eitaa logo
روایت ها و حکایت ها
1.8هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
301 ویدیو
29 فایل
فیش های منبر و یادداشت های روایی و تفسیری و نکات تربیتی و اخلاقی،آمیخته با مطالب روز و اشعار ناب و تاریخ ... ارتباط با ما https://eitaa.com/MA1371 طلبه حقیر محمد جواد جنگی لینک کانال @revayathavahekayatha1
مشاهده در ایتا
دانلود
(۳۰) روایت چهارم از مجلس بیست و هفتم امام رضا علیه السلام: مَن تَركَ السَّعيَ في حَوائجِهِ يَومَ عاشُوراءَ قَضَى اللّه ُ لَهُ حَوائجَ الدُّنيا و الآخِرَةِ. هر كه در روز عاشورا كار و كسب خود را فرو گذارد ، خداوند حاجت هاى دنيا و آخرت او را بر آورده سازد .
ای نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری درویشی اختیار کنی بر توانگری ای پادشاه شهر چو وقتت فرا رسد تو نیز با گدای محلت برابری گر پنج نوبتت به در قصر می‌زنند نوبت به دیگری بگذاری و بگذری
«ابن اثیر»در«کامل»چنین نقل می‌کند: روزی«عمر بن خطاب»در بازار گردش می کرد. «ابو لؤلؤ»که غلام«مغیرة بن شعبه»و نصرانی بود او را ملاقات کرد و گفت: «مغیرة بن شعبه»خراج سنگینی بر من بسته (و مرا وادار کرده همه روز کار کنم و مبلغ قابل توجّهی به او بپردازم) مرا در برابر او یاری کن. «عمر» گفت: خراج تو چه اندازه است؟ گفت: در هر روز دو درهم. گفت: کار تو چیست؟ گفت: نجّار و نقّاش و آهنگرم. عمر گفت: با این اعمالی که انجام می‌دهی خراج تو را سنگین نمی بینم. شنیده‌ام تو می‌گویی اگر من بخواهم می‌توانم آسیابی بسازم که با نیروی باد، گندم را آرد کند. «ابو لؤلؤ»گفت: آری می‌توانم. عمر گفت: پس این کار را انجام بده. «ابو لؤلؤ»گفت: اگر سالم بمانم آسیابی برای تو درست می‌کنم که مردم شرق و غرب از آن سخن بگویند. «ابو لؤلؤ»این را گفت و رفت. «عمر»گفت: این غلام مرا تهدید کرد... چند روز گذشت. «عمر»برای نماز صبح به مسجد آمد و مردانی را گماشته بود که وقتی صفوف منظم می‌شود تکبیر بگویند. «ابو لؤلؤ»در میان مردم وارد مسجد شد و در دست او خنجر دو سر بود که دسته آن در وسطش قرار داشت. از موقعیت استفاده کرد و شش ضربه بر«عمر»وارد نمود که یکی از آنها را در زیر نافش فرو برد و همان موجب قتل او شد و نیز با خنجرش«کلیب»که در پشت سرش قرار داشت و جماعت دیگری را کشت. ---------- کامل ابن اثیر، جلد ۳، صفحه ۴۹.
