eitaa logo
یک جرعه شعر... حسین جعفری
423 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
2 فایل
غزل. ادبیات. جوک. رباعی. آموزش شعر. ویراستاری.سفارش.مطالب روز. هجو طنز مصاحبه ها. عکس های انجمن ادبی. تبلیغات ...سرود. ترانه. افتخارات. معرفی کتاب های شعر چاپ شده و ...
مشاهده در ایتا
دانلود
Hosein Jafari: با شور و امید و عشق با من آمد گل وا شد و شد سحر چه روشن آمد خورشید رسیده رخ نشان داده به صبح برخیز که دلگرمی بهمن آمد حسین جعفری: @hosein_jafarii2 کانال تلگرام ‌ Jfry2164 اینیستاگرام حسین جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشم عسلت اگرچه سر سنگین است بوسه ولی از کنج لبت شیرین است گفتی که ز شعر هم به جایی نرسی آخر چه کنم تمام وسعم این است جعفری دل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این مرد که یک تعزیه خوان ساده است در یک برنامه تلوزیونی به اصرار مجری شروع به خواندن یک تصنیف سنتی می کند، به طوری که مجری و هر بیننده ای مات و مبهوت صدای زیبای این مرد می شوند!
با من بمان دوباره و تکثیر کن مرا آیینه ای هنوز، اگرچه شکسته ای دوست شاعر فرهنگسرا خاوران @robaiiyat_takbait
یک عمر دو چشمم به ره دلبر بود مژگان من از هجر رخ او تر بود هر چند که این شعر مرا مست نمود چشمان تو از ام بهتر بود جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حالا که رکورد عشق را بشکستی با مهر بکش به بیت شعرم دستی ای قدرت ضربه های بوکس و ناک اوت تو مصرع چارم رباعی هستی جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسیار دست و پا مزن ای دل به زلف یار تسلیم شو، که رشته‌ی صیاد محکم است @robaiiyat_takbait
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیرمرد افغانی به امید دختر دار شدن ۴ تا زن گرفته از زن اولش ۱۸ تا پسر داره. از زن دومش ۱۶ تا. از زن سومش ۱۴ تا. از زن چهارمش ۱۲ تا. جمعا ۶۰ تا پسر داره ولی خدا بهش دختر نداده. خدا رو شکر ناامید شده وگرنه باید به ضرب گلوله متوقفش میکردن 😄 🗣 @navad_siasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخیزد اگر پدر توانی باشد یا در تن خسته نیمه جانی باشد صد دفعه رَوی گر سفرِ استانی بی فایده است تا گرانی باشد جعفری
Hosein Jafari: برخیزد اگر پدر توانی باشد یا در تن خسته نیمه جانی باشد صد دفعه رَوی گر سفرِ استانی بی فایده است تا گرانی باشد جعفری
گفتم که عاشقت شده‌ام، دورتر شدی ای کاش لال بودم و حرفی نمی‌زدم @robaiiyat_takbait
خط : مرحوم استاد مهدی عربشاهی از خوشنویسان خطه ی ری
فقیر و خسته ب درگاهت آمدم رحمی!🤲 ب جز ولای تو ام نیست هیچ دستآویز
وقتی که تو در پیشِ رویش می‌نشینی آیینه را تکلیف جز زیبا شدن نیست... حسین_منزوی ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز پدر آمد به پدر پَر بدهید😊 جوراب که نه ، کادوی بهتر بدهید😉 من قانعم و هدیه برایم امسال😋 در روز پدر، یک زن دیگر بدهید😍 *شاعر: در قید حیات نیست پارسال بعد از سرودن این شعر با کفگیر به قتل رسید* 😁😂😂😂
رویای شب و روز من آقا حرم است چشمان من آبستن دریای غم است این اشک و توسل مرا هم بپذیر هرچند بضاعت گدای تو کم است
ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﭘﺎے ﮔﻠﻬـﺎ ﻫﻤﭽــﻮ ﺧﺎﺭﻡ ﺍﮔﺮ سـرمایہ ﺍے ﺑﺮ ڪﻒ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺧﻮﺷﻢ ﺍﺯ ﺭﻭے ﺍﺧﻠﺎﺹ ﻭ ﺍﺭﺍﺩٺ اَمیرالمُؤمِنیـنْ ﺭﺍ ﺩﻭﺳٺـــ ﺩﺍﺭﻡ M.T.J 🍂
👌طلبه فقیری که به لوسترهای حرم حضرت امیر المؤمنین عليه السلام در نجف اعتراض کرد و ثروت او از حد گذشت!! 🔰فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى نقل کرده: یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود. روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه مىدارد: شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟! شب امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب میبیند که آن حضرت به او مى فرماید: اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى، اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد به خانه فلان کس مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو: *به آسمان رود و کار آفتاب کند* پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید!! بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید: "سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: به آسمان رود و کار آفتاب کند!" پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد. مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مى کنند!!  وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند، چون در را باز مى کنند، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند) فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید: "این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید." مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصى که کنار دستش بود پرسید: چه خبر است؟ پاسخ شنید: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است! پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است. هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جاى برخاستند، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست. نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم، و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید! چون صیغه محرمیت جارى شد، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟ راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعراى ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد، پیش خود گفتم: حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم. شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: "به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند" طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. راجه سجده شکر کرد و خواند: *به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند* *به آسمان رود و کار آفتاب کند* 📕 منبع: کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان 🇮🇷کانال‌های نشریه عبرتهای عاشورا 🇵🇸 🌍 @ebratha_ir ایتا 🌍 @ebratha.org سروش
پدر کمرشکن مادر، هنر صبوری آموخته است فرزند هزار خواهش، اندوخته است هر بار پدر که دست خالی برگشت در شعله ی شرمندگی اش سوخته است حسین جعفری: @hosein_jafarii2 کانال تلگرام ‌ Jfry2164 اینستاگرام حسین جعفری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو گذر کردنت از باغ انار آسان بود! دل خونین من اما ، چه ترک ها برداشت...
شعـرهایـم‌ همگـی ترجمہ ی دلتنگیست بـی تو دلٺنگ‌تـرین‌ شـاعرِ‌ تـاریخ‌ منـم!....