لبخند زدی دیده شد الماس لبت
می بوسم از آن گوشه ی حساس لبت
ممنوع نکن اگر چه که شرعی نیست
می چینم از آن میوه ی گیلاس لبت
حسین جعفری:
@hosein_jafarii2 کانال تلگرام
Jfry2164
اینستاگرام حسین جعفری
یا فاطمه الزهرا س
غلاف گفت که او بی دلیل افتاده
زبانه گفت نه از ظلم ایل افتاده
ز تازیانه شنیدم میان بلوا گفت
پس از کشیدن آهی طویل افتاده
به میخ در نرسیده به چشم گریان گفت
ز رنج دوری طفلی قتیل افتاده
ولی ز سقط جنین نه ز درد بازو نه
ز شوق دیدن رب جلیل افتاده
علی نداشت به زانو اگر رمق حق داشت
کنار این همه هیزم خلیل افتاده
پدر به صورت دختر چه قدر حساس است
رسول در بغل جبرئیل افتاده
ورم تمام تنش را گرفت اما باز
غلاف گفت که او بی دلیل افتاده
حسین جعفری
eitaa.com/robaei
@robaei کانال شعر ایتاحسین جعفری
با خرج گران غم تورم داریم
قحطی زده ایم و ذوق گندم داریم
ای کاش عزیز مصر فکری بکند
سوگند مگر نخورده //مردمداریم//!!!
حسین جعفری
حسین جعفری:
jfry2164 اینستاگرام
حسین جعفری
Hosein Jafari:
eitaa.com/robaei
@robaei کانال شعر ایتاحسین جعفری
هر شیشهای که گشت به سنگ آشنا، شکست
غیر از دلم که تا ز دلت شد جدا، شکست
#مجذوب_تبریزی
مشتری وقتی که بسیار است سرگرمی؛ ولی
در کسادی تازه میفهمی خریدارِ تو کیست
#علی_برات_نژاد
قشلاق کرده ام به تو از دست زندگی
چندی ست پایتخت جهانم اتاق توست
#علیرضا_بدیع
@golchine_sher
بزرگان ادبیات فارسی🌺🌺🌺
رابعه بلخی
رابعه، دختر کَعب قُزداری که به رابعهی بلخی هم شناخته شده است، بانوی شاعر پارسیگوی نیمهی اول قرن چهارم هجری است. او همدوره با سامانیان و رودکی بود و بسیاری، وی را نخستین زنِ شاعر پارسیگوی میدانند. اصل خاندان رابعه، به عربستان باز میگردد؛ اما زادگاه او در ناحیهی قُزدار یا خضدار بلوچستان پاکستان در هشتاد فرسنگی بُست بوده است.
از جزئیات زندگی رابعه، چیز زیادی در دست نیست؛ اما گفته میشود کعب، پدر رابعه که شخص فاضل و قابل احترامی بود، در دورهی سلطنت سامانیان، در سیستان، قندهار و بلخ حکومت میکرد. این دختر شاعر و حکیم، در اثر توجه پدر، آموزشهای مفید آن دوران را فرا گرفت و شروع به سرودن اشعاری شیرین و شیوا نمود.
یکی از رخدادهای مهم در زندگی رابعه، عشق پاک او نسبت به یکی از غلامان برادر خود بود که در دل داشت و چون طبق رسوم آن عصر، رابعه نمیتوانست با غلامی ازدواج کند، فقط در اشعارش از او یاد میکرد. گویند برادر رابعه حارث، پس از اطلاع از دلباختن رابعه، او را کشت.
گروهی رابعه را صاحب عشق حقیقی و عارف دانستهاند و او را با رابعهی عَدَویّه بصری، عارف بزرگ قرن دوم هجری، اشتباه گرفتهاند.
از رابعه، اشعار زیادی باقی نمانده؛ اما همین ابیات اندک، نشان میدهد که وی غزل، قطعه و قصیده را استادانه میسروده است.
این غزل رابعه، مشهور است:
عشق او، باز اندر آوردم به بند
کوشش بسیار، نامد سودمند
عشق، دریایی کرانه ناپدید
کی توان کردن شنا، ای هوشمند؟
عشق را خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم، ندانستم همی
کز کشیدن، تنگتر گردد کمند
توسنی: سرکشی، عِصیان.
با تلخیص از چهل چراغ، محمدجواد شکوری، ص ۳۷ - ۴۱.
#بزرگانادبیاتفارسی
#رابعهبلخی
#مادرشعرفارسی
باز باران...
اما کو ترانه؟؟؟
کو دو دست کودکانه؟؟؟
کو نگاه عاشقانه؟؟؟؟؟؟
کو سلامی بی بهانه؟؟؟
دل شکسته،قد خمیده،آخر دنیا رسیده.
بی کسی تنها رفیق است،
دلخوشی با ما غریب است.
چشم در چشمان باران.
هیچ کس جز او نمانده.
از میان جمع یاران باز باران.
باز هم دستخوش به باران.!!!!!
🌙 لحظه هایتان سرشار از محبت❣
خطاط نگشته من رقاعی بازم
در نیمه ی عشق تو دفاعی بازم
دیوان دلم اگر چه پر از غزل است
اوقات فراغتم رباعی بازم
حسین جعفری