eitaa logo
💕💞مؤسسه رضوانه💞💕
1.1هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
739 ویدیو
5 فایل
💖موسسه فرهنگی وتربیتی رضوانه ⭐آموزشی ⭐ورزشی ⭐تفریحی 💖یه دورهمی دخترونه درفضایی امن 💫مصلی امام خمینی(ره) آیدی اینستا👇 https://instagram.com/rezvaneh_info?igshid=ZGUzMzM3NWJiOQ== ادمین👇 https://eitaa.com/admin_rezvane
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید همت صحراپور❤️ محل تولد هشتگرد محل دفن اجین دوجین خدا این امت را یاری و پیروز گرداند و ای مردم ایران به خاطر خدا و اسلام تلاش و کوشش کنید و وحدت کلمه را حفظ کنید اوج گیرد نهضت به شکست انجامد و عزت شما تبدیل به ذلت می شود و مواظب باشید در میان صفهای مستحکم شما گروهکها نفاق و شکاف ایجاد نکنند که عملی فرعونی و شیطانی است. سر انجام این شهید والا مقام در ابادان به شهادت رسید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اندر آیینه ی دل، عکس شهی می طلبم به حریم حرم دوست، رهی می طلبم روز و شب ناله زنان، ندبه کنان، اشک فشان از خدا دیدن رخسار مهی می طلبم
 🌹 ساعت ۱۱:۵۱ اذان ظهر به افق البرز💫 حکمت شماره۴۰۵  شنيد كه عمار بن ياسر با مغيرة بن شعبه گفتگو مى كند، آن حضرت به عمّار فرمود: اى عمار، مغيرة را به حال خود واگذار. زيرا او از دين نگرفته، مگر همان كه او را به دنيا نزديك مى كند. بعمد، حق را بر خود مشتبه ساخته تا براى خطاهاى خود عذرى بياورد. 🌱✨️ ╭─━─━🍃🌸🍃━─━─╮ @rezvaneh_info ╰─━─━🍃🌸🍃━─━─╯
🔸 پارمیدا کریم زاده عزیز، عضو فعال موسسه فرهنگی تربیتی رضوانه کسب رتبه سوم در مسابقات کاراته را به شما تبریک می‌گوییم❤️ و این تلاش سخت تو بود که این جایگاه و موفقیت را برایت رقم زد؛ امیدواریم که هرگز حرکت به سمت رؤیاهایت را متوقف نکنی و ما همواره شاهد موفقیت هایت باشیم✨ موسسه فرهنگی تربیتی رضوانه 💟 @rezvaneh_info
🌹 ساعت ۱۷:۳۲ اذان مغرب به وقت البرز🪸 الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : روايت مى كنم اگر چيزى بر توانمندى بدن بيفزايد ، مشت و مال چنين است ، و نيز لباس نرم ، بوى خوش و رفتن به حمّام . اگر مُرده مُشت و مال داده شد و زنده گشت ، آن را انكار نمى كنم . 🌱✨️ ╭─━─━🍃🌸🍃━─━─╮ @rezvaneh_info ╰─━─━🍃🌸🍃━─━─╯
UNKNOWN - SALAVATE KHASE - 128 - musicsweb.ir.mp3
951K
هر وقت دلت واسه امام رضا تنگ شد، بدون امام رضاست که دلش واست تنگ شده! استاد پناهیان اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى ✋ صلوات خاصه آقا امام رضا(ع)🥹 التماس دعا🤍🤲 💟 @rezvaneh_info
•به نام خدا• رمان برزخ اما..... محمدمهدی با تأخیر چند روزه،تازه برگشته بود و هنوز بیست و چهار ساعت از اومدنش نگذشته ميخواست بیاد دیدنش . حال و حوصله ای نداشتم،تموم شب قبل نه من چشم رو هم گذاشتم نه امیرمهدی و مطمئناً هر دو در اندیشه ی همون سكوت من بودیم. بيخوابی و نرسیدن به جوابی قانع کننده کلافه م کرده بود و این کلافگی ،در تموم حرکات پشت سر هم و شتاب زده م مشهود بود.تشتی آوردم با پارچی از آب ولرم رو به گرم . دست هاش رو تک تک درون تشت گرفتم و شستم . دست خیسم رو به صورتش کشیدم تا تمیز شه. چشماش رو بست و من دستم رو از روی پیشونی تا چونه اش پایین کشیدم . برخورد نوک انگشتام با لب هاش نتیجه ای نداشت جز بوسه ای نرم که نوازش کرد پوست ام رو نگاهش کردم و با التماس گفتم: من –وادارم کن امیرمهدی . هرجور که میتونی. مثل تا همون روزا که با حرفات وادارم کردی برای بودن تو زندگیت هر کاری بكنم. چشم بست : امیرمهدی –ببررووو... پر حرص نگاهش کردم. پر درد نگاهش کردم. این چه حكمتی بود که ما گرفتارش شدیم ؟ چشم باز کرد: امیرمهدی –ببررووو... فقط نگاهش کردم. چرا نمی گفت "بمون "؟ صدای زنگ آیفون خبر از اومدن محمدمهدی داد.بلند شدم و مثل آدمایی که روح از بدنشون در حال جدا شدنه رفتم به طرف آیفون . در رو باز کردم و با همون حالت به اتاق امیرمهدی برگشتم: من –بعداً حرف ميزنیم. با باز و بسته کردن چشمش حرفم رو تأیید کرد. *** در آهنی حیاط رو باز کردم و وارد شدم. به قدری بی حس و حال بودم که سر کلاس دوبار مسئله ی بچه ها رو اشتباه حل کردم . همه ی فشارهای وارد شده به اعصابم یک طرف و این سوتی سر کلاس یه طرف . اشتباهم رو بچه ها بهم تذکر دادن و این یعنی فاجعه وقتی شاگرد اطمینانش رو به معلم از دست بده باید فاتحه ی اون معلم رو خوند . با اینكه سربسته بهشون توضیح دادم که مشغولیات ذهنیم باعث اشتباهم شده اما نگاه بعضیاشون چندان امیدوارکننده نبود. سلانه سلانه به طرف پله ها رفتم و وارد راهرو شدم تا بی صدا برم بالا . احتمال ميدادم محمدمهدی تو خونه باشه برای همین اول زنگ طبقه ی بالا رو زده بودم و بعد خودم در حیاط رو با کلید باز کردم. هنوز از پیچ طبقه ی پایین رد نشده در باز شد و باباجون در چهاچوب در ایستاد . سریع سلام کردم. لبخندی زد: باباجون –سلام باباجان . خسته نباشی . می دونم خسته ای ولی ميشه چند دقیقه بیای اینجا ؟ کارت دارم.با تموم بی حوصلگیم لبخندی زدم و با سر حرفش رو تأیید کردم. وارد خونه که شدم مامان طاهره با سینی حاوی لیوان بزرگ چای اومد به طرفم جواب سلامم رو داد و گفت: مامان طاهره –بیا مادر. بیا بخور گرم بشی، خیلی سرد شده. لیوان رو برداشتم و روی اولین مبل نشستم. من –دستتون درد نكنه. نویسنده:گیسوی پاییز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید ولی محمدصفاری❤️ محل تولد زیدشت محل دفن زیدشت به درستیکه خداوند از مومنین جانها و مالهایشان را به بهای بهشت خریداری می کند و آنان در عوض در راه خدا می جنگند که یا دشمن را می کشند و یا خود کشته می شوند.این وعده حقی است که در تورات و انجیل و قرآن آمده و چه کسی از خدا بهتر به پیمان خود عمل می کند. سر انجام این شهید والا مقام در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید.