eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
443 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
در خاطره‌ای از فرزندش می‌گوید: یک‌بار خواب امام رضا (ع) را دیدم. یه پرونده توی دستش بود. به من گفتند؛ احمد دیگه ۲۷ ساله است و این پرونده اوست، عمر احمد در دنیا تمام است.  ناراحت شدم. خب چه کنم، مادرم دیگر! به امام گفتم: آقا! ناراحتم! و امام فرمودند: ناراحت نباش، تمدیدش کردم. وقتی خوابم را برایش تعریف کردم، فقط خندید. انگار می‌دونست که مدت این تمدید کوتاه است، خیلی کوتاه، فقط به اندازه یک ماه! 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
🕊 ؛ از کمک‌های مخفیانه به نیازمندان تا نشان خلبان شاخص 💠 مدتی بود که احمد خیریه‌ای بین بچه‌های پایگاه هوایی کرمانشاه تشکیل داده بود و به برخی خانواده‌های فقیر کمک مالی می‌کرد. 🔸 یک شب که به همین قصد داشت می‌رفت بیرون پایگاه، با اصرار همراهش شدم. روی صندلی عقب بسته‌های ارزاق حاوی قند، روغن، لوازم التحریر بود. در طی مسیر وارد جاده خاکی فرعی شدیم. احمد گفت: اینجا روستای تازه‌آباد کرمانشاه است. امشب چهره اصلی و بی‌نقاب این مملکت را می‌بینی. 🔹 وقتی وارد روستا شدیم. احمد درِ خانه‌ها را می‌زد و صاحب خانه‌ها را به اسم می‌شناخت و بسته‌ها را تحویل شان می‌داد. 🔸 داخل خانه‌ای شدیم. پر از بچه‌های قد و نیم‌قد بود. به من گفت به درس و مشق بچه‌ها رسیدگی کنم. 🔹 داخل خانه پیرمرد و پیرزنی شدیم. پیرمرد بیمار بود و حال تکان خوردن نداشت. احمد بالای سرش نشست و سرش را بوسید و نوازشش کرد. پیرمرد دستان احمد را با محبت گرفته بود و رها نمی‌کرد. بدون اینکه متوجه شود، احمد مقداری پول زیر بالشتش گذاشت و به پیرزن گفت: مادر! سماوری که قولش را داده بودم آوردم. 🔸 یکی از فقرا با گرفتن بسته، به جان شاه دعا می‌کرد! احمد گفت: این کمک‌ها از طرف آیت‌الله خمینی است نه از طرف شاه! راوی: محمد نیک رهی | کتاب؛ خانه‌ای کوچک با گردسوزی روشن 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani