•●❥  ❥●• #قسمت_چهارم کم کم داشت افشین و حرفاش یادم میرفت اما باز طاقت نیاوردم و سمت گوشی دویدم..! همین که نت رو روشن کردم پیامش اومد بالا.. کلی پیام داده بود..!! [سلام بانوی زیبا خوبی؟ چرا نیستی؛نگرانت شدم! سلاممم کجایی چرا نیستی... هنوز نیومدی از پوستت چه خبر بهتره شده ؟! الو خانومییییی کجایییی.. پاسخگو باش دیگه!😕 نگرانتم.. خانومی کجایی؟! دقیقا کجایی...؟؟؟؟] تو این مدت دوری از مجازی افشین کاملا از ذهنم پاک شده بود.. اما اون بارها و بارها به من پیام داده بود! برام عجیب بود .. چرا الکی نگران من شده بود؟! جوابش رو ندادم... به ساعت نکشیده سر وکله اش پیدا شد! سلاممم فرشته بانووو😍 خوبی؟ کجا بودی تو! نمیگی آدم نگرانت میشه😢 من مردم و زنده شده ام،اونوقت تو حتی جواب سلام منم نمیدی!؟ جواب سلام واجبه ها خانوم خانوما.. سلام رو تایپ کردم اما دستم بشدت می لرزید.. سلام، سلان تایپ شده بود.. خندید گفت:سلام یا سلان؟ _ببخشید سلام! +خدا ببخشه😉 خب تعریف کن، کجا بودی که نبودی؟! داروها رو پوستت خوب عمل کرده؟ _بله پوستم بهتر شده؛ممنون از شما. +خب خوشحالم که تونستم برات کاری انجام بدم [هر چی من خشک و رسمی حرف میزدم افشین خیلی راحت بود؛انگاری این طرز صحبت براش عادی بود..] _عذر میخوام افشین خان،اما من باید شما رو بلاک کنم! +عه من تازه کلی ذوق کردم که بالاخره اسممو صدا زدی گند زدی به حالم که... _ببینید من متاهلم!شما هم متاهل هستید ضرورتی برای صحبت کردن ما با هم وجود نداره! تا الانم اشتباه کردم پاسخگوی شما بودم! افشین زبون چرب و نرمی داشت میدونست چه طوری حرف بزنه تا طرف مقابل رو متقاعد کنه... انقدر گفت و گفت تا مجاب شدم که بلاکش نکنم!!! قول داد دیگه نیاد دایرکت مگر اینکه من سوالی داشته باشم. مدتی که گذشت؛اومدنای افشین دوباره شروع شد.. بارها و بارها با دلیل و بی دلیل میومد سراغم.. از زندگیش میگفت از همسرش،از اختلاف سلیقه های کوچیکی که با هم داشتن.. از مادر زنش که مدام تو زندگی زناشویی شون دخالت میکرد.. یه جورایی من شده بودم صندوقچه اسرار افشین..! گاهی بهش راهکار میدادم.. گاهی ام فقط و فقط گوش شنوای درد و دلش بودم.. ادامه دارد... #فاطمه_قاف #دایرکتی_ها #ما_ملت_امام_حسینیم #اربعین #حجاب 🥀🥀🖤🖤🥀🥀 @hounafaa              

#مهمانی_محبوبم 🌿 #قسمت_چهارم خب خب...برنامه چیدی؟! فکر کردی چه شکلی باید از رحمت خدا توی این ماه بهره مند بشی؟ یا هنوز نشستی و فکری برای این مهمونی نکردی؟😕 • • +توی دعای جوشن کبیر باهم میخونیم[یا رَفیق مَن لا رَفیقً لَه، یا اَنیس مَن یا اَنیسً لَه✨] _ای رفیق و انیس کسی که رفیق و انیس نداره:)🫂 این دعا از زبان پیامبرمون،[همون کسی که تونسته بهترین بهره هارو ازین مهمونی ببره😌]به خداست! با همین ادبیات...خیلی قشنگ و عاشقونه😅💕با خدا راز و نیاز میکنن!شایدم یه جورایی عشق بازی میکنن:) یاحتی وقتی حضرت سجاد(ع)، توی #صحیفه_سجادیه با خدا میگن:[محبوب من! رحمتت رو دچار حالم کن که من با رحمت بی نهایت تو، من زندم!🫀] +عشق بازی در خونه خدا رو باید از اون بندگانی یاد بگیریم، که تونستن ازین فرصتا خوب بهره ببرن!😌✨ شاید برای همینه که خوندن این دعا ها، توی این مهمونی خیلی توصیه شده:)😉 ✍🏻#ادامه_دارد...