1_552140037.pdf
886.1K
#امام_صادق علیه السلام
🔖نامه ای که شیعیان بعد از نمازهای خود می خواندند
💠 نامه امام صادق علیه السلام 💠
#شهادت_امام_صادق علیه السلام
📌امام صادق عليه السّلام اين نامه را به اصحاب خود نوشت و به آنها دستور داد اين نامه را به يك ديگر بياموزند و در آن درنگ كنند و آن را بررسى كرده به كارش بندند، آنها هم هر يك نسخهاى از آن را در نماز خانه منزل خويش نهاده بودند و هر گاه نمازشان به پايان مىرسيد در آن مى نگريستند.
🍂🍃🍂🍃🍂
@rkhanjani
🍃🍂🍃🍂
▪️هزار طائفه آمد
▪️هزار مکتب رفت
▪️و ماند شیعه کـه
▪️قال الامام صادق داشت !
@rkhanjani
چهار توصیه کلیدی استاد میرباقری_1.mp3
2.16M
چهار توصیۀ کلیدی استاد میرباقری:
۱. مدیریت خواب و بیداری؛
۲. مشغولیت به مأموریت؛
۳. پرهیز از اتلاف وقت؛
۴. برنامهریزی درازمدت.
@rkhanjani
فهرست کتب مرتبط با موضوع حجاب و عفاف - Copy.pdf
352K
🔰 در حوزه حجاب و عفاف چه کتابی بخونم؟
پیشنهاداتی برای نسل نو
🌺 اداره سبک زندگی و تعالی خانواده
@rkhanjani
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 35
صد رحمت به میگ میگ!
همیشه فکر میکردم سرعتی سریع تر از نور نداریم!
تا اینکه با بچه های دانشکده مون آشنا شدم!
کلاس که تموم شد سریع جمع و جور کردم تا خودم رو به تابلو اعلانات برسونم.!
مثلا خواستم تا شلوغ نشده اونجا باشم!
یه لشکر آدم زودتر از من دراز به دراز جلوی تابلو ایستاده بودن!
از زمزمه ها متوجه شدم فقط اسم و امتیاز 100 نفر اول نوشته شده.
با این همه شرکت کننده منطقیش هم همین بود
قد بلندی فایده ای نداشت.
خط هاش هم که اونقدر ریز بود که از دور چیزی پیدا نبود.
هر جوری بود خودمو لای جمعیت جا کردم.
چی همه اطلاعیه روی تابلو هست!
یعنی همه این ها رو باید بخونم تا بفهمم چی به چیه؟
چشمام رو تیز کردم..
آها.. خب 4 برگه A4 بود که اسم برنده ها توش بود.
هر لیست 25 نفر.
توی بحر لیست کوچک خط ریز روی تابلو بودم که پسر بغلیم سرش رو برگردوند سمت و من و زل زد توی چشام!
همه روشون به تابلو بود و این رو به من!
اینم وقت گیرآورده حالا این وسط با اون چشمای آبیش!
محلش نذاشتم و نگاهم رو به تابلو دادم..
لامصب ول کن نبود!
حالا همه تابلو رو میبینن این میخواد منو ببینه!
شنیده بودم خوشگلی دردسر داره ولی نه دیگه اینجوری!
هر چی میگذشت چشاش گردتر میشد.
لابد فکر میکرد ملکه رویاهاش رو دیده!
چندشم میشه از پسرای سر راهی!
حالا لابد میخواد الان زانو بزنه و جلوی جمعیت حلقه نامزی تعارفم کنه!
اومدم یه متلک بارش کنم روش کم شه مزاحمم نشه که دیدم خودش روش کم شد و نگاهش رو از چشام برداشت!
ولی هنوز گردنش کج به سمت من بود.
نگاهش رو دنبال کردم.
به کفشام نگاه میکرد.
یه لحظه به خودم اومدم!
اصلا حواسم نبود!
من کی کفش این رو لگد کردم؟!
نه اینکه جمعیت زیاد بود همه توجهم به تابلو بود!
عذر خواهی کردم و کمی جا به جا شدم.
خوب شد چیز میزی بارش نکرده بودم!
ولی میتونست جای اون همه نگاه و گردن کج کردن از زبوش استفاده کنه!
هم برای سلامتی چشماش بهتر بود همم من اینقدر ضایع نمیشدم..
خودم رو جمع و جور کردم که دیگه سوتی ندم.
بعد 6 بار بالا و پایین کردن لیست با کلی ذوق اسمم رو پیدا کردم.
تا الان کجا بود؟ چرا از اول ندیده بودم..!
همین که اسمم هست یعنی توی صد نفر اول بودم.
و این یعنی یک پله صعود و نزدیک شدن به خدحافظی نهایی با هر مدل خواستگاری اجباری!
توی ذوق و شوق این پیروزی بودم که یه دفعه روی کمرم احساس سوزش شدیدی کردم.
وااای که چه قدر درد داشت. شبیه درد مار و عقرب گزیدگی!
نمیدونم تا حالا تجربه کردید یا نه! منم تا حالا تجربش رو ندارم
تحلیل مقدار درد رو همینطوری الکی گفتم!
ولی خب چون ترسناکه میگم حتما دردش هم زیاده دیگه! خخخخ
حالا مار و عقرب بین این همه جمعیت چه کار میکنه!
اونم روی کمر من!
مجتبی مختاری
@rkhanjani
💐 قسمت 36
میگم نکنه این سوزش چاقو باشه؟ ترور استعدادها!
راسش درد چاقو رو هم تا حالا نکشیدم نمیدونم چه مدلیه!
البته در حد چاقوی آشپزخونه شده چند باری دستم ببره!
ولی خب دردش یادم نیست. چرا الکی بگم.
اصلا فرضا یادم باشه! این چاقوش از اون ضامن دار خفن هاست!
چاقوی میوه خوری که نیست!
همیشه یه سری دردها هستن که خیلی روی مخم بودن و هستن و خواهند بود!
یکیش درد اون پشه های پا درازی هست که هر چی خون داری میمکن!
حتما واسه شما هم پیش اومده که حرصتون بدن!
کافیه بفهمن کسی اومده بیرون شهر و باغ و تفریح و عشق و حال!
واااای.. یعنی خدا نکنه بخوای اونجا بخوابی!
تا سوزن سوزن نکننت و عشق و حالت رو از بدنت بیرون نکشن ول کن هم نیستن!
یکی دیگه از اون دردهای خفن که از تیر جنگی بدتره و مثل گیوتین عمل میکنه، درد انگشت کوچکه پاست!
کافیه چشم میز و صندلی به این انگشت کوچک بیچاره پام بیفته!
زارتی خودشون رو گم میکنن و میپرن توی بغل انگشتم!
شایدم کدورتی چیزی دارن و دارن بهش حمله میکنن. نمیدونم.
شایدم از این شوخی های دستی مسخره دوستانه هست که الناز گهگداری انجام میده و دلم میخواد اون لحظه موهاش رو بکشم!
حالا هر چی که هست بد دردی داره لامصب!
آخ که دوست دارم توی اون لحظه هر چی جلومه رو دو نیم کنم!
حیف که از درد مجبورم فقط انگشتم رو بچسبم و جای انتقام اون رو دلداری بدم.
هیچ وقت نفهمیدم انگشتم با اونا خصومت داره یا اونا با انگشتم!
مهم اون درده هست که همیشه هست. مقصر کیه مهم نیست!
اندر خوبی های بهشت میگن اینه که صندلی هاش با انگشت کوچک پات کاری ندارن.
حتی به طور اتفاقی هم برخوردی نیست!
اصلا وقتی انگشت میاد خودشون میرن کنار که چشم توی چشم نشن!
فرضا یه وقتی مشکلی هم باشه اونجا فرشته ها مانع میشن و ختم بخیر میشه!
یکی دیگه از اون دردهایی که از زندگی سیرت میکنه درد آرنجه!
کافیه بی هوا ولو آروم به یه جا بخوره!
انگاری دنبال بهونه میگرده که قهر کنه
کل دست بی حس میشه اساسی!
هر کدوم رو اگر چشیدی میدونی چی میگم..
حالا این چیزا رو من برای چی دارم میگم و شما چرا دارید میخونید نمیدونم!
به بزرگی خودتون ببخشید دیگه! بذارید روی حساب دورهمی..
چی داشتم میگفتم..؟ آها..
درد زیادی روی کمرم حس کردم.
جیغم بی هوا بلند شد!
اطرافیانم انگار دیوونه دیدن!
داشت جونم در میومد خب
انگاری یکی با انبرقفلی گرفته بود و ول کن هم نبود!
خانم هایی که نمیدونید انبر قفلی چیه سعی کنید یه کمی توی خونه کمک همسر گرامی کنید!
منم چون زیاد کمک میکنم بلدم!
شوخی کردم. نمیخواد کمک کنید.
توی اینترنت سرچ کنید میاد!
منم قبلا دست بابام دیدم که میدونم چیه.
با دهن باز دستمو جای درد گذاشتم و سرمو برگردونم!
فکر میکنید چی بود؟ آخه که بدجوری حرصم گرفت.
الناز خاک بر سر بود که بی هوا یک نیشگون اساسی گرفته بود.
گاهی بعضیا شوخی هایی میکنن که معلوم نیست واسه کدوم دهاته! این چه کاریه آخه!
هر چی من میخوام با این بشر خوب حرف بذارم خودش نمیذاره!
- تبریک میگم اول شدی هانی جون. شیرینی ما فراموشت نشه...!
جا داشت اون لحظه پام رو تا جای ممکن بیارم بالا و یه آپ دولیو چاگی نثارش کنم!
درست خوندی اسمش یه کم سخته! یه تکنیک لگد پراکنی تکواندوئی هست
خیر سرم ورزشکار بودم یه زمانی!
خیلی خودم رو کنترل کردم!
- مرض! نمیشد حالا جور دیگه تبریک بگی الناز خانم..! هنوز داره میسوزه!
پر رو انگار نه انگار که پشیمونه و اینا!
خندید و گفت:
- اول شدن این چیزا رو هم داره خانمی!
ذوق خبری که داده بود مانع شکنجش شد!
یعنی من اول شدم؟
خیلی خوشحال شدم.
تیر اول به هدف نشسته بود.
حتما باید برم امروز برای مامانم ُکری هام رو بخونم!
مجتبی مختاری
@rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
♨️چرا به ما شیعه جعفری می گویند؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #عالی
@rkhanjani
هدایت شده از 🇵🇸دختران انقلاب 🇮🇷
پس از هتک حرمت های ولنگاران در اطراف محلِ شهادت شهید مظلوم آرمان علی وردی👇
💢هیات #دختران_انقلاب در مقتل شهید#آرمان_علی_وردی همزمان با ایام شهادت امام صادق (علیه السلام)
زمان:#فردا #چهارشنبه۲۷ اردیبهشت ساعت۱۶
مکان:مترو اکباتان،شهرک اکباتان،خیابان ورزش،#مقتل_شهید
📌با حضور خانواده شهید❤️
🇮🇷کانال دختران انقلاب را دنبال کنید
✅https://eitaa.com/joinchat/3435003923C863f1fbcfc
از هر که ...
سراغ شـ⭐️ـب وصل ...
تـ❤️ـو گرفتم❗
گفتند قرار است ...
که يک جمعه بيايی❗️
سلام حضرت موعـ❤️ـود ...
#سلام
🍂🍃🍂🍃🍂
@rkhanjani
🍃🍂🍃🍂
🌷امام علی عليه السلام:
🍃مَن تَلَذَّذَ بِمَعاصي اللّه أورَثَهُ اللّه ُذُلاًّ؛
🌷هر كه از معصيتهاى خدا لذّت بَرَد، خداوند او را خوار گرداند
📗[غرر الحكم، ح8823]
🍂🍃🍂🍃🍂
@rkhanjani
🍃🍂🍃🍂
✨﷽✨
🌼 ریشه و علت گرفتاری ها !
✍یک حدیث هم از امام صادق علیه السلام است که حضرت می فرماید : مَن اَصبَحَ و أَمسی وَالدُّنیا أَکبَرَ هَمِّهِ. کسی که صبح و شام کند و بیشتر همتش دنیا و پول و … باشد. به فکر نماز نباشد. به سه تا مصیبت گرفتار می شود :
اول ” جعل الله الفقر بین عینیه . ” خداوند فقر را مقابل دوچشمش می آورد. دوم قلبش پر از غم و غصه می شود. و سوم ” شتّت عمله. “ کارهایش پراکنده می شود. از این اداره به آن اداره. از این آسانسور به آن اسانسور. به هر دری که می زند نمی شود. ده سال است که اختلاف ملکی دارد. هنوز حل نشده. چرا ؟ چون به فکر دنیاست. برعکس . مَن اَصبَحَ و أَمسی وَ الآخرة أَکبَرَ هَمِّهِ . " کسی که صبح و شام کند و بیشتر همتش آخرت باشد.مثل راننده تاکسی که اول ظهر کنار خیابان پارک می کند تا نماز اول وقت بخواند. با اینکه در آن ساعت اگر بخواهد مسافر ببرد. مسافر زیاد است .و درآمدش هم زیاد است.
اما با این حال تاکسی را نگه میدارد. به مسجد می رود. نماز جماعتش را می خواند. بعد سوار می شود و مسافر می برد. افراد این چنین که مقید به نماز اول وقت هستند. " جَعَلَ اللَّهُ الْغَنَاءَ فِي قَلْبِهِ. " خداوند غنی و بی نیازی را در قلبشان قرار می دهد. یعنی چشمش سیر می شود. مثل " اشیخ محمد حسین زاهد " که چیزی نداشت. اما هر وقت از او می پرسیدی : " حال شما چه طور است ؟ " دو سه بار پشت سر هم می گفت : " الحمدلله " . یک الحمدللهی می گفت . مثل اینکه همه تهران برای اوست. من یادم هست. حالا چیزی هم نداشت. دو اتاق اجاره کرده بود ماهی بیست تومان. گلیم هم زیر پایش بود. اینها را به مردم بگویید تا مردم ریشه و علت گرفتاریشان را بفهمند. ریشه گرفتاری مردم این است که با خدا کاری ندارند.
[ بررسی گناهان کبیره در مواعظ ایت الله مجتهدی تهرانی، بوستان قرآن ،چاپ ششم ،1395 ، ص 44 و 45 ]
@rkhanjani
🌱💠
🌸آیت الله حسن زاده آملی رحمة الله عليه:
➖️دو چیز باعث تاریکی قلب و بیحالی در عبادت می شود:
۱- زیاد حرف زدن
۲-زیاد خوردن
🌱💠
#در_محضر_بزرگان #اخلاقی
@rkhanjani
.
جهت حرکت شما بسیار مهمتر از سرعت حرکت است.
خیلیها با سرعت زیاد به سمت هیچ حرکت میکنند.
#نکته #زندگی
@rkhanjani
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 37
راه رو باز کنید که هانیه خانم داره میاد..
میدونستم باهوش باشم ولی نه دیگه اینقدر!
کاش میدونستم اون اشتباهاتی که داشتم چیا بودن و دقیقا چیا رو غلط داشتم.
ولی خب فقط نمره رو گفته بودن.
با این رتبه اعتماد به نفسم به اوج خودش رسیده بود
دیگه جا داشت از امروز وقتی وارد کلاس میشم همه جلوی پام بلند شند و به ترتیب یکی پس کله بچه ها بزنم!
وقتی هم که استاد میخواد شروع کنه بگه: با اجازه از بزرگان جمع!
هانیه خانم درس پس میدیم خدمت شما. جسارت ما رو ببخشید!
بله دیگه! به قول الناز اعتماد به سقف که میگن همینه!
یادم رفت بگم.
فائزه هم از نیشگون الناز مستثنی نبود.
اونم با 8 امتیاز کمتر از من، در کنار پسری به اسم سینا از دانشکده دارو سازی سوم شده بود.
نفرات بعدی چند امتیازی با ما سه نفر اختلاف داشتن.
اون روز الناز جای اینکه ناراحت باشه که قبول نشده و سر به زیر و توی خودش باشه، فقط روی مخ بود!
مثلا میخواست تا تنور داغه نون رو بچسبونه!
اون روز هم وسط همون جمعیت تا قول یه سور و سات رو ازمون نگرفت ولمون نکرد!
2 روز بعد به بهونه قبولی آزمون و شیرینی که قولش رو به الناز و چند تا از بچه ها داده بودم، توی یه رستوران سنتی بیرون شهر دور هم جمع شدیم.
خیلی وقت بود هوس یه غذای سنتی کرده بودم.
به نظرم هر غذاهای سنتی ایرانی حتما ارزش یه بار خوردن رو داره.
واقعا غذاهای ایرانی تکه!
رنگ، بو، مزه؛ اصلا همه چیزش بی نظیره.
داخل رستوران کمی شلوغ بود ولی بیرونش 4، 5 تا از تخت هاش بیشتر پر نبود.
ما هم روی آلاچیق توی فضای باز یه گوشه دنج نشستیم.
سر سبزی درخت ها و صدای شرشر آب که از زیر تخت رد میشد فضا رو رویایی تر کرده بود.
فقط صدای یکی بلبل کم داشت!
خیلی دوست دارم بگم چی خوردیم و چه کردیم .
ولی اوج معرفتم دقیقا همینجاست که بهتون نمیگم.
نه لوسم، نه مسخره! خودمم دوست دارم براتون بگم.
ولی بگم ممکنه بعضیا هوس کنن و پسفردا خرج روی دست مادر خرجای خونه بذارن.
اونوقت من میمونم و آه و نفرینایی که پشت سرم رژه میرن!
واقعا حیف این غذاها که جاش رو فست فودها بگیرن.
از غذا همینقدر بگم که با لب ها بازی میکرد.
کم مونده بود الناز ظرفشم با غذاش بخوره!
اگه سه تا لپ داشت حتما 3 لپی میخورد!
مفصل خوردیم و خندیدیم و حرفیدیم.
داشتیم آماده میشیدم بریم که چشام چهارتا شد،
اتفاقی چشمم به چهره ای آشنا افتاده بود!
اول فکر کردم اشتباه کردم.
فائزه هم گفت که خودشه ولی بازم مطمئن نشدم
شاید فقط یه تشابه چهره هست!
نه این اون نیست!
شاید اصلا دو قلویی چیزی هستن!
ولی وقتی صاحب رستوران اسمشو صدا کرد دیگه مطمئن شدم!
خاطرم هست که روز اعلام نتایج، بچه ها دورش جمع شده بودن و بهش تبریک میگفتن!
ولی اون اینجا! توی این وضع؟!
سینا با لباس نظافتچی در حال دستمال کشی و تمیز کاری و مرتب کردن تخت ها بود.
خیلی به هم ریختم و هر چی خورده بودم کوفتم شد!
واقعا چرا باید حتی یکدونه نخبه این مملکت اینطور باشه!
اونقدری اوضاع مالیش داغون باشه و بهشون بها داده نشه که جای اختراع و فلان و بیسار مجبور به کارگری بشن!
کاش میشد براشون کاری کرد. حیف از پارتی بازی هایی که حق و ناحق رو قاطی کردن..!
مجتبی مختاری
@rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 37 راه رو باز کنید که هانیه خانم داره میاد.. میدونستم با
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش
💐 قسمت 38
توی کتابخونه مشغول درس خوندن بودم که با صدای آلارم گوشی همه هوش و حواسم رفت!
به نظرم این خیلی بی ادبیه که هوش و حواس آدم بدون اجازه سرش رو بندازه پایین و بره!
الان من روی بودنش حساب کرده بودم! نبودش من رو از درس میندازه، کی پاسخگوئه؟
باید روی تربیتش کار کنم. آقای تمرکز میتونه مربی خوبی براش باشه. یادم باشه استخدامش کنم.
البته ایشونم به این راحتی ها اومدنی نیست! ولی اگر بتونم بیارمش هوش و حواس دیگه جیم نمیکنن برن.
دقت کردین؟
وقتی درس نمیخونی هیچکی کارت نداره!
خدا نکنه نیت کنی یه مطالعه ای داشته باشی.
شما رو نمیدونم. من یکی که اینطوری ام.
کافیه دستم به کتاب بخوره و لای کتاب رو باز کنم!
هرچی مشکلات و بدبختی و بیچارگی هست یادم میاد!
گوشیم زنگ میزنه، یهو همه یادشون میاد که کلی باهام کار دارن!
ذهنم خسته میشه، خمیازه م میگیره و به طور کاملا اتفاقی خوابم میاد!
انگاری درس خوندنم یه آسیبی به موجودات زمینی و فضایی میزنه که همه چیز و همه کس دست به دست هم میدن تا درس نخونم!
جالب اینجاست که وقتی بیخیال درس بشی همه این گرفتاری ها حل میشه!
فرض کن نخوام درس بخونم!
تا نصف شب هم توی رختخواب از این شونه به اون شونه بشم بازم از این خواب فلان فلان شده خبری نیست!
البته که دست بالای دست بسیاره!
منم که روال اینا رو بلد شدم، قبل خواب میشینم درس میخونم تا سر و کله این خوابه پیدا بشه.
باید گوشی رو سایلنت میکردم که فراموش کرده بودم.
با خودم کلنجار رفتم تا سراغ گوشی نرم!
مثلا تمرین تمرکز!
نشد که نشد!
گوشی رو برداشتم و سراغ پیام ها رفتم!
یه پیامک از طرف وزرات علوم بود:
«دانشجوی گرامی!
تبریک بابت رتبه برتر در آزمون دانشگاه علوم پزشکی تهران.
جهت اطلاع از شرائط مرحله دوم آزمون به سایت وزارت علوم مراجعه فرمائید»
روی لینکی که در ادامه متن بود کلیک کردم.
البته چون دیدم لینک خود سایت وزارت علومه این کار رو کردم!
از وقتی دخترخالم با همین لینک های الکی و فیک همه حساب هاش خالی شده بیشتر دقت میکنم.
شما هم براتون هر لینکی اومد زارتی کلیک نکنید روش!
ممکنه ویروس پیروسی چیزی باشه! مخصوصا پیروس!
منتظر شدم که به سایت وصل بشه
امان از این اینترنت ها!
هر وقت دلشون بخواد تخت گاز میرن و هر وقت عشقشون نکشه آدمو عذاب میدن!
بالاخره وارد سایت شدم! به قسمت اطلاعیه ها رفتم و اونی که باید رو پیدا کردم.
در مورد دور دوم آزمون و سهمیه دانشگاه ها و این ها گفته بود.
کل مسابقه 3 مرحله بود.
مرحله اولش که به خیر و سلامتی گذشت.
برای رسیدن به مرحله سوم باید سهمیه دریافت میکردیم.
ولی رسیدن به این سهمیه کار حضرت فیل بود!
چیزی که میدیدم خیلی خفن تر از اون چیزی بود که تصور میکردم!
باید با برنده های مرحله اول همه دانشگاه های دولتی مسابقه میدادم.
و در این رقابت فقط 2 نفر سهمیه رسیدن به مرحله آخر رو دریافت میکردن!
اینطوری که کار خیلی مشکله.
البته اوضاع دیگران هم بهتر از ما نبود!
کلا 14 نفر میتونستن به مرحله آخر راه پیدا کنن.
سهمیه کل مراکز تحصیلی کشور واسه مرحله آخر اینطوری بود :
تعداد نفرات عنوان مرکز تحصیلی
3 نفر از کل دانشگاه های دولتی
3 نفر از کل دانشگاه های آزاد
3 نفر از کل دانشگاه های پیام نور و دانشگاه های غیر انتفاعی
2 نفر از کل دانشگاه های فنی و حرفه ای و دانشگاه های علمی کاربردی .
3 نفر از کل حوزه های علمیه
این یعنی یه رقابت فوق سنگین توی این مرحله پیش روم بود!
گوشی رو کنار گذاشتم و سراغ درسم رفتم ولی اونشب فکر آزمون مثل بختک افتاده بود به جونم و مثل خروس روی مخم رژه میرفت!
یه کمی با ذهنم کلنجار رفتم اما حریفش نشدم.
دیدم نمیتونم درست و حسابی درس بخونم رفتم تا بخوابم تا لااقل یه کار مفیدی کرده باشم!
بعد کلی فکر و خیال بالاخره خوابم برد.
مجتبی مختاری
@rkhanjani