#فاطمیه
#غزل
#صدای_در
چرا باید خروش اشک هایت بی صدا باشد؟
ببار ای آسمان من که رازم بر ملا باشد
ببار ای آسمان مرتضی! هم روز و هم شب را
که تنها گریهی تو یار تنهایی ما باشد
چرا از چادرت باید بفهمم حال و روزت را؟
چرا همراز تو دیگر نباید مرتضی باشد
چرا این قدر رو میگیری از من آفتاب من؟
نمی خواهی ببینم گوشه چشم تو را؟ باشد
مخوان ای زندگی من دعای مرگ را دیگر
مخواه ای آشنایم غربتم را از خدا! باشد؟
تو باید سالهای سال ماه خانه ام باشی
و باید سایه ات روی سر این طفلها باشد
صدای در؛ نگاه کودکان خیره به سوی تو
صدای در؛ ولی ای کاش این بار آشنا باشد
بریز آب روان اسماء ولی آهسته آهسته
به طفلانم بگو تا گریههاشان بی صدا باشد
ولی در زیر پیراهن عجب داغی خدای من
همین؟ می خواستی آتش بگیرم با وفا؟ باشد
#رضا_یزدانی
🔗کانال اشعار رضا یزدانی:
📍@rezayazdaanii
[یک عاشقانهی آرام]
#غزل
#عاشقانه
نظر به اینکه دلم بی قرار دیدن توست
کسی نمانده به جز تو ؛ تمام من، منِ توست
تو نیستی و شده خسته از زمستان، قم
دلم گرفته شبیه قطار تهران-قم
عزیزم! آنکه اسیر نگاه توست، منم
اسیر چشم تو از لحظهی نخست، منم
چه تلخ میگذرد هفتههای سخت جهان
که پنجشنبه مرا گشته پایتخت جهان*
قسم به ابر به باران تو سرنوشت منی
به احتمال فراوان خودت بهشت منی
چرا اسیر تو گشتم؟ جواب لازم نیست
همین که چشم تو باشد شراب لازم نیست
همین که چشم تو باشد مقابلم کافی است
برای داشتن تو دلایلم کافی است
دلم گرفته شبیه قطار تهران-قم
تو نیستی و شده خسته از زمستان، قم
#رضا_یزدانی
*راستی/ روزهای سه شنبه/ پایتخت جهان بود. [قیصر امینپور]
🔗کانال رضا یزدانی:
📍@rezayazdaanii
[بگو قرآن نمیسوزد]
#غزل
#هتک_حرمت
#قرآن
میان شعله میسوزد مگر باران؟ نمیسوزد
اگرچه "جسم" هم آتش بگیرد، "جان" نمیسوزد
به آتش میکشند این روزها قرآنِ ما را... لیک
نمیدانند "فجر" و "طارق" و "فرقان" نمیسوزد
نمیدانند این اصحاب نار، این شعله بر دوشان
که "حمد" آتش نمیگیرد که "الرحمان" نمیسوزد
خدای قصهی قرآنیِ "عاد" و "ثمود"! آخر
چرا این شهرها در آتشِ کفران نمیسوزد؟
مگر قرآن چه دارد؟ سوره سوره، خط به خط، ایمان
دل مردم برای این همه ایمان نمیسوزد؟
به این کافرمرامان، منکرانِ نور و زیبایی
بگو قرآن نمیسوزد، بگو قرآن نمیسوزد
#رضا_یزدانی
@rezayazdaanii
[سُکر]
#حضرت_معصومه
#غزل
کجا سکری که اینجا هست، در خُم میشود پیدا؟
بگو مستی ما از دور چندم میشود پیدا؟
چه تجریدی است در طور ضریح تو که با هر طوف
تجلی می کند سینا تکلّم میشود پیدا
همین که درب شرقی حرم وا می شود انگار
از اشراق نگاه تو تبسم میشود پیدا
بیابم کاش خود را در صف گمگشتههای تو
که هرکس در حریمت میشود گم، میشود پیدا
ز حاصل خیزی بذر کرامات تو بود و هست
اگر در این زمین خشک، گندم میشود پیدا
کسی پرسید از قبری که پنهان شد، خبر آمد
که آن راز پر از اعجاز در قم میشود پیدا
#رضا_یزدانی
عکس از: #امیر_حسامینژاد
🔗کانال رضا یزدانی
📍@rezayazdaanii
[قبالهنامه]
#غزل
#امام_رضا
#دهه_کرامت
بنوش! در حرم او که می حرامِ کسی نیست!
که چشم هیچکس اینجا به سوی جامِ کسی نیست
نسیمی از نفحاتش "اذا تنفس" ما شد
کسی که مثل نفسهاش در مشام کسی نیست
کبوتر حرم او گرسنه هم که بماند
دلش ولی به جز اینجا اسیر بام کسی نیست
چقدر کاتب مروی نشسته تا بنِویسد
ز معجز کلماتی که در کلام کسی نیست
چقدر کافر تسلیم او شده است!
که گفته؟
که [شاه طوس به جز شیعیان امام کسی نیست]
تمام عالم و آدم مقیم مشهد اویند
قبالهنامهی این آستان به نام کسی نیست!
#رضا_یزدانی
📍@rezayazdaanii
هدایت شده از شعر هیأت
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹دردِ دوری🔹
نیزهدارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
پیش چشمان کودکانت کاش
کمتر آن نیزه را تکان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی
سایهات همچنان روی سرِ ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید!
گرمیات جان به کاروان میداد
دیگر آسان نمیتوان رد شد
هرگز از پیش قتلگاه... آری
به دل روضهخوان تو -که منم-
کاش قدری خدا توان میداد:
سائلی آمد و تو در سجده
«انّمایی» دوباره نازل شد
چه کسی مثل تو نگینش را
اینچنین دست ساربان میداد؟
کمکم آرام میشوی آری
سر روی پای من که بگذاری
بیشتر با تو حرف میزدم آه
درد دوری اگر امان میداد
📝 #رضا_یزدانی
🌐 shereheyat.ir/node/968
✅ @ShereHeyat
#فاطمیه
#غزل
دری را که مَلَک با احتیاط - آهسته - وا میکرد
که حتی کوبهاش هم حق تعالی را صدا میکرد
که حتی طرز دق البابش آداب و رسومی داشت
چه آسان آسمان را از زمین آن در جدا میکرد
همین که بسته میشد، باز میشد بغض دلتنگان
همین که باز وا میشد، گره بسیار وا میکرد
کسی آن سوی در میزیست که عالم به قربانش!
که عطر نان خود را نیز تقدیم خدا میکرد
زنی بود آنچنان که قاصرم از مدح و توصیفش
که وصفش را کسی همچون علیِ مرتضا میکرد
همین که باخبر میشد فقیری پشتِ در مانده
سراسیمه نماز مستحبش را رها میکرد
کمک میکرد هر خلق خدا را بی گمان، حتی
اگر آتش درِ آن خانه عرض التجا میکرد
به دست و پاش میافتاد اگرکه تازیانه هم
زنِ این خانه بیشک حق رحمت را ادا میکرد
چه آسان خاک کوچه چادرش را -آه- میبوسید
کسی که خاک را با یک نظر چون کیمیا میکرد
یتیم آمد، فقیر آمد، اسیر آمد، محبت دید
زن این خانه حتی دشمنش را اعتنا میکرد
کجا او بی تفاوت بود؟ او کی سرگرانی داشت؟
کجا او اهل منت بود؟ او کی ادعا میکرد؟
***
تویی که هیزم آوردی برای شعله -یادم هست-
تو را مادر به نام کوچکت هر شب دعا میکرد!
#رضا_یزدانی
@rezayazdaanii