#پیام_شما
می بخشمش....
نزدیک بود از شادی، یا شاید شرمندگی، بترکم. اشکام جاری شد و زار زار بیشتر گریه می کردم. بدی بزرگ بهش کرده بودم، و حالا که دیگه تیکه نمیدازه، و اون برگه بدبختی و آبرو ریزی من رو امضا نکرد، بیشتر احساسش می کردم.
تو راه خونه کاملا ساکت بود. حتی وقتی که رسیدیم حرفی نمیزد، و منم آروم آروم چمدون هام رو باز کردم و کم کم وسایل هام رو سر جاشون گذاشتم.
اون شب، بعد چند وقت برگشت به اتاقمون، بجای اینکه رو کاناپه بخوابه. بازم با هم حرف نزدیم، و تا به حالم دلم سنگین بود، اما هر نیمه شبی که سر جانماز می ایستادم، حس می کردم کم کم دوباره داریم یه زوج واقعی میشیم. لبخند های ملایم، سلام و خداحافظ آروم تر، حتی از غذام داشت دوباره تعریف می کرد، و منم داشتم خودمو قشنگ و تمیز و سرحال نگه میداشتم.
بدی بهش کردم، ولی اون منو بخشید. و تمام تلاشمو کردم تا بتونم این مهربونی اش رو جبران کنم.
-واقعا؟!
+آره مامان، شاید باورت نشه. بخاطر همین نمیذاشتم از فضای مجازی استفاده کنی قبلا. بعضی اوقات خودت می خوای کنترل کنی، ولی ازون طرف چت هات ممکنه ابلیس قوی تر باشه!
- باورم نمیشه. اخه شما و بابا اینقد عاشق همین بعضی اوقات حالم به هم میخوره.
+ عه عه عه! تو برو بخواب بچه، یه چند سال دیگه ببینم تو با شوهرت چجوری رفتار می کنی!
- مامان تازه ۱۷ سالم شده ها!
+شب بخیر افسانه جون، برم که داداشت داره گریه اش میگیره. واسه خواهرت هم یه قصه بخونید تا خوابش بگیره.
- باشه مامان. دوست دارم. به بابا هم بگید شب بخیر
+ ما هم دوست داریم دختر قشنگم.
-پایان-
___________________________
(ایشون داستان رو ادامه دادن😍😂)
#دایرکتی_ها
@reyhaneh_shou_qom
#پیام_شما
کیوان فرشته رو میبخشه
اما..
زندگی شون بعد این اتفاقا رنگ و روی جدیدی پیدا میکنه
فرشته و کیوان تصمیم جدیدی میگیرن
اونم اینکه بچه بیارن و فرشته حس مادر بودن رو بعد از چندماه تجربه میکنه و همه چی بعد از مادر شدن فرشته شروع میشه:)!
#دایرکتی_ها
@reyhaneh_shou_qom
#پیام_شما
سلام نتیجه گیری رمان:
اما من به تو یه فرصت دوباره دادم که خودت رو ثابت کنی بشی دوباره همون فرشته قبل:)
فرشته هم از اون به بعد سعی کرد که اعتماد کیوان رو مثل قبل جلب کنه از فرصتی که کیوان بهش داده خوب استفاده کنه♥️
#دایرکتی_ها
@reyhaneh_shou_qom