✅علل #بی_حجابی و#بدحجابی درجامعه
1⃣#ناآگاهی
گروهی از #احکام حقیقی اسلام وتاکیدفراوان دینمان درموردحجاب بی اطلاع یاکم اطلاع هستند؛
2⃣#تعلیم و #تربیت نادرست
دربرخی خانواده هابراثرنادرست بودن تعلیم وتربیت به نوجوان وجوان القاشده که بی حجابی یابدحجابی رابدنمیدانند.
3⃣ضعف #اعتقادی و#ایمانی
دراثرمستحکم نبودن پایه های اعتقادی بدحجابی و یا گناهان دیگرپدیدمی آید.
4⃣برداشت غلط از #آزادی
تفسیرغلطی که از آزادی درجوامع ایجادشده باعث شدکه عده ای به بهانه #رها_بودن و #آزاد_بودن؛خودشان راازقیدوبندقوانین دین که حجاب هم بخشی ازآن است؛رهانیده و شخصیت وعزت خودراخدشه دارکنند.ودرحقیقت بااین تفسیر آزادی برای زن؛تنهاکسانی که وقت وسودمیبرند؛مردان ناسالم هستند.
5⃣#غرب_زدگی
برخی آن قدرشیفته مظاهرفریبنده غرب شده اند که #کورکورانه ازانهاتقلیدمیکنندبه جایی که دنبال سبک زندگی اسلامی باشنددنبال تقلیداز #فرهنگ غلط غرب هستند.
6⃣بهره وری #سود_جویانه اززن
رشدنظام سرمایه داری حاکم باعث شدکه زن راابزارتبلیغات سودجویانه خودکردند
7⃣توطئه #استعمارگران
استعمارگران برای تسلط برجوامع دیگربه ترویج بدحجابی وبی حجابی درجوامع همت گماشتند.
8⃣#لجاجت و #موضع_گیری لجوجانه
برخی هم به گمان اینکه حجاب القوانین جمهوری اسلامی است وازقوانین اسلام نیست؛لجاجت خودرااین گونه نشان میدهند.
#در_امتداد_انقلاب
@Khanjanidroos
#شهید_بهشتی: #آزادی یعنی آزاد شدن از هوا و هوس
💠آزادی از دیدگاه #اسلام عزیز ما در درجه اول آزادشدن انسان از بندگی است. آیا نگریستهای به آن انسانی که هوی و هوسش و تمایلاتش را میپرستد؟ هوس کیش است، هواپرست است و با اینکه خیلی عالِم است و دارای گنجینه معلومات، اما خدا او را گمراه کرده است؟
💠آزادی آن است که انسان در برابر حاکمیت هوی و هوسها و تمایلات درونی گوناگونش، بر انتخاب و رفتارش آزاد بماند و آزادیش را حفظ کند و این شهیدان عزیز ما چنیناند. اینها خودشان را در برابر بسیاری از هوسها آزاد کردند و تا آزاد نشوند، بدین راه قدم نمینهند، این است که آن آزادی که باید نظام حکومت اسلامی به زن و مرد و پیر و جوان و کارگر و کشاورز، تهرانی، روستایی، پیشهور، دانشجو، فرهنگی، دانشگاهی، روحانی، و کارمند و همه قشرهای ما بدهد.
💠تا ما در خط تسلط بر هواها حرکت نکنیم به این آزادی نمیرسیم و محیط اجتماعی تاثیر به سزائی دارد در اینکه درون من و شماها رشد کند یا ذکر خدا رشد کند.
@Khanjanidroos
#حجاب_آمریکایی
#آزادی_و_استقلال
#قسمت_ششم
_ببین من الان میگم اینکه مدام چوب نصیحت و تذکر برداری و بکوبی تو سر مردم جامعه که برات ثواب #امربهمعروف بنویسن اشتباهه!
مردم خودشون عقل و شعور دارن، حقشونه که #آزادی بیان و #استقلال فکری داشته باشن....
هیچ کسی حق نداره تعیین تکلیف کنه برای کس دیگه...😠
_نه خواهر من داری اشتباه میکنی...
اولا که امر به معروف چوب نصیحت کوبوندن تو سر مردم نیست...
امر به معروف یعنی #خیرخواهی؛ تذکری دوستانه و از سر دلسوزی😇...یعنی برای رضای خدا پا رو دلت که میگه ولش کن هر کی رو تو گور خودش میذارن بذاری و یه قدم برداری برای کمک ...
برای اینکه جامعه سالمی داشته باشی...
بعدم کی گفته من دارم #بی_غیرتی آقایون رو میندازم گردن شما ؟من میگم هر کسی باید وظیفه خودش رو انجام بده...
بله درسته آزادی و استقلال حق طبیعی همه افراد جامعهس...
ولی آزادی تا جایی که به بقیه آسیبی نرسه...
هر وقت توی خونه خودت بودی و همسایه اومد در زد گفت باید اینکار بکنی اینکار رو نکنی بگو چهار دیواری اختیاری...البته همونم تا جایی که به همسایه آزاری نرسه...☝️
ولی عزیز من کوچه و خیابون چهار دیواری اختیاری ما نیست ،نمیتونیم با شعار آزادی هر کاری خواستیم انجام بدیم...جامعه قوانین داره...
مثلا به نظرت من میتونم جلو بیمارستان دستمو بذارم رو بوق و بگم اختیار ماشینمو دارم؟؟؟🔊
(خیلی عصبی شد و با کلافگی به موهاش اشاره کرد )
_الان این دولاخ موی من به کی آسیب میرسونه؟
_چرا بزرگش میکنین من چارتار موهامو رو گذاشتم بیرون و شال زرد سرم کردم برای دل خودم ؛کی رو تو همین چند دقیقه جهنمی کردم؟🔥
کی رو از کانون گرم #خانواده زده کردم؟
شماها عادت دارین همه ی تقصیرای جامعه رو بذارین گردن خانم های #بیحجاب...پس مردا چی؟😡
چرا به اونا نمیگین چشماشون رو ببندن؟
چرا به اونا نمیگین اینقدر ضعیف النفس نباشن؟
چرا به اونا نمیگین چشماشون این ور و اونور نچرخه؟👀
#تولیدی
🏴 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_دوم 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همان
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_سوم
💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو میکردم این #خمپارهها فرشته مرگم باشند، اما نه!
من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمیدانستم این #مقاومت به عذاب حیدر ختم میشود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.
💠 زنعمو با صدای بلند اسمم را تکرار میکرد و مرا در تاریکی نمیدید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال میکردند دوباره کابووس دیدهام و نمیدانستند اینبار در بیداری شاهد #شهادت عشقم هستم.
زنعمو شانههایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمیخورد.
💠 #وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.
چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال میخواست مراقب ما باشد.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.»
شاید #داعشیها خمپارهباران کور میکردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل.
💠 گرمای هوا بهحدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است.
البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه علیاصغر #کربلای آمرلی، یوسف باشد.
💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایهها بود، اما سوخت موتور برق خانهها هم یکی پس از دیگری تمام شد.
تنها چند روز طول کشید تا خانههای #آمرلی تبدیل به کورههایی شوند که بیرحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد.
💠 ماه #رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری #ایثار میکرد.
اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ #تشنگی و گرسنگی سر میبرید.
💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلیکوپترها در آتش شدید داعش برای شهر میآوردند.
گرمای هوا و شورهآب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش جان میداد.
💠 موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر #مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد.
همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره مقاومت میکردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود.
💠 چطور میتوانستم #آزادی شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم.
روزها زخم دلم را پشت پرده #صبر و سکوت پنهان میکردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره #عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد.
💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرّش خمپارهها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که #اذان صبح در آسمان شهر پیچید.
دیگر داعشیها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کردهاند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانههایشان خزیدند.
💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد.
پشت پنجرههای بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بیآبی مرده بودند، نگاه میکردم و #حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش میچکید.
💠 دستش را با چفیهای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم.
دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @rkhanjani
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_دوم 💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را میدیدم ک
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_سوم
💠 دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس، قاتل جانم شده بود که هیاهویی از بیرون به گوشم رسید و از ترس تعرض #داعشیها دوباره انگشتم سمت ضامن رفت.
