eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
650 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴برای هرکاری با خدا معامله کن ✍من مریض بودم، فلانی عیادتم نیومد! من زنگ زدم احوالش رو پرسیدم، اما اون نه! ارزش کادوشون خیلی کمتر از کادویی بود که من براشون گرفته بودم! پدرم به رحمت خدا رفت، یه زنگ نزدن، لااقل یه تسلیت خشک و خالی بگن! و... همه‌ اینا یعنی شما در حالِ معامله‌ مهربانی هستید و طرف معامله‌ شما هم، انسان‌های دیگرند! به همین دلیل توقع جبران دارید و اگر این توقع برآورده نشه، معامله‌تون رو قطع می‌کنید! بهتره بدونید؛ مهربانی با توقع جبران، نه تنها به شخصیت شما اعتبار نمی‌ده بلکه مانعِ بزرگی در خودسازی شما و حرکتتون به‌سمت کمالات انسانی می‌شه. بزرگان می‌گویند: از هیچ‌کس توقع نداشته باش. ‌ @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟 🌿 خدایا! کمک کن حق والدینمون رو بجا بیاریم! 🌟🌿 ╔═.🌟🌿.═════╗ @rkhanjani ╚═════.🌟🌿.═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 33 استاد با آرامش عجیبی که انگار نگران پیدا کردن پاسخ نبود شروع به صحبت کرد... - اما اینکه گفتین اعتقاد به غیب ندارین... مگر هر چیزی که وجود داره لزوما باید دیدنی باشه؟ نمونش عقل شما! دور از ادبه که من بگم چون عقل شما رو نمیبینم پس شما عقل ندارین. میبینید که عقل به ظاهر دیده نمیشه ولی هست. یا مثلا درد که هست و حس میشه ولی دیدنی نیست! نمیشه به کسی که درد داره بگیم تو دروغ میگی درد نداری! پاشو فیلم بازی نکن. مگه میشه درد داشته باشی و من نبینمش! اگه راست میگی دردت رو نشونم بده ببینم! همونطور که میبینید چنین استدلالی که بگیم هر چی که دیده نمیشه پس نیست اشتباهه... و از این مثال ها تا دلتون بخواد هست.. نیروی جاذبه، امواج صوتی، مهر و محبت، احساسات، علائق و خیلی چیزهای دیگه که هممون میدونیم که هستن اگر چه دیده نمیشن. هستن چون حس میشن. منظورم حس لامسه نیست که با دست و پا حسشون کنیم. هستن چون اثراتشون رو میبینیم، چون نمیشه چیزی نباشه ولی اثر داشته باشه. خدا هم حس کردنیه عزیزانم... علت دیده نشدن خدا اینه که جسم نیست نه اینکه نیست. باید حسش کرد. کافیه بخواید که ببینید. همه غرق صحبت ها شده بودن.. استاد کمی روی صندلی جا به جا شد.. دستی به ریش های پر پشت و مردونش کشید و ادامه داد..: - اجازه بدید بحث رو یه جور دیگه پیش ببریم. شما که الحمدلله همه تحصیل کرده هستید پاسخ بدید. بگید با عقل جور در میاد یا نه. از علم ریاضیات کمک بگیرید. به نظرتون بر اساس حساب و کتاب احتمالات آیا ممکنه یه کتاب دیکشنری خود به خود به وجود اومده باشه؟ منظورم اینه هیچ نویسنده ای نداشته باشه و به صورت کاملا تصادفی و 100 درصد اتفاقی همه لغات جلوی معانی مربوط به خودشون قرار گرفته باشن تا این کتاب شکل گرفته باشن و دیکشنری دیکشنری بشه..؟! هیچیکی حتی شک رو هم عاقلانه نمیدونه! معلومه که یک کتاب به این منظمی اصلا امکان نداره خلقتش تصادفی باشه! مگه میشه سازنده ای نداشته باشه و خود به خود به وجود اومده باشه. این همه لغت این همه معنی، این همه نظم، جلد، عنوان، فهرست و ... عقل این همه اتفاق و تصادف در یک کتاب دیکشنری کوچک رو نمیپذیره. اونوقت چه طور ممکنه بگیم جهان به این بزرگی از کهکشان ها و منظومه ها گرفته تا این کره خاکی و موجودات ریزی که واقعا حیرت آوره همگی به صورت کاملا اتفاقی و با یه انفجار درست شده باشه! از نظم موجود در این عجائب به وجود یک خالق دانا و حکیم پی نمیبریم؟! شما که دانشجوی دکتری هستین بیشتر و بهتر از دیگران به آناتومی یک انسان آگاهین! شما بگید. این دقت ها و ظرائف میشه اتفاقی شکل گرفته باشه؟ سکوت کلاس رو فرا گرفته بود. به قدری استاد علمی حرف میزد که جای هیچ ابهامی نبود. صدای قیژ باز شدن در اومد. نگاهم به سمت در چرخید. فائزه بود، اجازه گرفت و همون آخر کلاس نشست از لحظه ورود تا نشستنش رو با چشمام همراهی کردم. از چشمای درشت و پف کردش معلوم بود تا همین الان خواب بوده! حتما باز دیشب تا صبح فیلم میدیده! مجتبی مختاری @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نسیم فقاهت و توحید
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 33 استاد با آرامش عجیبی که انگار نگران پیدا کردن پاسخ نبو
💐 قسمت 34 (بخش اول) هوووف که چه قدر هوا گرمه! صفحه گوشیم برای لحظاتی روشن شد. پیامک میامکی چیزی اومده لابد. توجه نکردم و تمرکزم رو به صحبت های استاد دادم. - اما اینکه بعضیا میگن خدا مهربونه. پس اصلا نگران نباشید و عشق و حالتون به راه باشه.. به قول دوستتون اصلا خدای به این مهربونی مگه میشه مگه داریم که بنده هاش رو مجازات کنه! اگر مهربونه پس مجازاتی نیست و اگر مجازاتی هست پس مهربون نیست! شش دنگ حواسم پیش استاد بود. دوست داشتم بدونم واسه این سوال چه جوابی داره اصلا مگه این سوال جواب قانع کننده ای هم داره! خیلی وقته این سوال پس ذهنم بود. موقعیتش پیش نیومده بود و بهتره بگم کسی نبود که به چالش بکشمش! مهربونی یا سنگدلی! نمیشه که هر دو باشه! یادمه یه بار یه کلیپی الناز برام فرستاده بود یه نفری همین حرفو می زد. میگفت این عذاب ها و اینا که اینقده آخوندا میگن همه الکیه و از خودشون درآوردن. خدا که عقده ای نیست و مهربونه و از اینجور چیزا. استاد از روی صندلی بلند شد. ماژیک رو برداشت و به سمت تخته وایت برد رفت.. تمرکزم رو بیشتر از قبل کردم. حتی دیگه تک تک حرکات استاد هم زیر ذره بینم بود تا چه برسه به صحبت ها. منتظر بودیم استاد شروع به نوشتن کنه.. صدای عطسه وحشتناک یکی از پسرا سکوت کلاس رو شکست. چند لحظه مکث... چیزی نوشته نشد عجب صدایی داشت..! نفرجلوئیش سکته رو زد بیچاره! خنده بچه ها بلند شد. بغلیم که دل درد گرفت بس که خندید! ادامه👇👇👇
نسیم فقاهت و توحید
💐 قسمت 34 (بخش اول) هوووف که چه قدر هوا گرمه! صفحه گوشیم برای لحظاتی روشن شد. پیامک میامکی چیزی اوم
🔹قسمت 34 (بخش دوم) استاد به سمت صدا برگشت.. لبخند هنوز روی صورت بچه ها بود. خبری از تذکر که آاای کلاس درسه و خفه و اینا نبود! کلا این استاده خیلی باحاله.. دمش گرم! استاد شروع به صحبت کرد... - ان شاءالله همتون 120 ساله شید و تا عمرتون به این دنیاست دلتون توی زندگی بیشتر شاد باشه تا غمگین. ولی یک سوال؟ حواس ها جمع شد... - اینکه شما الان دارین میخندین آیا به این معناست که همیشه باید بخندین؟ منظورم اینه اگر یه روزی اومد و گریه کردین یعنی تناقضی رخ داده؟؟ توی فکر فرو رفتم... استاد ادامه داد.. - مگه میشه یک آدم سالم تموم عمرش یک ریز بخنده و هیچ وقت جز این خنده کاری نداشته باشه! معلومه که نه... غم هست، مصیبت هست، سختی هست، ناراحتی هست... بسته به شرائط گاهی میخندیم، گاهی حتی گریه میکنیم، گاهی خوشحالیم و گاهی ناراحت و البته که تناقضی هم در کار نیست. اما پاسخ سوال دوستمون... بله خدا مهربونه. خیلی هم مهربونه.. بیشتر از اونیکه حتی فکرش رو بکنیم. ولی این خدایی که این همه مهربونه ویژگی های دیگه ای هم داره. مهربون هست ولی حکیم و عادل هم هست. مهربون هست ولی منتقم و عزیز هم هست. مهربون هست ولی دانا و فلان و فلان هم هست. حالا به نظرتون اگر کسی اومد و در حق بنده های مظلوم، که پناهی جز خدا ندارن ظلم کرد و حسابی خونه شون رو توی شیشه کرد، خدا باید چه رفتاری نشون بده؟ شما بگید. در حق ظالم مهربونی کنه خوبه به نظرتون؟ اونوقت اینجور مهربونی به خرج دادن خدا، مظلوم رو شاکی نمیکنه؟ عدالت خدا رو زیر سوال نمیبره؟ خود این مهربونی به ظالم، ظلم به کسی تا سر حد ممکن بهش ظلم شده نیست؟! 100 درصد مظلومین عالم به خدا اعتراض میکنن که چرا اونایی که به ما بد کردن رو رها کردی؟ مگه ندیدی به ما ظلم کرده بودن؟! بالاترش رو براتون بگم. بله خدا مهربونه. ولی تنبیه ظالم هم چیزی جز مهربونی نیست. تنبیه ظالم، در واقع عدالت و مهربونی در حق مظلوم هست. حتی این تهدید به مجازات هم از مهربونی خداست چون همین ترس، یه ترمزی میشه واسه خیلیا. اصلا مهربونی با مجازات منافاتی نداره. مگه یه پدر مهربونی که فرزندش رو به خاطر خطاش مواخذه میکنه مهربون نیست؟ اتفاقا چون دوستش داره تنبیهش میکنه، تهدیدش میکنه. خدا هم گفته گناه نکنین! آدم نکشین! دزدی نکنین! ظلم نکنین! حالا اگه کسی،خلاف اخلاق و انصاف عمل کرد و مرتکب جرمی شد تنبیهش نامعقوله؟! اشتباهی که خیلیا میکنن اینه که به کوچکی ظلم و گناه نگاه میکنن..، گاهی کاری که انجام میشه کوچکه ولی تبعات زیادی داره. گاهی فقط یه کبریت روشن میشه ولی یه انبار آتش میگیره. پس یه گناه به ظاهر کوچک معلوم نیست واقعا کوچک باشه و به تبعش مجازاتش هم کوچک نیست. بله - خدا اینقدر مهربونه که راه توبه و بازگشت رو برای بنده های خطاکارش باز گذاشته خدا گفته اگه پشیمون شدید و جبران کردید میبخشمتون. و این هم از مهربونی خداست. همه میخکوب حرف های استاد شده بودیم، دوست نداشتیم کم بیاریم ولی خوب چاره ای نبود. حرف های استاد واقعا علمی و منطقی بود و قبول نکردنش بی انصافی بود. مثل تازه مسلمون هایی شده بودیم که انگار اولین باری هست حرف دین رو میشونویم. این صحبت ها با پاسخ به چند سوال دیگه تا آخر کلاس ادامه داشت. فضا در عین علمی بودن حکایت از دوستانه بودن داشت. اصلا