نسیم فقاهت و توحید
📌ازدواج خیابانی کردهام. حالا چه کنم؟ ❓❓شما همیشه دربارۀ نادرست بودن ازدواجهای خیابانی حرف میزنید
2⃣تلاش برای ساختن
در مواجهه با مشکلاتی که در زندگیتان پیش آمده، زود ناامید نشوید. هر اندازه که ایمان همسرتان ضعیف باشد، امید به اصلاح او وجود دارد. البته من نمیدانم که همسرتان چه کارهایی میکند که شما میگویید ایمانش قوی نیست؛ امّا هر چه که باشد، احتمال تغییر آن، صفر نیست. در مسیر تلاش برای تغییر او به نکات بعدی توجّه کنید.
3⃣پرهیز از نصیحت و تذکّر بسیار
در این موارد، معمولاً برای تغییر دادن همسر، از نصیحت کردن و تذکّر دادن به عنوان ابزارهای اصلی استفاده میشود؛ در حالی که وقتی نصیحت و تذکّر، تنها ابزارهای شما برای تغییر باشند، معمولاً تأثیر کوتاه مدّت دارند. در ضمن، شرط تأثیرگذاری نصیحت، توجّه به نکتههای بعدی است. با رعایت و در نظر گرفتن نکات بعدی، میتوانید در فضایی صمیمی و با در نظر گرفتن قواعد گفتگو با همسرتان گفتگو کنید که در گام اول از جلد سوم همین مجموعه به آن پرداختهایم.
◀️ادامه پاسخ فردا انشاءالله
📚تا ساحل آرامش، کتاب اوّل، ص۹۸
@rkhanjani
🍁نقاب نغمه
#قسمت_پنجم
#موسیقی
سلام بر همگی👋🏿😍
سوار بر ماشین نقاب نغمه بریم یک دوری بزنیم 😎
خب خب کجا بودیم🤔🤔
اهان اهان یادم اومد 🤩🤩
در ادامه ی بحث قبلی که داشتیم تاثیرات موسیقی بر روح انسان را مورد بررسی قرار می دادیم و یکی از اون موارد رو گمراهی و غفلت از خدا نام بردیم امروز میخواهیم با تاثیرات دیگری که موسیقی بر روح انسان می گذارد آشنا شویم :
- گرایش به فساد :
غنا و آواز مطرب و لهوی ، انسان را به سوی شهوت و فساد اخلاقی می کشاند و از راه تقوی و پرهیزکاری باز می دارد. همونطور که دیده می شود مجالس غنا و موسیقی معمولا جزو مراکز مفاسد گوناگون هستند که این دلیل روشنی است بر این که غنا در گرایش به فساد نقش موثری دارد .
در حدیثی از پيامبر اکرم(ص) آمده است: غنا نردبان زنا است .تاثیر دیگری که غنا بر روح انسان میگذارد و میخواهیم بهش بپردازیم در این متن سوء عاقبت هست.
برای اثبات سوء عاقبت بواسطه غنا به یک داستان کوتاه که در زمان امام صادق (ع) اتفاق افتاد اکتفا می کنیم ؛ چرا که آن چه در زمان آن بزرگوار رخ داده ، صرفا یک داستان نیست بلکه عبرت و پندی برای سایرین و همچنین انسان هایی که در زمان های بعد می آیند است.
این داستان بدین شرح است :
مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: همسایگان من کنیزانی دارند که آواز می خوانند و با عود (یکی از آلات موسیقی) می نوازند . چه بسا به هنگام قضای حاجت نشستنم را طول می دهم ، تا صدای آنها را بیشتر بشنوم .
امام در جواب آن مرد فرمودند:《 این کار را نکن . در روز قیامت در برابر خدا هیچ عذری نداری ؛ مگر سخن حق را نخواندی که می فرماید : گوش، چشم و دل مسئول اند و در برابر کارهایی که کرده اند مورد سوال واقع می شوند.》
مرد عرض کرد: به خدا سوگند گویا این آیه را تا کنون نخوانده و نشنیده بودم . دیگر به خدا این کارها را انجام نمی دهم و از او آمرزش می طلبم.
امام سپس فرمودند :《 برخیز و غسل کن و آن چه میتوانی نماز بخوان، چون تا کنون به گناه بزرگی مشغول بودی و چه بد حال و تیره بخت بودی اگر بدون توبه و بر این حال از دنیا می رفتی.》
همین داستان کوتاه خود مؤید بزرگی برای مطلب ما می باشد.