در به ضرب باز شد و چند نفر با هم وارد خانه شدند. از شدت ترس دلم میخواست در زمین فرو روم و هر چه بیشتر در خودم مچاله میشدم مبادا مرا ببینند و شنیدم میگفتند :«حرومزادهها هر چی زخمی و کشته داشتن، سر بریدن!» و دیگری هشدار داد :«حواست باشه زیر جنازه بمبگذاری نشده باشه!»
💠 از همین حرف باور کردم رؤیایم تعبیر شده و نیروهای #مردمی سر رسیدهاند که مقاومتم شکست و قامت شکستهترم را از پشت بشکهها بیرون کشیدم.
زخمی به بدنم نبود و دلم به قدری درد کشیده بود که دیگر توانی به تنم نمانده و در برابر نگاه خیره #رزمندگان فقط خودم را به سمتشان میکشیدم. یکی اسلحه را سمتم گرفت و دیگری فریاد زد :«تکون نخور!»
💠 نارنجکِ در دستم حرفی برای گفتن باقی نگذاشته بود، شاید میترسیدند #داعشی باشم و من نفسی برای دفاع از خود نداشتم که #نارنجک را روی زمین رها کردم، دستانم را به نشانه #تسلیم بالا بردم و نمیدانستم از کجای قصه باید بگویم که فقط اشک از چشمانم میچکید.
همه اسلحههایشان را به سمتم گرفته و یکی با نگرانی نهیب زد :«#انتحاری نباشه!» زیبایی و آرامش صورتشان به نظرم شبیه عباس و حیدر آمد که زخم دلم سر باز کرد، خونابه غم از چشمم جاری شد و هق هق گریه در گلویم شکست.
💠 با اسلحهای که به سمتم نشانه رفته بودند، مات ضجههایم شده و فهمیدند از این پیکر بیجان کاری برنمیآید که اشاره کردند از خانه خارج شوم.
دیگر قدمهایم را دنبال خودم روی زمین میکشیدم و میدیدم هنوز از پشت با اسلحه مراقبم هستند که با آخرین نفسم زمزمه کردم :«من اهل #آمرلی هستم.» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، با عصبانیت پرسیدند :«پس اینجا چیکار میکنی؟»
💠 قدم از خانه بیرون گذاشتم و دیدم دشت از ارتش و نیروهای مردمی پُر شده و خودروهای نظامی به صف ایستاده اند که یکی سرم فریاد زد :«با #داعش بودی؟» و من میدانستم حیدر روزی همرزمشان بوده که به سمتشان چرخیدم و #مظلومانه شهادت دادم :«من زن حیدرم، همونکه داعشیها #شهیدش کردن!»
ناباورانه نگاهم میکردند و یکی پرسید :«کدوم حیدر؟ ما خیلی حیدر داریم!» و دیگری دوباره بازخواستم کرد :«اینجا چی کار میکردی؟» با کف هر دو دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و آتش مصیبت حیدر خاکسترم کرده بود که غریبانه نجوا کردم :«همون که اول #اسیر شد و بعد...» و از یادآوری ناله حیدر و پیکر دست و پا بستهاش نفسم بند آمد، قامتم از زانو شکست و به خاک افتادم.
💠 کف هر دو دستم را روی زمین گذاشته و با گریه گواهی میدادم در این مدت چه بر سر ما آمده است که یکی آهسته گفت :«ببرش سمت ماشین.» و شاید فهمیدند منظورم کدام حیدر است که دیگر با اسلحه تهدیدم نکردند، #رزمندهای خم شد و با مهربانی خواهش کرد :«بلند شو خواهرم!»
با اشاره دستش پیکرم را از روی زمین جمع کردم و دنبالش جنازهام را روی زمین میکشیدم. چند خودروی تویوتای سفید کنار هم ایستاده و نمیدانستم برایم چه حکمی کردهاند که درِ خودروی جلویی را باز کرد تا سوار شوم.
💠 در میان اینهمه مرد نظامی که جمع شده و جشن شکست #محاصره آمرلی را هلهله میکردند، از شرم در خودم فرو رفته و میدیدم همه با تعجب به این زن تنها نگاه میکنند که حتی جرأت نمیکردم سرم را بالا بیاورم.
از پشت شیشه ماشین تابش خورشید آتشم میزد و این جشن #آزادی بدون حیدر و عباس و عمو، بیشتر جگرم را میسوزاند که باران اشکم جاری شد و صدایی در سکوتم نشست :«نرجس!»
💠 سرم به سمت پنجره چرخید و نه فقط زبانم که از حیرت آنچه میدیدم حتی نفسم بند آمد. آفتاب نگاه #عاشقش به چشمانم تابید و هنوز صورتم از سرمای ترس و غصه میلرزید.
یک دستش را لب پنجره ماشین گرفت و دست دیگرش را به سمت صورتم بلند کرد. چانهام را به نرمی بالا آورد و گره گریه را روی تار و پود مژگانم دید که #نگران حالم نفسش به تپش افتاد :«نرجس! تو اینجا چیکار میکنی؟»
💠 باورم نمیشد این نگاه حیدر است که آغوش گرمش را برای گریههایم باز کرده، دوباره لحن مهربانش را میشنوم و حرارت سرانگشت #عاشقش را روی صورتم حس میکنم.
با نگاهم سرتاپای قامت رشیدش را بوسه میزدم تا خیالم راحت شود که سالم است و او حیران حال خرابم نگاهش از غصه آتش گرفته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌸 @rkhanjani
👌تمام جنگها سر همین #حجاب است.
اگر می گویند #آزادی...
قصدشان این است
که حجابت را بردارند ...
جنگ امروز اسلحه نمی خواهد!
🌸 @rkhanjani
🤫 #حرف_های_خودمانی
🔻 #عفت پر پرواز زن باشد قفس نیست
💎 زن "#گوهر_عشق"، است ابزار هوس نیست !
🔰می گفت سالها ازگفتن شعار "خدایا خدایا تا انقلاب مهدی .." طفره می رفتم و می گفتم:
▫️ من کاری به نظام و #انقلاب ندارم می خواهم راحت و آسوده باشم،
▫️و عبادت خودم را بکنم و با زن و بچه هایم آسوده خاطر باشم.
▫️با اغتشاشات سال ۸۸ بیدار نشدم، در آتش زدن های ۹۸ هشیار نشدم
▫️تا این که درحملات مدعیان حقوق زنان و رفاه و آزادی آنان در امسال دیدم آقایی را که ریش داشته به قصد کشت زدند
▫️و خانمی که رد می شده و عفیف و باحجاب بوده بی چادر و روسری رها کردند
▫️و #قرآن و #مسجد را به آتش کشیدند و سوزاندند!!!.
▫️فهمیدم اگر من با آنها کارندارم، آنها حتما با من و ناموس من کار دارند،
▫️و "#حجاب_اختیاری" و "#آزادی"بهانه ای بیش نیست
▫️و تا دخترم را نیمه عریان و عریان به خیابان نکشانند،
▫️و نسل جوان ما را آلوده به #فساد و #فحشا نسازند، دست بردار نخواهند بود.
💠 از آن روز به بعد بهتر و بیشتر از دیگران دعا می کنم و می گویم؛
🌹 خدایا خدایا تا #انقلاب_مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما، آمین یا رب العالمین !
┏━ᬉ━〰️〰️🌺〰️┓
❤️@rkhanjani
┗━〰️〰️〰️〰️━ ⃟❤️ᬉ
👌 #دیر زمانی نیست که #دریافتهام، وقتی از کسی #رنجش و کینهای به دل میگیرم، در حقیقت #بردهی او میشوم
👈🌺 او #افکارم را تحت #کنترل خود میگیرد
اشتهایم را از بین میبرد؛ آرامش #ذهن و نیات خوبم را میرباید و #لذت کار کردن را از من میگیرد
👈🌺 #اعتقاداتم را از بین میبرد و مانع از اجابت #دعاهایم میگردد
او #آزادی فکرم را میگیرد و هر کجا که میروم برایم #مزاحمت ایجاد میکند
🙏 هیچ راهی برای #فرار از او ندارم.
تا زمانی که #بیدارم، با من است و وقتی که #خوابیدهام، وارد #رویاهایم میشود وقتی مشغول #رانندگی هستم یا وقتی در محل کار خود هستم، کنارم است؛ هرگز نمیتوانم احساس شادی و راحتی کنم.
او حتی به روی #تُنِ صدایم نیز تاثیر میگذارد؛ او #مجبورم میکند تا به خاطر سوء هاضمه، سَر دَرد و یا بی حالی دارو مصرف کنم
👌 او لحظات شاد و فَرح بخش زندگی را از من #میدزد
بنابر این در یافتهام اگر نمیخواهم یک #برده باشم، در دل نسبت به دیگران #کینه و رنجشی نداشته باشم
✔️خود را در #آیینه نگریستم و دریافتم ارزش من بیش از یک فکر #ناآرام است.
┏━ᬉ━〰️〰️🌺〰️┓
🌸@rkhanjani
┗━〰️〰️〰️〰️━ ⃟❤️ᬉ
هدایت شده از ثانیه شمار ظهور
.
♻️ سخنی با خانمهای با حجاب و بیحجاب
🔹هموطن بیحجاب من!
از تو متنفر نیستم. امروز که در پاساژ و خیابان راه میرفتی و چشم مردهای هوسران را به خود جلب کرده بودی (که هیچکدامشان تو را «باشرافت» نمی دانند) فقط دلم برایت سوخت. دلم برایت سوخت که چطور سادهدلانه در ذهنت فرو کردهاند با برداشتن روسری و لخت کردن سر و گردنت، به #آزادی رسیدی. به حقوق زنانگیات رسیدی. از اینکه چطور تو را فریب دادند که آنچه «حقوق مردها» است یعنی: لخت دیدن زنها را در ذهن کوچک تو به عنوان «حقوق زنها» قالب کردند!
من فقط دلم برایت سوخت که چطور از بین حقوق مهمی مثل حق آرامش، حق امنیت، حق محیط پاک، حق مترو و اتوبوس امن جنسیتی، حق انسان نگریستن به جای زن نگریستن، حق خانواده سالم و.. فقط «حق لخت شدن» آن هم برای همه مردان را به عنوان «حقوق زن» به تو تحمیل کردند!
هموطن بیحجاب من!
شاید خیلی از مردها به تو نگویند. اما من میگویم. در دل همه ما مردها زن بدون پوشش و نمایش دهنده زیباییهایش، هرگز «زن نجیب» نیست، «زن قابل احترام» نیست. «زن باشرف» نیست. «زن باحیا» نیست. حتی اگر هزار سال بگذرد. این طبیعت ما مردهاست. در چشم ما #زن بی حجاب، «زن ارزان» است، «زن مفت» است، «زن بی ارزش» که فقط ابزار جنسی است و بس. آنقدر بی ارزش که بجای مغزش باید موهایش را نشان دهد تا جلب توجه کند. در نظر همه ما مردها، زن فقط و فقط بخاطر «حیا» و «پاکی» اش، بخاطر آن لبخند خجولش، جذابیت حقیقی دارد. نه بخاطر لخت و برهنه بودنش.
امروز که روسری برداشتی، شاید ندانی آخرش چه میشود. اما
بنشین و ببین، روزی که شوهرت به همین ارزانی و مفتی که تو را در اختیار دیگران می گذارد، زنهای ارزان دیگر را هم به خانه و حریم تو بیاورد.
هموطن بیحجاب من!
اگر امروز طلاق و خیانت و اعتیاد و بزهکاری 10 از 100 است، بنشین و ببین، نتیجه «آزادی» تو یا درستتر بگویم آنچه به عنوان «آزادی در ذهنت کردهاند» 10 سال دیگر 20 سال دیگر در ایرانِ نجیب من، در ایرانِ مسلمان من بیرون خواهد زد و روزی خواهد آمد که آمار هولناک طلاق و خیانت و اعتیاد و افسردگی و قتلهای خانگی به همان آمریکا و انگلیس خواهد رسید. (هر 20 ثانیه تجاوز به یک کودک، هر 2 ثانیه تجاوز به یک زن). و آن وقت دیگر برگشت به جامعه سالم، جامعه امن و خانواده محور محال است.
بنشین و ببین، عاقبت دروغ مسخره ای که «در خارج، زن و مرد مثل چوب خشک از کنار هم رد می شوند» و دروغ مضحک «بیحجابی عادی میشود» چطور باعث عادی شدن تجاوز و خیانت و قتلهای خانگی و طلاق و زن بازیهای روزانه خواهد شد. آخر این راه همین است و بس.
🔹اما هموطن باحجاب من!
ممنونم از فداکاریات برای حفظ #خانواده ایرانی. ممنونم که با زحمت، خود را میپوشانی تا چشم من، تا قلب من و آرامش همسر من حفظ شود. ممنونم که در روزگار بیناموسها، هنوز حیا و شرف و پاکی در وجودتان هست. سر تعظیم در برابر انسانیت و پاکیزگی ات خواهر باحیای من. در دنیا از حضرت زهرا پیروی میکنی، ان شالله در آخرت هم حضرت زهرا پشت و پناهت باشد...
✍کانال حمید رسایی
به سوی خدا
https://eitaa.com/joinchat/3397320738C0c4c71fad0
مسافر مجرد !!!
یکی از القاب حضرت معصومه (س)، مریم اهل بیت (ع) هست که این لقب و همچنین تعیین روز دختر به مناسب تولد ایشان، به خوبی نشان میده که حضرت معصومه یک #بانوی_مجرد بودند.
نکته جالب در زندگی ایشون، سفر طول درازشون هست.
حضرت معصومه بعد از اینکه احساس می کنه باید به حمایت برادرش امام رضا(ع) بره و ایشون رو در سختی های پیش امده همراهی کنه، تصمیم به مسافرت میگره !!
این مسافرت از چند جهت قابل توجه هست :
الف- مسیر طولانی :
مسافرت ایشون، نه مسافرت یک روزه و یک ماهه بلکه مسافرتی بوده که حداقل شش تا یک سال راه باید طی بشه تا به مقصد برسه.
چرا که ایشون باید از مدینه در جنوب غربی کشور عربستان فعلی، حرکت می کردن و به مرو واقع در جنوب ترکمنستان امروزی برن و در راه از دو کشور عراق و ایران عبور کنن.
ب- خطرات مسیر :
ایشون شهرت اجتماعی خاصی در ممالک اسلامی داشتن چرا که از یک طرف دختر بزرگترین مخالف حکومت به حساب می آمدن و از سوی دیگر خواهر ولیعهد به حساب می آمد، که اگر چه امام ولیعهد بود ، اما مخالفت ایشون با حکومت بر همگان روش بود
و از آنجایی که هر احتمالی اعم از کشته شدن داده میشد( که همینطور هم شد) این سفر، بسیار سفر پر خطری بود.
ج - آزادی عمل
چیزی که در این سفر جالبه، آزادی عمل ایشون هست. ایشون دختر مجردی بودن که تصمیم به این سفر میگیرن و این نشان از #آزادی_عمل حضرت داره و جالب تر اینکه خانواده ایشون که جمعی از برادران بودند، به انتخاب ایشون احترام میذارن و مقدمات سفر رو براشون فراهم می کنن..
این #زن با این #آزادی عمل، #زندگی خود را به گونه ی صورت میده که فکر می کنه درسته!!
و خدا هم به انتخاب ایشون، آفرین میگه و نام ایشون رو بلند آوازه می کنه.
آری اگر #جنس_مونث، #آگاه باشه، هم #زن_واقعی میشه نه #زن_نمایشی ، هم #آزادی_واقعی داره نه #آزادی_ابتذالی و هم #زندگی_واقعی می کند نه #زندگی_فانتزی
امیدوارم حضرت معصومه که زمینه فهم بسیاری از علمای بزرگ کشور مثل #دکتر_قریب رو فراهم کردن، با کرامت خودشون ریشه های فهم دختران ایران زمین رو هر چه بیشتر آبیاری کنن🌹
@rkhanjani