eitaa logo
خدا ودیگرهیچ
157 دنبال‌کننده
153 عکس
56 ویدیو
34 فایل
در این کانال گفتارها و‌نوشتارهایی بر اساس تفکر توحیدی منتشر می کنم موضوعات متنوعند: از متون دینی تا فلسفه و هنر و حوادث واقعه و آرای اندیشمندان و... مگر نه اینکه توحید همه چیز را در برمی گیرد؟ رضاکریمی @rezakarimi1001
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان سال آتش و خون است؛ سال نفوذی ها؛ داستان بحران سال ۶۰ و‌دفاع تلویحی از سال ۶۷. در مورد منافقین و سازمان مجاهدین خلق در سالهای اخیر فیلمهایی ساخته شده اند: سیانور، امکان‌مینا... سریال های پروانه و‌ ارمغان تاریکی... و  ماجرای نیمروز.  این فیلم‌با ساختار سرد جنگ سرد ولی با جذابیت از منظر مأموران امنیتی، مشکلات حفظ کشور در بحران را در ابعاد مختلف نمایش می دهد.  این یک فیلم امنیتی و‌معمایی است و طبعا در لایه‌ی اول این یک درام پلیسی است که حتی اگر فرض کنیم مخاطب ما هیچ اطلاعی از تاریخ معاصر ایران ندارد، می تواند داستان را دنبال کند و به هیجان بیاید و با آن سرگرم شود. مانند صحنه های لبخند خشکیده در مواجهه پسر با دختر همکلاسی در خانه‌تیمی، ترور خواهر توسط خواهر و کشف ناگهان ایست بازرسی ساختگی. اما معما و کشف رازها در لایه های‌ عمیق تری هم‌کاربرد دارد: شک به‌دیگران، نفوذ و‌نفاق از مفاهیم قابل بحث در چنین سینمایی هستند. نفاق از کلمات کلیدی در قرآن است و به قول قرآن در مؤمنین دودستگی ایجاد می کند. چون تشخیص سخت است. این وضعیت یک تراژدی و برادرکشی است شبیه خاطره حاتمی کیا از کرمانشاه در عملیات مرصاد که به‌دلیل شباهت دوست و‌ دشمن‌، مورد سوءظن قرار گرفت. در این‌میان، قصه علاقه مأمور امنیتی به همکلاسی سابق و فعال سازمانی فعلی هم با یک پایان غیرمترقبه، تلنگر خوبی به مخاطب می زند. این تلنگر تقابل عشق با تکلیف و اعتقاد و سرانجام تراژیک آن را به تصویر می کشد؛ آنجا که وقتی می گوید «درد دارم» معلوم نیست درد گلوله است یا درد شکست عشق! سرانجام هم در درگیری پایانی، یک کودک زنده در میان اجساد خانه تیمی پیدا می شود و در حالی که در آغوش یک مأمور است یکی می گوید: پسر رجوی!  «یک گروه» (پاسداران انقلاب) قهرمانان ماجرای نیمروز هستند و درست به همین علت است که به نظرم بازیگر نقش اول این فیلم معلوم نیست و همه پاسداران انقلاب نقش اول فیلم هستند. این گروه در مواجهه با نفاق یک اندیشه ندارند برخی عملیاتی و ضربتی، برخی با شک و سوءظن و برخی قائل به مواجهه فرهنگی هستند. بعضی تغییرات در واقعیت داستان را جز تحریف نمی‌توان نام گذاشت مانند آنجا که فرزند رجوی در آغوش لاجوردی نشان داده نمی‌شود! رهبر انقلاب هم با اینکه فیلم را عالی توصیف کرد، این را هم گفت که: انشاالله یک کاری هم برای آقای لاجوردی بکنید. ایشان از آن شخصیت‌هایی است که شایسته است برایشان کار انجام بشود. در این فیلم اسمش بود اما لاجوردی کسی است که از قبل از انقلاب ما به او می‌گفتیم "مرد پولادین". این فیلم در مورد ماهیت نفوذ و نفاق سال ۶۰ تحلیل مفصلی ارائه نمی دهد و به بیان سریع و‌مختصر بسنده می کند شاید چون می خواهد  بیان و زبان اثر سینمایی باقی بماند. انتقاد از سیاستهای دوگانه غرب حین تماشای خبر تلویزیون درباره تبریک فرانسوا میتران به انتخاب رجایی یکی از این اشارات است و نیز مقایسه بین ضرورت اهمیت جنگ سرد و‌جنگ نظامی. تحلیل سریع و مختصر سازمان مجاهدین خلق از تحلیلهای قابل توجه است؛ آنجا که برای گشت زنی به دنبال خانه تیمی هستند و از عامل شناسایی می پرسند: از (خیابان) راه داره یا (خیابان) شریعتی؟  و پاسخ می دهد از (منبع فکری بسیاری مجاهدین ایدئولوژیک) راه نداره!
چندسال پیش وقتی #چ را در استان فیلمبرداری کرد در یک مراسم حضار از او خواستند تا فیلمی هم از بسازد اما او جواب داد که سفارشی نمی سازد. بعدها به کرمانشاه آمد و فیلم این رویداد مهم را ساخت. او اکنون یکی از مهم ترین کارگردانان ژانر در ایران است. بیشتر ما را با آشنا می کند به ویژه با قاب عکس آیت الله و (دو چهره مهم‌در تحلیل مجاهدین) که به ما لبخند می زنند! (البته لبخند منتظری بیشتر است!) در این فیلم دوربین بیشتر به این موجودات عجیب نزدیک می شود؛ کلاس آنها را نمایش می دهد در حالی که مغزشویی می شوند. سخنرانی رجوی و پشت صحنه اش را پخش می کند و نماز آنها در جنگ را نشان می دهد در حالی که به خون آغشته اند! اینجاست که پسرم با دیدن این صحنه تعجب می کند: اینها که نماز می خوانند!! نقد کرمانشاهی‌ها به ماجرای نیمروز تصویر ناقص و غیرمنصفانه از رزمندگان کرمانشاه بود. نقد دیگر نگاه همدلانه به سازمان بود. اما شاید با خوش‌بینی این همدلی را واقع‌بینی بدانیم چون مرصاد اوج یک تراژدی بزرگ بود؛ داستان اینکه چگونه هم زبانان و هم دینان با هم جنگیدند. در این فیلم هم ‌تراژدی دنبال می شود؛ وقتی رزمنده انقلابی که در نیمروز اول یکی از سردسته های منافقین را کشته اکنون خواهرش به همان سازمان پیوسته است! پس برای حفظ آبرو دست به مخفی کاری می زند. اینجاست که معتقدم ایده یک رابطه عاطفی در دل مبارزه نظامی امنیتی فقط برای جذاب کردن فیلم نیست بلکه با اساس داستان رابطه تنگاتنگی دارد و حتی کارگردان از ظرفیت احساسی این داستان چندان هم بهره برداری نمی کند! تراژدی دیگر فیلم هم این است که مدام دایره انقلابیون بدون چالش تنگ تر می شود، بعضی از شخصیتهای قسمت اول شهید شده اند و بعضی دیگر در این قسمت شهید می شوند. بعضی دیگر هم درگیر مشکلات خود می شوند... تا جایی که در نمای پایانی دو‌نفر دیگر سلاح خود را تحویل می دهند و از بالا تنها یک مرد را می بینیم که تنها روی نیمکت کنار اسلحه ها نشسته است.
در مورد حمله شیمیایی ظالمانه در جنگ ایران و عراق نیست بلکه در مورد ظلم به کردهاست و مهم‌ترین مصداق این ظلم بمباران شیمیایی و است پس فیلم با شروع می شود و با آنان تمام می شود! با این هدف است که لازم نمی بیند مانند در فیلم غرب را در‌سرزمین خودشان به خاطر کمک شیمیایی به صدام محاکمه کند! این فیلم طوری ساخته شده است تا مردم جهان بیشتر بدانند چه بر سر آمده است.  فارغ از برخی ابهامات فیلمنامه و بازی ضعیف کار اثرگذار و حرفه ای است و رنج و غم فیلم همیشه خشن و عریان نیست‌ و  گاهی لطیف و سوزناک و بدون ضعف و ذلت است. مقاومت و محکم بودن مرد کرد هم مانند جنس چوب درخت گردو خوب به تصویر کشیده شده است. اما مضمون فیلم جنجالی شده است. این فیلم همدردی با قوم‌کرد است اما لازم‌نیست قومیت گرایانه یا ضدملی تفسیر شود خصوصا اینکه تهرانی ها و ترک ها ظالم‌ قصه نیستند بلکه در بسیاری موارد همدردی و‌همراهی آنها روایت می شود. حتی می توانیم مخفی ماندن دختر کرد در میان دختران ایرانی را نمادی از پیوند کرد و ایران بدانیم. پس  اگر می شنویم که کردها مظلوم بوده اند به دلیل بافت  فیلم و سابقه فکری کارگردان می توان به جای تفسیر استقلال طلبانه آن را همدردی و اعتراض اجتماعی تفسیر کرد و اگر می شنویم خلبان بمب شیمیایی هم خانواده دارد همدردی با او یا دلسوزی نیست، طعنه ای تلخ است که چرا به خاطر خانواده خودت جان خانواده دیگران را گرفتی؟! از همان ابتدای دانشجویی با آشنا شده و کتاب را خوانده است. شروع خوب او بارقه های امید را در ‌دل بعضی دوستداران سینمای انقلاب اسلامی زنده کرد اما نباید توقع زیادی داشت. هنوز آن سینماگر مطلوب اندیشه آوینی ظهور نکرده است و مهدویان این بار‌ بیشتر از فیلمهای قبلی دغدغه شخصی اش را پیگیری کرده است. او فیلمسازی است که یکی از موضوعات مورد علاقه اش تاریخ انقلاب است اما اعتقادات دیگری هم دارد که همیشه امکان ظهور دارند. او را باید در جای خود ببینیم و البته آثارش را بر موج‌ فیلمهای سکولار و روشنفکرانه و نیهیلیستی ترجیح بدهیم.