متوجه گذشت زمان نشدیم. گاهی چه قدر زمان زود میگذره...! مجتبی مختاری @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت امام خمینی: «تمدن» اینها این است! این‌ها از تمدن این را می‌خواهند. این‌ها از آزادی این را می‌خواهند! آزادی غربی می‌خواهند. و آن این است زن و مرد با هم لخت بشوند و بروند توی دریا [یا] بروند توی – نمی‌دانم – جاهای دیگر شنا کنند! این تمدنی است که آقایان می‌خواهند! این تمدنی است که در رژیم سابق تحمیل بر مملکت ما شد، که بعد از اینکه می‌رفتند زن و مرد در دریا، زن‌ها همان طور لخت و همان طور لخت می‌آمدند توی شهر! مردم هم جرأت نمی‌کردند حرف بزنند. امروز اگر یک همچو چیزی بشود، این‌ها را ما خواهیم تکلیفشان را معین کرد. و دولت هم معین کرد. البته دولت [به‌] طوری که وزیر کشور گفتند، گفتند ما جلویش را گرفتیم. اگر نگیرند، مردم می‌گیرند. مگر مازندرانی‌ها می‌گذارند یا رشتی‌ها می‌گذارند که باز کنار دریاشان مثل آن وقت باشد؟ مگر بندر پهلوی‌ای‌ها (بندر انزلی) مرده‌اند که زن و مرد با هم در یک دریا بروند و مشغول عیش و عشرت بشوند! مگر می‌گذارند این‌ها را؟ تمدن‌های این‌ها این است. آزادی‌ای که آنها می‌خواهند همین. این جور آزادی! بروند قمار بکنند و با هم لخت بشوند و با هم [سرگرم عیش و نوش‌] بشوند.» @rkhanjani
🌾ما منتظران همیشه مشغول دعا هستیم شبانه‌روز در ذکر و ثنا 🌾بی آن‌که به سویت قدمی برداریم یک عُمْر صدا زدیم: آقا تو بیا! 🥀سلام آقای غریبم... 🍂🍃🍂🍃🍂 @rkhanjani 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_552140037.pdf
886.1K
علیه السلام 🔖نامه ای که شیعیان بعد از نمازهای خود می خواندند 💠 نامه امام صادق علیه السلام 💠 علیه السلام 📌امام صادق عليه السّلام اين نامه را به اصحاب خود نوشت و به آنها دستور داد اين نامه را به يك ديگر بياموزند و در آن درنگ كنند و آن را بررسى كرده به كارش بندند، آنها هم هر يك نسخه‏اى از آن را در نماز خانه منزل خويش نهاده بودند و هر گاه نمازشان به پايان مى‏رسيد در آن مى‏ نگريستند. 🍂🍃🍂🍃🍂 @rkhanjani 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️هزار طائفه آمد ▪️هزار مکتب رفت ▪️و ماند شیعه کـه ▪️قال الامام صادق داشت ! @rkhanjani
چهار توصیه کلیدی استاد میرباقری_1.mp3
2.16M
چهار توصیۀ کلیدی استاد میرباقری: ۱. مدیریت خواب و بیداری؛ ۲. مشغولیت به مأموریت؛ ۳. پرهیز از اتلاف وقت؛ ۴. برنامه‌ریزی درازمدت. @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فهرست کتب مرتبط با موضوع حجاب و عفاف - Copy.pdf
352K
🔰 در حوزه حجاب و عفاف چه کتابی بخونم؟ پیشنهاداتی برای نسل نو 🌺 اداره سبک زندگی و تعالی خانواده @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 35 صد رحمت به میگ میگ! همیشه فکر میکردم سرعتی سریع تر از نور نداریم! تا اینکه با بچه های دانشکده مون آشنا شدم! کلاس که تموم شد سریع جمع و جور کردم تا خودم رو به تابلو اعلانات برسونم.! مثلا خواستم تا شلوغ نشده اونجا باشم! یه لشکر آدم زودتر از من دراز به دراز جلوی تابلو ایستاده بودن! از زمزمه ها متوجه شدم فقط اسم و امتیاز 100 نفر اول نوشته شده. با این همه شرکت کننده منطقیش هم همین بود قد بلندی فایده ای نداشت. خط هاش هم که اونقدر ریز بود که از دور چیزی پیدا نبود. هر جوری بود خودمو لای جمعیت جا کردم. چی همه اطلاعیه روی تابلو هست! یعنی همه این ها رو باید بخونم تا بفهمم چی به چیه؟ چشمام رو تیز کردم.. آها.. خب 4 برگه A4 بود که اسم برنده ها توش بود. هر لیست 25 نفر. توی بحر لیست کوچک خط ریز روی تابلو بودم که پسر بغلیم سرش رو برگردوند سمت و من و زل زد توی چشام! همه روشون به تابلو بود و این رو به من! اینم وقت گیرآورده حالا این وسط با اون چشمای آبیش! محلش نذاشتم و نگاهم رو به تابلو دادم.. لامصب ول کن نبود! حالا همه تابلو رو میبینن این میخواد منو ببینه! شنیده بودم خوشگلی دردسر داره ولی نه دیگه اینجوری! هر چی میگذشت چشاش گردتر میشد. لابد فکر میکرد ملکه رویاهاش رو دیده! چندشم میشه از پسرای سر راهی! حالا لابد میخواد الان زانو بزنه و جلوی جمعیت حلقه نامزی تعارفم کنه! اومدم یه متلک بارش کنم روش کم شه مزاحمم نشه که دیدم خودش روش کم شد و نگاهش رو از چشام برداشت! ولی هنوز گردنش کج به سمت من بود. نگاهش رو دنبال کردم. به کفشام نگاه میکرد. یه لحظه به خودم اومدم! اصلا حواسم نبود! من کی کفش این رو لگد کردم؟! نه اینکه جمعیت زیاد بود همه توجهم به تابلو بود! عذر خواهی کردم و کمی جا به جا شدم. خوب شد چیز میزی بارش نکرده بودم! ولی میتونست جای اون همه نگاه و گردن کج کردن از زبوش استفاده کنه! هم برای سلامتی چشماش بهتر بود همم من اینقدر ضایع نمیشدم.. خودم رو جمع و جور کردم که دیگه سوتی ندم. بعد 6 بار بالا و پایین کردن لیست با کلی ذوق اسمم رو پیدا کردم. تا الان کجا بود؟ چرا از اول ندیده بودم..! همین که اسمم هست یعنی توی صد نفر اول بودم. و این یعنی یک پله صعود و نزدیک شدن به خدحافظی نهایی با هر مدل خواستگاری اجباری! توی ذوق و شوق این پیروزی بودم که یه دفعه روی کمرم احساس سوزش شدیدی کردم. وااای که چه قدر درد داشت. شبیه درد مار و عقرب گزیدگی! نمیدونم تا حالا تجربه کردید یا نه! منم تا حالا تجربش رو ندارم تحلیل مقدار درد رو همینطوری الکی گفتم! ولی خب چون ترسناکه میگم حتما دردش هم زیاده دیگه! خخخخ حالا مار و عقرب بین این همه جمعیت چه کار میکنه! اونم روی کمر من! مجتبی مختاری @rkhanjani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 قسمت 36 میگم نکنه این سوزش چاقو باشه؟ ترور استعدادها! راسش درد چاقو رو هم تا حالا نکشیدم نمیدونم چه مدلیه! البته در حد چاقوی آشپزخونه شده چند باری دستم ببره! ولی خب دردش یادم نیست. چرا الکی بگم. اصلا فرضا یادم باشه! این چاقوش از اون ضامن دار خفن هاست! چاقوی میوه خوری که نیست! همیشه یه سری دردها هستن که خیلی روی مخم بودن و هستن و خواهند بود! یکیش درد اون پشه های پا درازی هست که هر چی خون داری میمکن! حتما واسه شما هم پیش اومده که حرصتون بدن! کافیه بفهمن کسی اومده بیرون شهر و باغ و تفریح و عشق و حال! واااای.. یعنی خدا نکنه بخوای اونجا بخوابی! تا سوزن سوزن نکننت و عشق و حالت رو از بدنت بیرون نکشن ول کن هم نیستن! یکی دیگه از اون دردهای خفن که از تیر جنگی بدتره و مثل گیوتین عمل میکنه، درد انگشت کوچکه پاست! کافیه چشم میز و صندلی به این انگشت کوچک بیچاره پام بیفته! زارتی خودشون رو گم میکنن و میپرن توی بغل انگشتم! شایدم کدورتی چیزی دارن و دارن بهش حمله میکنن. نمیدونم. شایدم از این شوخی های دستی مسخره دوستانه هست که الناز گهگداری انجام میده و دلم میخواد اون لحظه موهاش رو بکشم! حالا هر چی که هست بد دردی داره لامصب! آخ که دوست دارم توی اون لحظه هر چی جلومه رو دو نیم کنم! حیف که از درد مجبورم فقط انگشتم رو بچسبم و جای انتقام اون رو دلداری بدم. هیچ وقت نفهمیدم انگشتم با اونا خصومت داره یا اونا با انگشتم! مهم اون درده هست که همیشه هست. مقصر کیه مهم نیست! اندر خوبی های بهشت میگن اینه که صندلی هاش با انگشت کوچک پات کاری ندارن. حتی به طور اتفاقی هم برخوردی نیست! اصلا وقتی انگشت میاد خودشون میرن کنار که چشم توی چشم نشن! فرضا یه وقتی مشکلی هم باشه اونجا فرشته ها مانع میشن و ختم بخیر میشه! یکی دیگه از اون دردهایی که از زندگی سیرت میکنه درد آرنجه! کافیه بی هوا ولو آروم به یه جا بخوره! انگاری دنبال بهونه میگرده که قهر کنه کل دست بی حس میشه اساسی! هر کدوم رو اگر چشیدی میدونی چی میگم.. حالا این چیزا رو من برای چی دارم میگم و شما چرا دارید میخونید نمیدونم! به بزرگی خودتون ببخشید دیگه! بذارید روی حساب دورهمی.. چی داشتم میگفتم..؟ آها.. درد زیادی روی کمرم حس کردم. جیغم بی هوا بلند شد! اطرافیانم انگار دیوونه دیدن! داشت جونم در میومد خب انگاری یکی با انبرقفلی گرفته بود و ول کن هم نبود! خانم هایی که نمیدونید انبر قفلی چیه سعی کنید یه کمی توی خونه کمک همسر گرامی کنید! منم چون زیاد کمک میکنم بلدم! شوخی کردم. نمیخواد کمک کنید. توی اینترنت سرچ کنید میاد! منم قبلا دست بابام دیدم که میدونم چیه. با دهن باز دستمو جای درد گذاشتم و سرمو برگردونم! فکر میکنید چی بود؟ آخه که بدجوری حرصم گرفت. الناز خاک بر سر بود که بی هوا یک نیشگون اساسی گرفته بود. گاهی بعضیا شوخی هایی میکنن که معلوم نیست واسه کدوم دهاته! این چه کاریه آخه! هر چی من میخوام با این بشر خوب حرف بذارم خودش نمیذاره! - تبریک میگم اول شدی هانی جون. شیرینی ما فراموشت نشه...! جا داشت اون لحظه پام رو تا جای ممکن بیارم بالا و یه آپ دولیو چاگی نثارش کنم! درست خوندی اسمش یه کم سخته! یه تکنیک لگد پراکنی تکواندوئی هست خیر سرم ورزشکار بودم یه زمانی! خیلی خودم رو کنترل کردم! - مرض! نمیشد حالا جور دیگه تبریک بگی الناز خانم..! هنوز داره میسوزه! پر رو انگار نه انگار که پشیمونه و اینا! خندید و گفت: - اول شدن این چیزا رو هم داره خانمی! ذوق خبری که داده بود مانع شکنجش شد! یعنی من اول شدم؟ خیلی خوشحال شدم. تیر اول به هدف نشسته بود. حتما باید برم امروز برای مامانم ُکری هام رو بخونم! مجتبی مختاری @rkhanjani