#سیره_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمود_قائمی کاشانی
اشك انتظار
يادم نميرود، آخرين دفعهاي كه با او در منزل بوديم؛ قبل از اعزام وي به جبهه بود. حالتي رواني داشت. به شدت مي گريست. علت گريهاش را جويا شدم. گفت: من از همه چيز دست برداشتهام و عازم جبهه هستم. مي ترسم در آنجا كشته شوم؛ ولي مولايم صاحبالزمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ را نبينم. آري، تمام ناراحتياش از اين بود كه مبادا قبل از اينكه جمال آقايش را ببيند، از دنيا رخت بربندد.
به نقل از: همرزم شهيد
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani