرض کردم: حاج آقا چادر دارم ولی نمی شود با اسلحه و قطار فشنگ و با تجهیزات دیگر از کوه و تپه بالا رفت.
امام فرمودند: حالا که شما دارید توی شهر کار میکنید.
این تذکر امام برای من ملکه شد تا در تمام اوضاع و احوال و در منظر جامعه با پوشش کامل چادر ظاهر شوم.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
49.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
#پیشنهاد_دانلود
📹 مستند کامل ((#بانوی_مبارز)) با موضوع فعالیت های انقلابی #مرضیه_حدیدچی_دباغ
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
چادر از سرش کشیدند و چند روز شکنجهاش کردند و جای سالم در بدن نداشت اما کلامی جز اظهار ارادت به امام نگفت. شاگرد آیت الله سعیدی بود و بعد از شهادت او، گسترده تر به میدان آمد. بعد از چهار روز شکنجه، دختر چهارده ساله اش را به زندان بردند و جلوی چشم او انقدر آزارش دادند، بنحویکه مادر گمان کرد دخترش زیر شکنجه شهید شده. اما بعد از ۱۶ روز دختر مجروحش را داخل سلول پرت کردند. او هم جانانه مقاومت کرده بود. مرضیه حدیده چی معروف به طاهره دباغ، دو بار دستگیر و آزاد شد و حرفی نزد و سرانجام مجبور شد به خارج از کشور برود. در مرز سوریه و لبنان دوره آموزش چریکی دید و به عراق و عربستان و پاریس و لندن رفت. سالهایی سراسر مبارزه را گذراند تا سال ۵۷ و حضور امام در پاریس که خدمتکار و محافظ ایشان شد و با همان پرواز امام به ایران بازگشت. اولین فرمانده سپاه همدان و چند دوره نماینده مجلس شد. آنقدر با آن چادر مشکی وقار و ابهت و نزد امام منزلت داشت که از حاملان پیام ایشان برای گورباچف رهبر شوروی شد. او هم سرانجام بعد از دهها سال مجاهدت، دست از دنیا شست ولی نمونه و اسوه ای شد ماندگار در تاریخ انقلاب اسلامی.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#معرفی_کتاب
کتاب : #خاطرات_مرضیه_حدیدچی (دباغ)
موضوع :
کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)، یکی از مبارزان زن پیش از انقلاب، به ذکر خاطرات و جان فشانیهایش در راه انقلاب میپردازد تا به همگان یادآوری کند که مردان تنها مبارزان این عرصه نبودند و زنانی هم بودند که زنانه بر سر اعتقادات و آرمانهایشان جنگیدند تا این پیروزی را نصیب مردم ایران کنند.
طاهره دباغ که به او لقب مادربزرگ انقلاب را دادهاند از شاگردان آیتالله سید محمدرضا سعیدی بود و با جامعه روحانیت مبارز همکاری داشت. در سال ۱۳۵۳ و پس از دو بار بازداشت توسط ساواک با کمک محمد منتظری و با پاسپورت جعلی از کشور خارج شد. وی و دخترش رضوانه میرزا دباغ، در خاطراتشان از زندان به شکنجههای شدید توسط ساواک اشاره کردهاند. دباغ در خاطرات خود از شکنجههای ساواک میگوید:
شکنجهها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جان فرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد میکردند که موجب رعشه و تکانهای تند پیکرم میشد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفهای صورت میگرفت. در مواقع حرفهای آنقدر شلاق بر کف پاهایم میزدند که از هوش میرفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور میکردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی میشد طاقت فرسا و جانکاه بود.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
#معرفی_کتاب کتاب : #خاطرات_مرضیه_حدیدچی (دباغ) موضوع : کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)، یکی از م
فرازی از کتاب :
#خاطرات_مرضیه_حدیدچی
یک هفته مانده به روز تاریخی عزیمت امام به ایران اعلام شد که بختیار فرودگاه را بسته است🧐.
خبرنگاران دنیا صبح زود در خیابان جلوی منزل امام گرد آمده بودند که نظر امام را راجع به برگشت به ایران با توجه به بسته شدن فرودگاه بدانند.🎤
حضرت امام تشریف آوردند و با خبرنگاران صحبت کردند و به سوالات آنها جواب دادند. منظره عجیبی بود امام با آن صلابت و عزم جزمی که داشتند، فرمودند: من هفته دیگر به ایران خواهم رفت. ولو همه فرودگاهها بسته شده باشد.👌
در همین حین متوجه شدم یکی از خبرنگاران به طرز مشکوکی از دیوار بالا می آید😳 با شتاب خود را به آنجا رساند و با آن فرد درگیر شده، پایینش انداختم.😅 ناگهان درد شدیدی در قفسه سینه ام پیچید و دوستانم را به بیمارستان رساندند.🤕😫
روز ۲۲ بهمن من در طبقه دوم ساختمان بودم وقتی که رادیو را روشن کردم صدای الله اکبر خمینی رهبر را شنیدم😳😳😳.
تعجب کردم ابتدا فکر کردم موجرادیو دستکاری شده است آقای فرهادی یا همان برادر فرهاد را صدا کردم و پرسیدم که آیا دست به رادیو زدهاید گفت: نه دوباره گوش کردم جملاتی مثل: « اینجا ایران است. » «صدای انقلاب ایران. » و یا « صدای ملت ایران » و بعد سرود پیروزی ایران پخش شد خدا میداند که ناگهان چه فریادی🗣 از قعر جان و با تمام وجودم کشیدم🤩 که برادران پنداشتند حادثهای برای من روی داده .🤭
هراسان و شتابان به طبقه بالا آمدند 🤔و مرا هیجان زده و رنگ پریده 😨دیدند.
آنچه را که شنیده بودم، برای آنها با نفس های بریده بریده باز گفتم .در حالی که میگریستم آنها نیز غرق در شادی و خنده و گریه شدند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani