eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
673 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #استاد_رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
💞💞💞💞💞💞 💞 ملاکهای 🌟اولین ملاک در انتخاب همسر: و ❣منظور ما از دیانت ، دیانت واقعی است نه ظواهر دین. 🔻مواردی داشتیم و متاسفانه کم نبوده که خانم، آقای اهل و و بسیج را متدین حساب کرده است و نرفته ببیند که واقعا هم متدین هست یا نه. 🔻بله غالبا کسانی که در مسجد نماز میخوانند ، متدین هستند ولی چون ازدواج، مسئله مهمی است، میگوییم احتیاط کنید. و حتما کنید صرف اینکه آقا یا خانمی، نماز خوان و هیئتی است کافی نیست و باید تحقیق شود.  ✅دین واقعی، پرهیزگاری، حیا، عفت، امانتداری، پاکدامنی و عمل به دینی است . این ها خیلی مهم است. 🔻امام صادق علیه السلام فرمودند : کسی که حیا ندارد، دین ندارد... @khanjanidroos
را کنم؟ خودتان در اعمال خير جدي باشيد. طبيعي است من که خودم نمازم را آخر وقت مي خوانم و به نماز اهميتي نمي دهم و يک با دستپاچگي ميخوانم ، با سرعت مي خوانم بدون تعقيبات با عجله ، شتاب و معلوم نيست که دارم چکار مي کنم ، انجام ميدهم ، چه توقعي دارم که فرزندم نمازش را اول وقت بخواند و سالم بماند . مادري که به حجاب و عفت خودش آنچنان که بايد اهميت نمي دهد و با نامناسب بيرون مي آيد ، چه توقعي دارد که دختري که او را الگوي خودش قرار داده ، او با پوشش مناسب بيرون بيايد. نکته بعدي اينکه خوبي ها را به آنها بگوييد و بدي ها را از آنها نهي کرد. ❌نمي شود به بچه در اين دنياي پر تلاطم بي توجهي کرد. اينکه با چه کسي مي گردد توجهي نکرد ، چه وقت ميآيد و چه وقت مي رود ، توجهي نکرد؛ البته منظور از امر به معروف و نهي از منکر روش خشونت نيست. به همان روش مناسب خودش بايد باشد . آقاي جواني مي گفت : دير وقت بود و جايي جلسه داشتيم و ديدم که مزاحم خانواده مي شوم بنابر اين خانه نرفتم . به يک واسطه اي هم گفتم که به خانه ما زنگ بزند و خبر بدهد، واسطه خبر را نرساند و فردا وقتي به منزل رفتم پدرم گفت : فلاني اين رسم رفاقت نبود. ما ديشب خيلي ناراحت بوديم ، خيلي اذيت شديم که تو نيامدي. اين پسر ميگفت که وقتي فهميدم که واسطه خبر را نرسانده است و پدرم اين جوري به من گفت ، ديگر تکرار نکردم. ببينيد چه طرز برخورد قشنگي . آقايي ميگفت که من سيگاري شده بودم ولي از پدرم پنهان نگه مي داشتم. شبي سيگار را زير تشک پنهان کرده بودم و پاي او خورد و متوجه سيگار شد . پدرم نگاهي کرد و روبه قبله نشست و گفت : خدايا اگر اين سيگار اول انحراف بچه ي من هست ، من بچه ام را نمي خواهم ، من را از دنيا ببر.. اين دعاي پدرم که از صميم قلب و سوز بود به قدري در من تاثير گذاشت که سيگار را کنار گذاشتم. اين👆 خيلي قشنگ است.👌 نکته بعدي اينکه فضاي ذکر براي آنها درست کنيد. نه اينکه بنشيند و هزار بار ذکر بگوييد بلکه وقتي مي خواهيد به برويد بچه ها را در سنين پايين با خودتان ببريد و در ايام محرم و ايام عزاداري پرچمي بزنيد و يا سياه پوش بکنيد، تا بچه حفظ شعائر اسلامي را ياد بگيرد . مي توانيد وقتي که سر سفره نشسته ايد بلند بسم الله بگوييد . مي توانيد نعمتهاي خدا را به ياد او بيندازيد . اينها مصاديق ذکر خداست. پس اول اين عمل ها را انجام بدهيم و بعد توصيه و نصيحت بکنيد. 🎤 از بیانات حجت الاسلام @Khanjanidroos
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرار دانش‌آموزان به سوی چند روز پیش در مدرسه‌ای در درگیری مسلّحانه رخ داد و دانش‌‌آموزان به روبرو پناه بردند. دعاء احمد دانش‌آموز مسلمانی که رمز قفل دیجیتالی درب مسجد را بلد بود درب را گشوده و حدود صد دانش‌آموز را داخل مسجد هدایت کرد و جانشان را نجات داد. این اتّفاق سه‌شنبه در دبیرستان اوشکوش وست در ایالت ویسکانسین رخ داد و با انتشار تصویر دوربین، این دانش‌آموز مسلمان در شبکه‌های اجتماعی مورد توجّه و تقدیر مردم قرار گرفت. ترجمه libaniran 🔻 لینک آپارات https://www.aparat.com/user/dashboard/video_stat/videohash/L7YDX @khanjanidroos
...🌲🍃 آشوبی به دلم افتاد. هوا تاریک تاریک بود و باد سردی می آمد. یعنی زینب کجا رفته بود؟زینب دختری نیست که بی اطلاع من جایی برود و خبری ندهد. بدون اینکه متوجه باشم، خیابان های اطراف و خانه مان را جست وجو کردم.اما مگر امکان داشت که زینب توی خیابان ها مانده باشد؟ او باید تا آن ساعت به خانه برمی گشت.مادر و دختر بزرگترم،شهلا و پسر کوچکم شهرام، در خانه منتظر بودند. به خانه بر گشتم .مادرم خیلی نگران بود اما نمیخواست حرفی بزند که ی من بیشتر شود. او مرتب زیر لب دعا می خواند. شهلا گفت:"مامان باید به خانه ی خانم دارابی برویم و از آنجا با چند نفر از دوستان زینب تماس بگیریم ؛شاید آنها خبری از زینب داشته باشند. " آن زمان، ما تلفن نداشتیم و برای تماس های ضروری به خانه ی همسایه می رفتیم . من و شهلا به خانه ی دارابی رفتیم. سفره ی هفت سین خانواده ی دارابی وسط پذیرایی پهن بود و همه دور هم تلویزیون نگاه می کردند و صدای خنده و شادی آنها بلند بود. خانواده ی دارابی با شنیدن خبر تاخیر زینب خیلی ناراحت شدند خانم دارابی گفت:"راحت باشید و خجالت نکشید.با هر کجا لازم است تماس بگیرید تا ان شاالله از زینب خبری بگیرید." : 🌸 @rkhanjani
... 🌲🍃 از بیمارستان عیسی بن مریم خارج شدیم. شب از نیمه گذشته بود. پاکبانان شهرداری، جاروهای بلندشان را به زمین می کشیدند و تیز صدا میداد. آن شب یک ماشین دربست کرده بودیم تا بتوانیم به همه ی بیمارستانها سر بزنیم. توی ماشین نشسته بودیم که شهرام با حالت بچگی اش گفت: مامان، نکند او را باشند؟ مادرم او را تکان داد که ادامه ندهد. من انگار آنجا نبودم. فقط جواب دادم: ها،خدا نکند. انگار با حرف شهرام، زمین زیر پایم تکان خورد. ناخداگاه فکرم سراغ حرف ها و کارهای زینب رفت. یکدفعه یاد نوشته های روی دفتر زینب افتادم: انی خود را باختم. . باید بروم، باید بروم. خانه ی زینب کجا بود؟ کجا میخواست برود؟ شهلا با ترس گفت: مامان، صبح که به حمام رفتیم، زینب به من گفت: حتما کن! مادرم با عصبانیت به شهرام و شهلا نهیب زد که توی این موقعیت، این حرف ها چیست که می زنید؟ جای اینکه مادرتان را دلداری بدهید، بیشتر توی دلش را خالی میکنید؟ من باز هم جوابی ندادم،اما فکرم پیش زینب بود؛ آن هم دو تا وصیت نامه. یعنی چه؟ تا آن شب همه ی این حرف ها و حرکات برایم عادی بود، اما حالا پشت هر کدام از اینها حرفی و حدیثی بود. آن شب آن چنان در میان افکار عجیب و غریب گرفتار شده بودم که وجیهه مظفری با رسیدن به بیمارستان دیگر، چند بار صدایم کرد تا مرا به خودم آورد. گاهی گیج بودم و گاهی دلم میخواست فریاد بزنم و تا می توانم توی خیابانهای تاریک بدوم و همه ی مردم را خبر کنم که دخترم را کرده ام و کمکم کنند تا او را پیدا کنم. وحشت همه ی وجودم را گرفته بود؛ از تاریکی، از سکوت، از بیمارستان، از اورژانس. آن شب از همه چیز میترسیدم. سر زدن به بیمارستان ها نتیجه ای نداد. اذان صبح شد، اما ما هنوز سرگردان دور خودمان می چرخیدیم. آن شب سخت ترین و طولانی ترین شب زندگی من، مادرم و بچه هایم بود. صبح از درد ناچاری به پزشکی قانونی مراجعه کردیم؛ جایی که اسمش هم ترسناک است و تن هر مادری را می لرزاند. اما در آنجا هم رد و نشانی از ی من نبود. دختر من در به رفته و برنگشته بود. زینب من آنچنان بی نشان شده بود که انگار هیچ وقت نبوده است؛ هیچ وقت. دختری که تا بعد از ظهر بغلش می کردم، می بوسیدمش،باش حرف میزدم، نگاهش میکردم، آن شب مثل یک خیال شده بود؛ خیالی دور از دسترس. .... @rkhanjani
🔴 💠 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده‌ی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو 📙فرهنگ‌نامه‌شهدای‌سمنان،ج۸،ص۱۰۶ @rkhanjani
🤫 🔻 پر پرواز زن باشد قفس نیست 💎 زن ""، است ابزار هوس نیست ! 🔰می گفت سالها ازگفتن شعار "خدایا خدایا تا انقلاب مهدی .." طفره می رفتم و می گفتم: ▫️ من کاری به نظام و ندارم می خواهم راحت و آسوده باشم، ▫️و عبادت خودم را بکنم و با زن و بچه هایم آسوده خاطر باشم. ▫️با اغتشاشات سال ۸۸ بیدار نشدم، در آتش زدن های ۹۸ هشیار نشدم ▫️تا این که درحملات مدعیان حقوق زنان و رفاه و آزادی آنان در امسال دیدم آقایی را که ریش داشته به قصد کشت زدند ▫️و خانمی که رد می شده و عفیف و باحجاب بوده بی چادر و روسری رها کردند ▫️و و را به آتش کشیدند و سوزاندند!!!. ▫️فهمیدم اگر من با آنها کارندارم، آنها حتما با من و ناموس من کار دارند، ▫️و "" و ""بهانه ای بیش نیست ▫️و تا دخترم را نیمه عریان و عریان به خیابان نکشانند، ▫️و نسل جوان ما را آلوده به و نسازند، دست بردار نخواهند بود. 💠 از آن روز به بعد بهتر و بیشتر از دیگران دعا می کنم و می گویم؛ 🌹 خدایا خدایا تا از نهضت خمینی محافظت بفرما، آمین یا رب العالمین ! ┏━ᬉ━〰️〰️🌺〰️┓ ❤️@rkhanjani ┗━〰️〰️〰️〰️━ ⃟❤️ᬉ