#کلام_امام
🔰 زینب کبریٰ مظهر ایستادگی در برابر حکّام مستبد است
🔻رهبر انقلاب:
زینب کبری دربرابر حکّام مغرور و متکبّر، مظهر ایستادگی و اقتدار روحی است. وقتی که آن حرفهای مُهمل و چرند را یزید بر زبان آورد و آن کارها را کرد، حضرت بیاناتی را بیان کردند که به زبان امروز ما اینجوری میشود که هر غلطی میتوانی بکن، هرکاری میتوانی انجام بده، والله که نخواهی توانست یاد ما را از آفاق ذهن مردم دور کنی، این را به چه کسی میگوید؟ به یزید متکبّر مغرورِ مستبدّ خونخوار؛ این، قدرت روحی یک زن را نشان میدهد. ۱۴۰۰/۹/۲۱
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۳ آذرماه ، #سالروز_شهادت #مدافع_حرم #شهید_ابوالفضل_شیروانیان گرامی باد . 🥀
تاریخ تولد: ۲۸ شهریور ۱۳۶۲
محل تولد: اصفهان
تاریخ شهادت: ۲۳ آذر ۱۳۹۲
محل شهادت: دمشق،سوریه
نحوه شهادت: درگیری با تروریستهای تکفیری
محل مزار شهید: گلزارشهدای اصفهان
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#اطلاع_نگاشت
#زندگینامه
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان
ابوالفضل در سال 1362 به دنیا آمد و در سایه پدر و مادری فرزانه بزرگ شد و در اصفهان ساکن گشت. در جریان دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت همسر و فرزندش را به خدا سپرد و راهی کشور سوریه شد تا مانع حضور داعش در حریم حضرت زینب(س) گردد.
سرانجام نیز در روز بیست و سوم آذر ماه سال 1392 در شهر دمشق منطقه زینبیه در سن 30 سالگی بر اثر اصابت گلوله مستقیم عناصر تکفیری به شهادت رسید.
🌷تروریستهای تکفیری با گلولههای قناسه شهید شیروانیان را به شهادت رساندند.
وی فرزند نخست سردار مجتبی شیروانیان بود. سرداری که از یادگاران دوران دفاع مقدس و از رزمندگان شاخص آن زمان محسوب میشود.
گلزار شهدای اصفهان آرامگاه ابدی اوست.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
محتوای روایتگری راویان
#اطلاع_نگاشت #زندگینامه #شهید_ابوالفضل_شیروانیان ابوالفضل در سال 1362 به دنیا آمد و در سایه پدر و م
#سیره_شهدا
☀️ ابوالفضل بر حجاب زنان و غیرت مردانه داشتن تاکید فراوان داشت چرا که حجاب را برای زنان عزت و شرافت میدانست. او همچنین بر نماز اول وقت و نماز شب تاکید بسیار داشت چرا که معتقد بود انسان با نماز به سعادت حقیقی میرسد و توشه پرباری را برای آخرت به همراه خود میبرد.
☀️ ابوالفضل ظهر روز شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۲ شهید شد. صبح آن روز در منطقه عملیاتی از همه حلالیت طلبیده بود. زمانی که از دوستانش خداحافظی میکرد، یکی از رزمندگان میگوید من نگرانی عجیبی دارم، دیشب خوابی دیدهام، خیلی مراقب خودتان باشید. ابوالفضل روی شانه او میزند و میگوید قاسم! تعبیر خوابت من هستم. برای کسی دیگر نگرانی نداشته باش. ابوالفضل به قاسم گفته بود تو تازه عروسی کردهای، این مأموریت سهم من است. من میروم. پدرت تو را به من سپرده است. خلاصه ابوالفضل به همراه آقای صادقی راهی مأموریت میشوند که در یکی از قرارگاهها برای نماز ظهر توقف میکنند. دوستش میگوید وقت نیست حرکت کنیم. ابوالفضل میگوید بهتر است نماز را اول وقت بخوانیم تا قرارگاه بعدی خیلی راه است. اتفاقاً نماز را خیلی طولانی اقامه میکند. آقای صادقی میگوید به ابوالفضل گفتم عجله داریم چرا اینقدر طولانی نماز خواندی؟...
☀️گفت: آقای صادقی تا شهادت را از خدا نخواهی نصیبت نمیکند. بعد حرکت میکنند به سمت قرارگاه بعدی که در مسیر هدف اصابت ترکشهای تکتیراندازهای تروریست قرار میگیرد و به حالت سجده به زمین میافتد. همرزمش گفت من درخواست آمبولانس کردم. تا آمدن آمبولانس ابوالفضل به سختی چشمانش را باز میکند، دستانش را روی سینهاش میگذارد و تعظیم میکند، چندین مرتبه این کار را تکرار میکند. دوستش میگفت نمیتوانست حرفی بزند و خونریزی داشت. بعد ابوالفضل را به بیمارستان میرسانند و بعد از چهار ساعت که در کما بود به شهادت میرسد...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
🌷#شهید_ابوالفضل_شیروانیان
🔴زود جوش میآورد. آن صبری که بقیه داشتند او نداشت. همیشه هم میگفت، «شهدا نشانه دارند که من ندارم. پس شهید نمیشوم!»
🌷دو ماه پیش از شهادتش به طور غیر منتظرهای صبور شده بود، آنقدر که من سر به سر او میگذاشتم تا فریادش را بشنوم، اما هیچ فریادی نمیزد. دلم میخواست فریاد بزند تا آن نشانهای که میگفت را هنوز هم نداشته باشد.
⚡به پدرش هم گفتم، «اگر اجازه بدهید ابوالفضل به سوریه برود، شهید میشود.» حاج آقا گفت، «به دلت بد راه نده، او رفقای خود را دیده که شهید میشوند، عرفانی شده است. بعدا خوب میشود.»
☁مرتبه آخر به مادرش هم گفتم، او هم قبول داشت. به ابوالفضل گفت، «چگونه اینقدر صبور شدهای؟ چرا به مهدی چیزی نمیگویی؟» ابوالفضل گفت، «بگذار بچه خوشحال باشد و این روزهای آخر از پدرش خاطره بدی در ذهن نداشته باشد.»
🔸راوی: همسر شهید
📚 کتاب یک تیر و چهارده نشان
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
🔸وقتی ابوالفضل شروع میکرد به تعمیر وسایل، خیلی غیرتی بود. آنقدر تندتند کار میکرد و جوش میزد که صورتش پر عرق میشد؛ دولا که میشد روی وسیله، عرقهایش چکهچکه میریخت روی قطعهها.
🔸یکبار با یگان مهندسی ۴۰ صاحبالزمان عَجَّلَاللهتعالیفرجهُالشریف رفته بودیم دژ مرزی جنوب برای تعمیر ماشینآلات گردان تخریب؛ موقع کار، سردار زاهدی فرمانده وقت نیروی زمینی آمد بازدید.
🔸ابوالفضل را در همان حالت عرقریزان دید. معرفی کردیم که حیات ماشینآلات ما دست آقاابوالفضل است. سردار آمد دست بدهد اما ابوالفضل که دستش گریسی بود، مُچش را آورد جلو.
🔸فرمانده گفت: ما افتخار میکنیم به چنین دستهایی؛ بعد هم دستهای گریسی ابوالفضل را گرفت و گفت: بذارید لااقل ما در اینحد مثل شما گریسی بشیم.
📀راوی : دوست شهید ابوالفضل شیروانیان
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #استوری
🔻پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند...
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری
@ravianerohani
جهاد تبیین 24 آبان.pdf
2.95M
#پست_ویژه
نسخه PDF #مبانی_جهادتبیین جهت مطالعه در اختیار شما بزرگواران قرار میگیرد.
تهیه شده توسط
#دبیرخانه دائمی مبلغین اربعین کشور
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani