دانی که چرا چشم مرا بست طبیب
بر عشق نهان من گواه است طبیب
فهمید گذشته است آب از سرمن
تا نبض مرا گرفت در دست طبیب
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
من ماندم و راه چاره پیدا کردن
هر نیمه ی شب ستاره پیدا کردن
اینگونه که در خیال تو گم شده ام
سخت است مرا دوباره پیدا کردن
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
از هرنفسی که می رود، دلگیرم
آنقدر که از زندگی خود، سیرم
از پیکر من نمانده غیر از آهی
این است که در آینه بی تصویرم
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
مادر که به دست مردمان چشم ندوخت
در مدرسه ی سادگی اش درس آموخت
جویا نشد از حال دلش هیچ کسی
هرچند که در تنور تنهایی سوخت
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
وقتی که به خورشید نظر کرد درخت
از سردی اسفند سفر کرد درخت
خندید چمن، گل از گل باغ شکفت
تا چادری از شکوفه سر کرد درخت
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
باغ و چمن و چشمه و صحرا خشکید
خورشید پریشان شد و دریا خشکید
ناخواسته در دفتر نقّاشی من
تا رفت پدر تمام گلها خشکید
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
هرچند که با هزار ناز آمده است
صد شکر که یار چاره ساز آمده است
آبی که ز سر گذشت با دوری او
با آمدنش به جوی، باز آمده است
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
بیهوده ترین شکست را تجربه کرد
شد خاک نشین، شکست را تجربه کرد
وقتی که شکستن مرا آینه دید
افتاد زمین، شکست را تجربه کرد
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
باید که نوای مِهر را ساز کنی
با دست و زبان خویش اعجاز کنی
صدها گِره از کار تو می گردد باز
گر یک گِره از کار کسی باز کنی
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
چون عکس درون قاب خوابش برده است
افتاده ز پیچ وتاب خوابش برده است
در تنگ بلور رقص ماهی گم شد
آرام به روی آب خوابش برده است
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
با هر نظرش دل مرا ویران کرد
رفت و سفرش دل مرا ویران کرد
آن روز که قصّه ی جدایی را خواند
چشمان تَرش دل مرا ویران کرد
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
افسوس زمانه با دلم بد کرده است
غم آمده و راه مرا سد کرده است
پرسید کسی چرا به هم ریخته ای
گفتم که دلم هوای مشهد کرده است
#محسن_درویش
#عضوکانال
#امام_رضا
@robaiiyat_takbait
چندی است که از پناه دریا دور است
همواره اسیر و راه دریا دور است
در تنگ بلور بیقرار و دلتنگ
ماهی است که از نگاه دریا دور است
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
تصمیم، به یک اشاره برخاستن است
برخیز دلم، که چاره برخاستن است
صد بار اگر شکست خوردم، غم نیست
پیروزی من دوباره برخاستن است
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
می گرید هر غدیر از داغ حسین
می سوزد هر کویر از داغ حسین
ما نیز شبیه نخل، ماتم زده ایم
دل سوخته، سر به زیر از داغ حسین
#محسن_درویش
#عضوکانال
#امام_حسین
@robaiiyat_takbait
نجوای رباب، کودکم! آب رسید
می کرد خطاب، کودکم! آب رسید
طفلی است خیالی که در آغوش گرفت
می گفت: نخواب، کودکم! آب رسید
#محسن_درویش
#عضوکانال
#علی_اصغر
@robaiiyat_takbait
تاریخ نوشته ماه یک لشگر بود
دور و بر خیمه گاه یک لشگر بود
با رفتن او شکست پشت خورشید
عباس برای شاه یک لشگر بود
#محسن_درویش
#عضوکانال
#حضرت_ابالفضل
@robaiiyat_takbait
در دشت به اتّفاق جاری شده ایم
سوی تو به اشتیاق جاری شده ایم
از خاک نجف به کربلا می آییم
رودیم که در عراق جاری شده ایم
#محسن_درویش
#عضوکانال
#اربعین
@robaiiyat_takbait
دلباخته اش اهل نظر خواهد شد
از فیض حضور باخبر خواهد شد
این شور محبت حسین ابن علی است
هر کس که چشید تشنه تر خواهد شد
#محسن_درویش
#عضوکانال
#امام_حسین
@robaiiyat_takbait
از گندم و از بهانه باید ترسید
از رانده شدن ز خانه باید ترسید
پهن است بساط مکر در هر گذری
از مردم این زمانه باید ترسید
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
افسرده شدم شکست خوردم، بی تو
صد بار شدم زنده و مُردم، بی تو
امروز جنازه ی دلم را بر دوش
افکندم و سوی خانه بردم بی تو
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
هر زخمه که زد به ساز او می رقصم
چه خوب و چه بد! به ساز او می رقصم
یک بار اگر کیف مرا کوک کند
من تا به ابد به ساز او می رقصم
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
مدهوش شده است، هر گُلی از بویش
افتاده به دست باد مجنون، مویش
ای کاش که شانه های او سهمم بود!
تا خستگی ام را بتِکانم رویش
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
در چنته به جز زخم زبان داشت؟ نداشت!
جز آتش سینه آشیان داشت؟ نداشت!
هر غصّه که دید از جهان در خود ریخت
دل کار به کار این و آن داشت؟ نداشت!
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait
از دل غم روزگار را باید شست
این حال وهوای زار را باید شست
تا در حرم آینه راهت بدهند
این سینه ی پرغبار را باید شست
#محسن_درویش
#عضوکانال
@robaiiyat_takbait