#سالروز_شهادت #روحانی_مبارز #شهید_عبدالعلی_مزاری گرامی باد . 🥀
#شهدای_روحانی
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
محتوای روایتگری راویان
#سالروز_شهادت #روحانی_مبارز #شهید_عبدالعلی_مزاری گرامی باد . 🥀 #شهدای_روحانی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای
#زندگینامه
#شهید_عبدالعلی_مزاری
عبدالعلی مزاری در سال ۱۳۲۶ خورشیدی در روستای نانوایی چارکنت از توابع ولایت بلخ چشم به جهان گشود. پدرش حاجی خداداد زراعت پیشه و مالدار بود. حاجی خداداد اصلاً از منطقه سرخجوی ولسوالی ورس به شمال افغانستان مهاجرت کرده بود. کودکی مزاری در دوران پادشاهی محمد ظاهرشاه و صدارت محمد داوود خان سپری شد. دورانی که مردم هزارستان به رهبری ابراهیم بیگ شهرستانی معروف به گاوسوار، قیام بزرگی ضد حکومت را پشت سر گذاشته و سید اسماعیل بلخی مشهور به علامه بلخی هم به همراه یارانش قیامی مسلحانه را آغاز کرده بود.
تحصیلات
دروس ابتدایی را زمستانها در مدرسهٔ نانوایی فرا گرفت. سپس به صورت تمام وقت تعلیمات دینی را در مدرسه چارکنت و مزارشریف ادامه داد. اما اوایل بهار ۱۳۵۱ش برای ادامه تحصیل از افغانستان خارج شد و پس از سفر به عراق و زیارت عتبات عالیات در نجف و کربلا، در حوزه علمیه قم اقامت کرد؛ چرا که در نگاه مزاری، قم تنها محل تحصیل درسهای رایج حوزوی نبود، بلکه علاوه بر آن، قم و محیط تحصیلی آن، کانون مبارزات مخفی نیز به حساب میآمد و این سویه، جذابیت ویژهای برای وی داشت. وی هنگامی که در ایران حضور داشت از سوی دستگاههای امنیتی حکومت پادشاهی دستگیر و زندانی شد.
در اواخر سال ۱۳۷۳ جنبش نوظهور طالبان تا نزدیکی کابل پیشروی کردند. ظهور طالبان تمام معادلات قدرت در افغانستان و مخصوصاً در کابل و اطراف آن را دگرگون نمود. مزاری در آغاز با فرستادن بخشی از زبدهترین نیروهای خویش به ولایت غزنی به مقاومت در برابر پیشروی طالبان پرداخت. نیروهای اعزامی حزب وحدت در آغاز موفق شدند مواضع طالبان را در اطراف شهر غزنی متصرف شوند. اما به دنبال عدم همکاری نیروهای محلی آنان نتوانستند جبههای مؤثر ضد طالبان در غزنی فعال سازند.
با شکست طرح فعال ساختن جبهه در ولایت غزنی، مزاری مذاکرات با طالبان را که از چندی پیش آغاز شده بود جدیتر دنبال نمود.در همان زمان در تلاش بود تا به توافقاتی با دولت ربانی نیز دست یابد. با کنار رفتن حزب اسلامی و مستقر شدن طالبان در چهار آسیاب غرب کابل در محاصره کامل قرار گرفت. مزاری تلاش نمود تا با یکی از دو طرف به توافق برسد اما تمامی حزبهای موجود در افغانستان از کمک به مزاری خودداری کردند و حتی با گروه طالبان همکاری کردند که این عمل باعث شد طالبان پیشروی گستردهای در کابل داشته باشند. تلاشها در راستای توافق با دولت و پیشنهاد دفاع مشترک بینتیجه بود. در آخرین روزهای مقاومت غرب کابل، نیروهای دولتی و طالبان حملات بسیار شدیدی را از مناطق مختلف بالای غرب کابل از زمین و هوا آغاز کردند. در این جنگها بر خلاف گذشته از یکسو حزب وحدت در محاصره و تمام راههای برون رفت از آن وضعیت را از دست داده بود و از سوی دیگر در برابر حملات دولت تنها دفاع میکرد. حزب اسلامی کاملاً از خطوط اول عقبنشینی کرده بود و نیروهای جنبش نیز کارایی سابق خود را نداشتند.با وخیم شدن اوضاع در اطراف کابل، بسیاری تلاش داشتند تا مزاری از کابل بیرون شده و به هزارهجات برود اما وی در پاسخ این درخواستها گفت:
«من از آمدن طالبان یا وقوع جنگ در غرب کابل هراس ندارم، در نهایت امر، اگر حتی طالبان بر این منطقه مسلط شوند، جز عدهای افراد سرشناس، به کس دیگری متعرض نمیشوند و جان و مال و ناموس مردم در امان میماند، من یقین دارم که اگر خیلی هم وضعیت خراب شود، مردم کابل من را در سموچهای خانههایشان نگاه (نگهداری) میکنند، اما اگر من فعلاً غرب کابل را ترک کنم، روحیهٔ مردم ضعیف میشود، نظامیها ناامید میشوند، خطها میشکند و قبل از آنکه طالب داخل منطقه شود، نیروهای شورای نظار و سیاف در اینجا میآیند و فاجعه افشار تکرار میشود. من با خدای خود عهد کردهام که کشته شوم، اما نبینم که فاجعهٔ افشار بالای مردم ما تکرار میشود.»
سرانجام با وجود تلاشهای مداوم سیاسی و مقاومت نظامی، حزب وحدت اسلامی در غرب کابل شکست خورد و «مزاری» در ۲۲ حوت ۱۳۷۳ در حالیکه برای مذاکره با سران طالبان راهی چهار آسیاب بود توسط طالبان دستگیر شد.در. بعد از ظهر روز دوشنبه ۲۲ حوت ۱۳۷۳ بدن تیرباران شده عبدالعلی مزاری به همراه ابوذر غزنوی عضو شورای مرکزی، استاد اخلاصی عضو شورای مرکزی و مسئول کمیتهٔ امنیت، آقای قائمی عضو شورای مرکزی و مسئول کمیته مالی، آقای ابراهیمی عضو شورای مرکزی، سیدعلی علوی محافظ و همرزم عبدالعلی مزاری، قوماندان جان محمد یکی از فرماندهان برجستهٔ غند دوم پیادهٔ حزب وحدت اسلامی و سه تن دیگر در حومه شهر غزنی به مردم داده شد. مزاری از بالگرد پرت شد. بر اثر تیرباران شدید این افراد، پیکر آنان به سختی قابل شناسایی بود. مردم محلی در میان برف زمستان جنازه وی را تا به یکاولنگ بامیان بر سر دوش بردند و از آنجا توسط هلیکوپتر به مزارشریف منتقل گردید و در هفتم حمل ۱۳۷۴ با حضور عدهٔ زیادی از مردم به خاک