شعرخوانی در محضر رهبر انقلاب #محمدحسن_جمشیدی

قدم بیرون منه تا ممکن است از گوشهٔ عزلت که عمر شمع صرف اشک و آه از انجمن‌ها شد #صائب_تبریزی

یا حسین ع کربلا ببخش این که نشد خاک پایتان باشم غلام حلقه به گوش سرایتان باشم همیشه وصله ی ناجورتان فقط بودم نشد که نوکر خوبی برایتان باشم بعید بود حریم تو روزی ام بشود نشد که زائر کرب و بلایتان باشم نشد که ساعتی همچون زهیر تو گردم و یا که عابس بی ادعایتان باشم به چشم عاشق من اشک را عطا کردی که مثل مرهمی بر زخم هايتان باشم مرا هر آینه بیمار عشق خود کردی که دائما پی دارالشفایتان باشم نصیبم آینه ی ثروت و شرافت شد همینکه قسمت من شد گدایتان باشم دلی که سوخته ی روضه هاست بر آتش نمی فروشم اگر من به جایتان باشم مرا به نغمه ی هل من معین صدایم کن به این امید که روزی فدایتان باشم کفن نداری و هر لحظه آرزو دارم که لااقل نمی از بوریایتان باشم حسین جعفری حسین جعفری: eitaa.com/robaei @robaei کانال شعر ایتاحسین جعفری

حزب الله مقر موساد، شین بت و اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی را با موفقیت کامل هدف قرار داد. #انقلابیون 🔵 نبرد آخر👇 @nabardeakhar @nabardeakhar

بِـــه اَشْـــکْ چِــــــلِّه گِــــــرِفْتَمْ کِه مُــــــحتَرَم باشَــــــمْ وَلـــی نَشُــــد کِه شَــــبِ اَربَــــعین حـَـــــــــرَمْ باشــــــمْ... 😭 #این_درد_کجا_برم #اربعین #دلتنگی_یعنی_حال_من @Zohoremahdijan

هشدار به مسیولین افعانی های خلافکار ایران خواهران مداح و ذاکر و بانیان جلسات روضه. حواستون به میهمانان و مخصوصاً این نوع پوشش ها باشه و بفرستید برای همه همکاران و دوستانتون

خدایا همسان سازی حقوق را برای بابا بزرگم درست کن تا از این دنیا نرفته.

🎬شد زیارت نیابت از شهدا سروده اربعینی #حاج_علی_انسانی 🔹موکب خوانی 🔹

نشد که پر بزنم عشقِ آن حوالی را ببخش بر من مسکین شکسته‌بالی را نشد که پای پیاده به درگهت برسم و تحفه آورم این دست‌های خالی را

نیـٰازی‌نیست‌حتی‌گُفتنِ‌اوضـٰاع‌دلتنگی..؛ بخوان‌از‌چشـم‌هـٰایَم‌آرزوی‌یك‌زیارت‌را❣️✨️ اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ‌یااَباعَبْدِاللّهِ‌الْحُسَیْن(ع)✋️

شوخی با تاریخ ! نقل از همسر رضاشاه می گویند : روبروی کاخ سعدآباد دکه ای بود که پیرمردی در آن به واکس زدن کفش مشغول و به دکه ی حسین واکسی معروف بود، کمی جلوتر هم مغازه بسیار کوچکی بود که توتون و تنباکو و ذغال می فروخت و معروف بود به مغازه ی مش غفور. ملکه رضاشاه می گفت: سربازی از اهالی بهبهان ِ خوزستان مسؤل خرید مایحتاج خانه ی ما بود. برای خانواده اش که نامه می فرستاد، آدرس خود را پشت نامه اینگونه می نوشت: *تهران، خیابان سعدآباد* *بعد از مغازه‌ ی مش غفور ، روبروی دکه ی حسین واکسی،* *کاخ سعد آباد* نامه را به رضاشاه نشان دادند. رضاشاه خیلی کم می خندید، تنها زمانی که این سرباز از روبرویش رد می شد یا او را می دید، آدرس را زیرلب زمزمه می کرد و بلندبلند می خندید.

ای دل بیا که دست در آغوشِ هم کنیم! در خون نشستن از تو و از ما گریستن ... #وجهی_یزدی

تا کرب‌وبلا قدم‌قدم باید رفت هر بند شبیه محتشم باید رفت اینجا حرم رضا و آنجاست حسین بین‌الحرمین از این حرم باید رفت

دلم در دست او گیر است؛ خودم از دست او دلگیر عجب دنیای بیرحمی دلم گیر است و دلگیرم.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

تو اصفهان تو تونل هم فلکه هست ، هم ایستگاه اتوبوس ، هم فروشگاه زنجیره ای، تازه زیرشم مترو هست😊

واکس زدن کفش ها در روز اربعین حسینی توسط کودک اصفهانی

غنچه با دل گرفته گفت: زندگی لب ز خنده بستن است گوشه ای درون خود نشستن است گل به خنده گفت:زندگی شکفتن است با زبان سبز راز گفتن است گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش می رسد. راستی تو چه فکر می کنی؟ کدامیک درست گفته اند؟ من که فکر می کنم گل به راز زندگی درست اشاره کرده است. هرچه باشد او گل است گل یکی ، دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است. ✍ قیصر_امین_پور

زلف او دام است وخالش دانہ آن دام و من بر امید دانه‌اے افتاده‌ام در دام دوست حافظ

بی تو شهریورِ من نسخه ای از پاییز است ؛ سی و یک روز قرار است که ابری باشم !

۴ شهریور به یاد اخوان ثالث تا ،،آخر شاهنامه،، ضرب المثل است هر صفحه ی ،،ارغنون،، تو صد غزل است ،،امید،، بهار می دهی ای ،،اخوان،، کندوی ،،زمستانی،، تو پر عسل است #حسین جعفری جواد آباد

تقدیم به عشایر عزیز که این روزها در حال فروش محصولات خود می باشند.

در زمان یکی از شاهان، شایعه شد که شاه مرده. شاه به عواملش دستور پیگیری داد که کسی که شایعه را درست کرده پیدا کنند. پس از جستجو، به عامل شایعه پراکنی که یک پیرزن بود رسیدند.، و نزد پادشاه بردند. پادشاه به پیرزن گفت، چرا شایعه مرگ من را درست کردی، در حالی که من زنده ام. پیرزن گفت من از اوضاع مملکت به این نتیجه رسیدم که شما دارفانی را وداع گفته اید. چون هرکسی هرکاری که بخواهد انجام میدهد، قاضی رشوه میگیرد و داروغه از همه باج خواهی میکند و به همه زور میگوید، کاسبها هم کم فروشی و گران فروشی میکنند، هیچ دادخواهی هم پیدا نميشود، هیچکس بفکر مردم نیست و مردم به حال خود رها شده اند، لاجرم فکر کردم شما در قید حیات نیستید 👳 @molla 👳