ادامه دارد...
#تولیدی
#موسیقی #غنا
#انواع_موسیقی_غنا
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_راز_درخت_کاج...🌲🍃 #قسمت_دوازدهم آن روز آقای حسینی به من قول داد که از طریق سپاه و بسیج دنبال
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_سیزدهم
از خانم کچویی شنیدم که امام جمعه شاهین شهر، زینب را میشناسد و می تواند برای پیدا کردن او به ما کمک کند.
من چند بار از زبان زینب تعریف آقای حسینی را شنیده بودم، ولی فکر میکردم آشنایی زینب با آقای حسینی در حد افراد معمولی شهر است که به نماز جمعه می روند.
اما بعدا فهمیدم که زینب برای مشورت در #کارهای_فرهنگی و #تربیتی در مدرسه و بسیجو جامعه زنان، مرتب با آقای حسینی و خانواده اش در ارتباط بود.
مادرم و شهلا و شهرام در خانه ماندند و من همراه آقای روستا به خانه ی امام جمعه رفتم.
من همیشه زن خانه نشینی بودم و همه ی عشقم و کارم رسیدگی به خانه و بچه هایم بود؛ خیلی بلد نبودم که چطور حرف بزنم.
روی زیادی هم نداشتم. همه ی جاهایی را که دنبال زینب می گشتم، اولین بار بود که می رفتم.وقتی که حجت الاسلام حسینی را دیدم،
اول خودم را معرفی کردم. او خیلی احترام گذاشت و از زینب تعریف های زیادی کرد.
اگر مادر زینب نبودم و او را نمیشناختم، فکر میکردم که امام جمعه از یک زن چهل ساله ی #فعال حرف میزند، نه از دختر چهارده ساله ی من.
آقای حسینی از دلسوزی زینب به #انقلاب و عشقش به #امام و #شهدا و زحمت هایی که میکشید،حرف های زیادی زد. من مات و متحیر به او نگاه می کردم. با اینکه همه ی حرف های او را باور داشتم و می دانستم که جنس دخترم چیست، امو از گستردگی فعالیت های زینب در شاهین شهر بی خبر بودم و این قسمت حرف ها برای من تازگی داشت.
امام جمعه گفت: #زینب_کمایی آنقدر شخصیت بالایی دارد که من به او قسم می خورم.
بعد از این حرف ، من زیر گریه زدم. خدایا، زینب من به کجا رسیده بود که امام جمعه ی یک شهر به او قسم میخورد؟ زن و دختر امام جمعه هم خیلی خوب زینب را میشناختند.
از زمان #گم شدن زینب تا رفتن به خانه ی امام جمعه، تازه فهمیدم که همه دختر مرا می شناختند و فقط من خاک بر سر، دخترم را آن طور که باید و شاید هنوز نشناخته بودم. اگر خجالت و حیایی در کار نبود، جلوی آقای حسینی دو دستی توی سرم می کوبیدم.
آقای حسینی که انگار بیشتر از رییس آگاهی و خانم کچویی به دست داشتن منافقین یقین داشت، با من خیلی حرف زد و به من گفت: به نظر من شما باید خودتان را برای هر شرایطی آماده کنید،
احتمالا دست #منافقین در ماجرای #گم_شدن_زینب است، شما باید در حد و لیاقت زینب رفتار کنید.
حس می کردم به جای اشک، از چشم هایم خون سرازیر است. هر چه بیستر برای پیدا کردن دختر عزیزم تلاش میکردم و جلوتر می رفتم، نا امید تر میشدم. زینب هر لحظه بیشتر از من دور میشد...
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد...
@rkhanjani
در زن، جلوه کردنها و خودنماییها ریشه دار است. میخواهد چشمها را به خودش جلب کند و زبانها را به دنبال خودش بکشد. مواظب باش اسیر چشمها و زبانها نشوی و سعی کن تا به گونهای حرکتکنی که خلق خدا را گرفتار حالتها و رفتارت نسازی و آنها را اسیر ننمایی؛ که اگر کسی آلوده شد، این آلودگی دامان تو را میگیرد و تو را رها نمیسازد...
📚نامههای بلوغ
———🌻⃟————
@rkhanjani