مغیره بن شعبه معاویه. «فرزند«مغیرة بن شعبه»می گوید همراه پدرم نزد«معاویه»رفته بودیم و پدرم غالبا نزد او می‌رفت و با او سخن می‌گفت و هنگامی که باز می‌گشت عقل و هوش سرشار او را می‌ستود ولی شبی از شب‌ها از نزد«معاویه»بازگشت، در حالی که بسیار ناراحت بود حتّی شام نخورد و بسیار غمگین به نظر می‌رسید! مدّتی انتظار کشیدم امّا حالش همانگونه بود، گمان کردم ما کار خلافی انجام دادیم. گفتم چرا امشب این چنین ناراحتی؟ گفت: فرزندم«جئت من عند أکفر النّاس و أخبثهم، از نزد کافرترین و خبیث ترین مردم می‌آیم! »گفتم مگر چه شده است؟ گفت: امشب با معاویه خلوت کرده بودم به او گفتم: «سنّی از تو گذشته است اگر عدالت پیشه کنی و نیکوکاری را گسترش دهی به جاست، تو بزرگ شده ای اگر نسبت به برادرانت از «بنی هاشم»نیکی کنی و صله رحم به جای آوری بسیار شایسته است، زیرا آنها امروز برای تو خطری محسوب نمی شوند و این نیکوکاری ثواب دارد و نام تو به نیکی در تاریخ اسلام باقی می‌ماند. » «معاویه» (عصبانی شد و) گفت: چه نامی از من باقی بماند! «ابوبکر»مدّتی عهده دار خلافت بود و عدالت پیشه کرد و کارهای مهمّی انجام داد، امّا همین که از دنیا رفت نام او هم از خاطره‌ها محو شد، تنها مردم می‌گویند: «ابوبکر چنین و ابوبکر چنان! »سپس عمر به خلافت رسید و ده سال در پیشرفت اسلام در جهان تلاش و کوشش کرد، او هم که از دنیا رفت نام او هم برچیده شد، جز اینکه می‌گویند: «عمر چنین و عمر چنان! »ولی در مورد«ابن ابی کبشه [#] » (پیامبر اسلام) همه روز پنج بار مردم فریاد می‌کشند: «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه» (و پیوسته نام او را با عظمت هر چه بیشتر، زنده نگه می‌دارند) با این حال چه عملی از من باقی می‌ماند و چه نام و خاطره ای در تاریخ از ما وجود خواهد داشت، ای بی پدر!، سپس افزود: «لا و اللّه إلاّ دفنا دفنا، نه به خدا سوگند! هیچ راهی جز این نیست که این نام (نام پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله) دفن شود و از خاطره‌ها محو گردد»! (این سخن بود که«مغیرة بن شعبه»را که خود مرد منحرفی بود چنان ناراحت ساخت که نه تنها«معاویه»را تکفیر نمود، بلکه او را از کافرترین مردم شمرد! ). ---------- #«علاّمه مجلسی»در«بحار الانوار»در شرح این مطلب که چرا«معاویه»از پیغمبر به«ابن ابی کبشه»یاد کرد می‌گوید: «مشرکان عرب پیامبر را به این نام می‌نامیدند و او را تشبیه به«ابن ابی کبشه»یاد کرد می‌گوید: «مشرکان عرب پیامبر ار به این نام می‌نامیدند و او را تشبیه به«ابن ابی کبشه»که مردی از طائفه «خزاعه»بود و با طائفه«قریش»در مسأله بت پرستی مخالف بود می‌نمودند. » (بحار الانوار، جلد ۱۸، صفحه ۲۱۳. ) نقل مطلب از : شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد ۵، صفحه ۱۲۹.
عزیزانی که علاقمند به مباحث نهج البلاغه هستند کانال منبر نهج البلاغه ای را از دست ندهند.. هر روز ۲،۳دقیقه وقت بذاریم بعد مدتی کل نهج البلاغه را مرور کردیم.... https://eitaa.com/joinchat/3081765330Cc2c52a8bff
اگر میدانستند؟! امام باقر فرمود: اگر تقاضاكننده مى دانست تقاضا كردن چه عيوبى دارد هيچكس از ديگرى تقاضايى نمى كرد واگر شخص بخشنده مى دانست چه فضيلتى در عطيه است هيچكس ديگرى را محروم نمى ساخت».  «لَوْ يعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِى الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَلَوْ يعْلَمُ الْمُعْطِى مَا فِى الْعَطِيةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً" وسائل ج ۹ ص ۳۹۴
سلام علیکم تحرکات بعد فرمایش رهبری معظم 👆 حالا نتیجه جلسه رو عرض خواهم کرد.‌‌.. انشاالله چنین نخواهد بود که 👇 پی مصلحت مجلس آراستند نشستند و گفتند و برخاستند»
در قم ۱۴۰۰ تا آرایشگاه زنانه هست. و بیش از ۷۰ درصد اینا مطلقه هستند
۷۰ درصد ساکنین شهر مقدس قم متصل به ایتا هستن💪
پدر شهید ابراهیم قناعت زاده روایت می کند: «از همان کودکی در مقابل ما احساس مسئولیت می‌کرد و با اینکه به درس و مدرسه خیلی علاقه داشت، ولی ترجیح می‌داد هم پای من کار کند تا حداقل خرج خودش را بیرون بیاورد. من راضی نبودم؛ یعنی دلم نمی آمد، ولی خودش چون وضعیت زندگی مان را می‌فهمید، کار می‌کرد. یک روز بِهِش گفتم: این کارها برایت سخت و طاقت فرساست. وظیفه من است که کار کنم و خرج خانواده‌ام را بدهم، ولی قبول نمی کرد و می‌گفت: شما مگر چه قدر می‌توانید کار کنید. از شما می‌خواهم که اجازه بدهید کار کنم و لااقل خرج خودم را دَر بیاورم. در کار کردن هم خیلی صادق بود و به کسب حلال توجه داشت. صاحب کارش هم بیشتر از حقوقش به او می‌داد. او هم در مشکلات زندگی همیشه دست گیر ما بود».
ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش دشمن به دشمن آن نپسندد که بی خرد با نفس خود کند به مراد و هوای خویش از دست دیگران چه شکایت کند کسی سیلی به دست خویش زند بر قفای خویش دزد از جفای شحنه چه فریاد می‌کند گو گردنت نمی‌زند الا جفای خویش گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق بهتر ز دیده‌ای که نبیند خطای خویش چاه است و راه و دیدهٔ بینا و آفتاب تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش چندین چراغ دارد و بیراه می‌رود بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش
(۳۱) روایت پنجم از مجلس بیست و هفتم عَنِ اَلرَّيَّانِ بْنِ شَبِيبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ - فَقَالَ لِي يَا اِبْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ فَقُلْتُ لاَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْيَوْمَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ « رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ اَلدُّعٰاءِ » فَاسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا « وَ هُوَ قٰائِمٌ يُصَلِّي فِي اَلْمِحْرٰابِ أَنَّ اَللّٰهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيىٰ » فَمَنْ صَامَ هَذَا اَلْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ كَمَا اِسْتَجَابَ لِزَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ هُوَ اَلشَّهْرُ اَلَّذِي كَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِيَّةِ فِيمَا مَضَى يُحَرِّمُونَ فِيهِ اَلظُّلْمَ وَ اَلْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لاَ حُرْمَةَ نَبِيِّهَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَقَدْ قَتَلُوا فِي هَذَا اَلشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ اِنْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ اَلْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِي اَلْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ اَلسَّمَاوَاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ أَرْبَعَةُ آلاَفٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ اَلْقَائِمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَيْنِ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ جَدِّي صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ مَطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اَللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلاً كَانَ أَوْ كَثِيراً... ريان بن شبيب گويد روز اول ماه محرم خدمت حضرت رضا رسيدم بمن فرمود اى پسر شبيب روزه‌اى‌؟ گفتم نه فرمود اين روزيست كه زكريا بدرگاه پروردگارش دعا كرد و گفت پروردگارا بمن ببخش از پيش خود نژاد پاكى زيرا تو شنواى دعائى خدا برايش اجابت كرد و بفرشتگان دستور داد ندا كردند زكريا را كه در محراب ايستاده بود كه خدا تو را بيحيى بشارت ميدهد هر كه اين روز را روزه بدارد و سپس دعا بدرگاه خدا كند خدا مستجاب كند چنان كه براى زكريا مستجاب كرد سپس گفت اى پسر شبيب به راستى محرم همان ماهى است كه اهل جاهليت در زمان گذشته ظلم و قتال را بخاطر احترامش در آن حرام مى‌دانستند و اين امت حرمت اين ماه را نگه نداشتند و نه حرمت پيغمبرش را در اين ماه ذريه او را كشتند و زنانش را اسير كردند و بنه‌اش را غارت كردند خدا هرگز اين گناه آنها را نيامرزد اى پسر شبيب اگر براى چيزى گريه خواهى كرد براى حسين (عليه السّلام) گريه كن كه چون گوسفند سرش را بريدند و هجده كس از خاندانش با او كشته شد كه روى زمين مانندى نداشتند و آسمانهاى هفت‌گانه و زمين براى كشتن او گريستند و چهار هزار فرشته براى ياريش بزمين آمدند و ديدند كشته شده و بر سر قبرش ژوليده و خاك آلود باشند تا قائم (عليه السّلام) ظهور كند و ياريش كند و شعار آنها يا لثارات الحسين است اى پسر شبيب پدرم از پدرش از جدش برايم باز گفت كه چون جدم حسين (عليه السّلام) كشته شد آسمان خون و خاك سرخ باريد اى پسر شبيب اگر بر حسين گريه كنى تا اشگت بر گونه‌هايت روان شود خدا هر گناهى كردى از خرد و درشت و كم و بيش بيامرزد. اى پسر شبيب اگر خواهى خدا را بر خورى و گناهى نداشته باشى حسين را زيارت كن اى پسر شبيب اگر خواهى در غرفه‌هاى ساخته بهشت با پيغمبر ساكن شوى بر قاتلان حسين لعن كن اى پسر شبيب اگر خواهى ثواب شهيدان با حسين را دريابى هر وقت بيادش افتادى بگو كاش با آنها بودم و بفوز عظيمى مى‌رسيدم اى پسر شبيب اگر خواهى با ما در درجات بلند بهشت باشى براى حزن ما محزون باش و و براى شادى ما شاد باش و ملازم ولايت ما باش و اگر مردى سنگى را دوست دارد با آن خدا روز قيامت محشورش كند.
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
چتربازی کن ✍👇 استادی میفرمود: جوانی به من گفت : من خیلی نا امید هستم . گفتم قرآن خیلی مفید است. گفت یکبار قرآن را باز کردم و این آیه آمد : ما تو را از نطفه آفریدیم . گفتم این دوای درد تو است . خدا میگوید : من روی یک نطفه ، چنین نقش زیبای آدمی را درست کردم . پس خودت را بدست من بده. امیدوار باش . به من ایمان بیاور . تو هرقدر پَست و گرفتار شده باشی ، من به هر کاری توانا هستم . مولانا می گوید : آن را که منم خرقه عریان نشود هرگز آن را که منم چاره بیچاره نخواهد شد آن کس که منم منصب معذور کجا گردد اگر من به کسی منصبی بدهم ، هیچ کس نمیتواند او را عزل کند. ممکن است او را هُل بدهند و بیفتد ولی آسیب نمی بیند . چتربازها با هلکوپتر بالا می روند ، هرچه بالاتر می روند ، بیشتر لذت می برند و لحظه شماری می کنند که سقوط کنند . زیرا دلشان به چتر گرم است . انسان اگر پشت گرمی اش به خدا باشد ، اگر بالا برود ، لذت می برد. روایت ها و حکایت ها https://eitaa.com/revayathavahekayatha
محرم در راه است خوش بحال کسانی که هم زنجیر میزنند و هم زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند .. هم سینه میزنند و هم سینه ی دردمندی را از غم و آه نجات میدهند .. هم اشک میریزند و هم اشک از چهره ی انسانی پاک میکنند .. هم سفره می اندازند هم نان از سفره کسی نمیبرند .. آنوقت با افتخاربیشتر میگویند : " یاحسین " روایت ها و حکایت ها https://eitaa.com/revayathavahekayatha
سلام علیکم عزیزانی که از کانال قرض الحسنه گرفتند و وقت پرداخت گذشته خواهشا بخاطر امام حسین علیه السلام پس بدن😢
درس های عاشورا روضه خالی که نیست، درس اخلاق است! شمر در عصر نهم محرم در صحراى كربلا ز براى فرزندان حضرت‌ام البنين عليهاالسلام امان نامه آورد. وَ جَاءَ شِمْرٌ حَتَّى وَقَفَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَينِ عليه السلام فَقَالَ أَينَ بَنُو أُخْتِنَا؟ شمر آمد تا در مقابل اصحاب امام حسين عليه السلام متوقف شد و گفت: پسران خواهر ما كجايند؟ (که طائفه مادر حضرت ابوالفضل و شمر معلون یکیست بدین جهت این نسبت را داد) حضرت اباالفضل العباس عليه السلام و برادرانشان او را لايق پاسخ ندانستند اما چون حضرت سيدالشهداء ابى عبداللّه الحسين عليه السلام خواستار پاسخ دادن به او شدند. حضرت فرمودند: فَقَالَ الْحُسَينُ عليه السلام: أَجِيبُوهُ وَ إِنْ كَانَ فَاسِقا. پاسخش را بدهيد هرچند انسان فاسقى است. مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی فرمودند: این کلام بلند امام حسین علیه السلام را فقط به عنوان روضه نگوییم و رد شویم، این خودش درس اخلاق بزرگی است که فرمود: طرف مقابل تو اگر فرد فاسقی همچو شمر هم باشد مشکلی نیست تو جوابش را بده ولی خب چون حرفش بی ربط است به حرفش گوش نده امتثال نکن.. اینکه برخی ها بعضا جواب تلفن نمی‌هند یا در را به روی افراد باز نمی‌کنند این دور از آداب اسلامی است. شما جواب اولیه را بده اگر دیدی حرف طرف مقابل بیخود است بله آن موقع به گرفش گوش نده ----------
درس های عاشورا مورخان نقل کرده اند که چون «مسلم بن عقیل» خبردار شد که «ابن زیاد» در خطبه ای که ایراد کرده، مردم را از متابعت او برحذر داشته است، لذا ترسید که او را دستگیر کرده و به قتل برسانند. از این رو از خانه «مختار» بعد از مغرب خارج شد و به خانه هانی بن «عروه مذحجی» پناه برد. «مسلم بن عقیل» در خانه هانی پناه گرفت. از طرف دیگر «شریک بن عبداللَّه اعور حارثی» نیز بر «هانی» وارد شده بود. او از بزرگان شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بصره بود. او با «هانی بن عروه» رفاقت خاصی داشت. در منزل هانی مرض سختی بر او عارض شد. «ابن زیاد» به عیادت او آمد قبل از آمدن «ابن زیاد»، «شریک بن عبداللَّه اعور» به «مسلم» عرض کرد: هدف تو و شیعیان هلاکت ابن زیاد است، در اتاق خزانه مخفی شو و هر گاه از آمدن او اطمینان حاصل کردی از اتاق خارج شو و او را به قتل برسان و من سلامت تو را ضمانت می کنم. در این هنگام که آنان مشغول صحبت بودند، گفته شد که امیر بر در خانه است. مسلم وارد خزانه شد و بعد از چند لحظه «عبیداللَّه بن زیاد» وارد بر شریک شد، ولی «مسلم» از خزینه بیرون نیامد. چون «شریک» مشاهده کرد که «مسلم» دیر کرده به عنوان علامت دادن به او چند بار عمامه خود را از سر برداشته و بر زمین گذارد. و نیز با قرائت اشعاری او را به خروج از خزانه و حمله به «ابن زیاد» تحریک و تحریص نمود. مکرّر اشعار را قرائت می کرد و چشمش را نیز به خزانه دوخته بود. آن گاه با صدای بلند که «مسلم» بشنود، گفت: او را سیراب کن گر چه مرگ من در آن باشد. در این هنگام «عبیداللَّه» به «هانی» التفات کرد و گفت: پسر عموی تو در مرضش هذیان می گوید. «هانی» گفت: «شریک» از زمانی که مریض شده هذیان می گوید، خودش نمی داند چه می گوید. «ابن زیاد» از مجلس خارج شد و «مسلم» متعرّض قتل او نشد. در این جا سؤالی که مطرح است این که چرا حضرت «مسلم» به قرار خود عمل نکرد و ام الفساد «ابن زیاد» را که در قتل امام حسین(علیه السلام) دخالت داشت به قتل نرسانید؟ و به تعبیر دیگر چرا قصاص قبل از وقوع جنایت نکرد؟ در پست بعدی👇
در مورد سؤال فوق پاسخ هایی داده شده که به آن ها اشاره می کنیم: اولاً: از آنجا که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از حیله و مکر نهی کرده، لذا حضرت «مسلم» از این طریق برای مبارزه با ابن زیاد استفاده نکرد. در حدیثی حضرت(صادق علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: «إِنَّ الْإِسْلَامَ قَیَّدَ الْفَتْک‌‌» (همانا اسلام مانع حیله و مکر بوده و آن را غل کرده است). ثانیاً: این کار با سیره و روش «مسلم» سازگاری ندارد؛ زیرا او مردی باورع و باتقوا است و در خانه امیرالمؤمنین(علیه السلام) تربیت شده است. وظیفه مسلم که از طرف امام حسین(علیه السلام) نسبت به آن مسؤلیت دارد این است که از مردم برای حضرت بیعت بگیرد و از حوادث «کوفه» اطلاع یافته و امام را از آن باخبر سازد. و لذا اگر دست به قتل ابن زیاد می زد از حیطه وظایف خود خارج می شد. ثالثاً: حضرت «مسلم» ملاحظه می کرد که وظیفه اش بیداری مردم است، اگر بدون بیداری امّت، ابن زیاد و امثال او را به قتل رساند همین مردم دوباره شخصی دیگر مثل او یا از او بدتر را بر سر کار می آورند. مردم خود باید آگاه شوند و از فساد خلیفه مطّلع گردند. و این هدف با ترور یک فرد حاصل نخواهد شد. و لذا در هیچ نصّ تاریخی ذکر نشده که حضرت «مسلم» طرح شریک را پذیرفته باشد. چه بسا «مسلم» در صدد فکر کردن درباره طرح او بوده، ولی قصد قطعی برای اجرای آن نداشته است. رابعاً: با نظر و تأمل در قضیه پی می بریم که در حقیقت، گویا «هانی بن عروه» به «ابن زیاد» پناه و امان ضمنی داده بود؛ زیرا ابن زیاد به او خبر داد که می خواهد به عیادت «شریک» بیاید و او نیز «ابن زیاد» را اجازه داد و این خود یک نوع امان لفظی و قولی به «ابن زیاد» از جانب «هانی» به حساب می آید. و در این گونه موارد، اسلام انسان را مقید ساخته تا کسی را که دیگری امان داده، به قتل نرساند، گرچه شخصی فاجر و فاسق و امّ الفساد باشد. 
زنده تر از امام حسین در طول تاریخ سراغ نداریم. زنده کسی است که صاحب اثر باشد و چه کسی موثرتر از امام حسین در این عالم وجود.
سلام علیکم دوستان بزرگوار یک سوال چرا غالب مراجع و همچنین رهبری معظم انقلاب در ایام عزاداری پیراهن مشکی نمی پوشند؟ پاسخ و ارسال نظریات https://eitaa.com/MA1371
هدایت شده از مسعود مصطفی پور
سلام ارادتمند رویه علما و روحانیون اصیل بر اینه که لباس اصلی رو قبا و عبا میدونند لذا در عزادار بودن و شاد بودن اصل رنگ قبا و عباست
هدایت شده از فی طریق العلم
هدایت شده از یازهرا(س)
باعرض سلام راجع به سوالی که مطرح شد حضرت آقا قبای مشکی می پوشند اما پیراهن سیاه نمی پوشند و این به جهت این است که علی الظاهر پوشیدن پیراهن سیاه مکروه است و شاید این کراهت فقط برای پیراهن، مطلق باشد به خلاف قبا و عبا. و شاید هم از این جهت باشد که ولو خودشان قائل به کراهت پوشیدن پیراهن سیاه نباشند، لکن به جهت احتیاط و یا اجماعی که وجود دارد میان فقها در این مسئله، و از این باب که ولی امر مسلمین هستند و حتی یک مکروه احتمالی نباید انجام دهند، پیراهن مشکی نمی پوشند لکن آنچه همه بر آن صحه گذاشته اند این است که پوشین قبا و عبای مشکی مکروه نیست فلذا می بینیم که حضرت آقا قبای مشکی در این ایام می پوشند.
هدایت شده از Saeid
به نظر برخی از علماء از باب کراهت لباس مشکی و سنت پیامبر ص در لباس سفید پوشیدن هست که رخت سیاه به تن نمی کنند اما برخی بر اساس تعظیم شعائر قائل به لباس مشکی پوشیدن در عزای امام حسین ع هستند آیت‌الله حق شناس ره میفرمودند در عزای امام حسین ع حتی جوراب خودم را سیاه انتخاب می‌کنم
21.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖥ببینید: پوشیدن لباس سیاه در سیره اهل بیت علیهم السلام
هدایت شده از محمد جعفری
سلام علیکم پیراهن سفید (سفیدی پیراهن) جزء لباس طلبگی ست. مراجع تغییر لباس طلبگی را صحیح نمیدانند. تا جایی که برای تعظیم شعائر و ابراز غم در ایام غم آل الله سلام الله علیهم میشود با قبای و عبای مشکی (مشکی بودن هر دو) ظاهر شد، نیازی به تغییر لباس طلبگی نیست.
درس های عاشورا یاران پس از ورود مسلم بن عقیل به کوفه و استقرار در منزل مختاربن ابی عبیده یا به نقلی در منزل هانی و قرائت نامه امام حسین(ع)بر شیفتگان ابی عبدالله(ع)، عابس بن شبیب شاکری از جای بر خواست و عرضه داشت: اما بعد فانی لا اخبرک عن الناس و لا اعلم ما فی انفسهم و لا اغرک منهم والله لاحدثنک عما انا موطن نفسی علیه والله لاجیبنکم اذا دعوتم..... من از دیگران چیزی نمی گویم از درون آنان خبر نمی دهم و از طرف آنان وعده ای که موجب فریب شما شود نمی دهم ولی در مورد خودم : هرگاه بخوانید مرا اجابت میکنم کارزارخواهم کرد، البته با دشمنان شما. و پیوسته دریاری شما شمشیر می زنم تا خدا را ملاقات کنم و مزد از کسی نخواهم جز از خدا. زندگی نامه امام حسین ص 250
درس های عاشورا اصحاب _ عابس «عابس» به حضور امام(عليه السلام) رسيد و عرض سلام نمود و گفت: «يَا أَباعَبْدِالله! أَما وَاللهِ ما أَمْسى عَلى ظَهْرِ الاَْرْضِ قَريبٌ وَلابَعيدٌ أَعَزُّ عَلَيَّ وَلا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ، وَلَوْ قَدَرْتُ عَلَى أَنْ أَدْفَعَ عَنْكَ الضَّيْمَ وَالْقَتْلَ بِشَيْء أَعَزُّ عَلَيَّ مِنْ نَفْسِي وَدَمَي، لَفَعَلْتُهُ»؛ (اى اباعبدالله! آگاه باش، به خدا سوگند بر روى زمين چه نزديك چه دور، كسى نزد من عزيزتر و محبوبتر از تو نيست. اگر مى توانستم با چيزى عزيزتر از جان و خونم، كشته شدن و ظلم را از شما دور كنم چنين مى كردم). سپس گفت: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا أَباعَبْدِاللهِ! إِشْهَد أَنِّي عَلَى هُداكَ وَهُدى أَبيكَ»؛ (سلام بر تو اى اباعبدالله! گواه باش كه من بر طريقه تو و پدرت مى باشم). آنگاه به سوى ميدان شتافت. «ربيع بن تميم» مى گويد: وقتى كه او را ديدم به سوى ميدان مى آيد، وى را شناختم چرا كه در جنگ ها شجاعت او را ديده بودم، او شجاع ترين مردم بود، از اين رو به لشكريانم گفتم: «أيُّها النّاسُ! هذا أَسَدُ الاُْسُودِ، هذا ابْنُ أَبِى شَبِيبِ لايَخْرُجَنَّ إِلَيْهِ أَحَدٌ مِنْكُمْ»؛ (اى سپاهيان! اين مرد، شير شيران است، او فرزند ابى شبيب است، هيچ كس از شما به نبردش نرويد). ولى او در ميدان فرياد «اَلا رَجُل، اَلا رَجُل» سر داد؛ امّا كسى جرأت نكرد به مصاف وى برود. عمر سعد چون چنين ديد فرياد زد: «وَيْلَكُمْ! إرْضَخُوهُ بِالْحِجارَةِ مِنْ كُلِّ جانِب»؛ (واى بر شما، او را از هر سو سنگ باران كنيد). «عابس» وقتى هجوم ناجوانمردانه آنها را ديد، زره از تن بيرون آورد و پشت سر پرتاب كرد و به هر طرف حمله ور شد و سخن دلش اين بود: وقت آن آمد كه من عريان شوم جسم بگذارم سراسر جان شوم آزمودم، مرگِ من در زندگى است چون رَهَم زين زندگى پايندگى است دشمن از هر سو به او حمله كرد تا بدن مجروح وى بر زمين افتاد و به شهادت رسيد. «ربيع بن تميم» مى گويد: من شاهد بودم كه سر عابس در دست مردانى بود كه با هم منازعه مى كردند و هر يك مدعى بود و افتخار مى كرد كه من عابس را كشته ام. عمر سعد به اين نزاع پايان داد و گفت: «او را يك نفر نكشته است».