#چهره_ها 😎
نام : ثمین
ملقب به : فرمانده (به قول خودش تَه مانده)
شروع تغییر : از رمضان ۹۳
تحصیلات : کارشناسی ارشد هنرهای اسلامی
شعار : بهتر نشیم خوب هم نمی مونیم✌️
خلاصه ای از #داستان :
به خاطر اینکه خواهرش تئاتر میخونده ثمین هم از بچگی وارد فضای بازیگری #تئاتر میشه . تمرین های بدن و بیان مثل قل خوردن و #رقصیدن با هم یا تو صورت هم از فاصله نزدیک صدای پارس #سگ درآوردن دختر و پسر و خیلی چیزای دیگه باعث میشه که ثمین همیشه از فضای تئاتر به عنوان یه فضای مسموم یاد کنه!!!(حالا نرین داستان کنین بگین اینا گفتن هرکی بازیگره مسمومه ها😂)
.
ثمین هم مثل خیلی های دیگه به جایی رسیده بود که دیگه واژه هایی مثل #حجاب #نماز اخلاق محرم #نامحرم براش تعریفی نداشت و ایده آل زندگیش این بوده که یه سوپر استار بازیگری شده و تو خونه مجردیش نشسته و داره سیگارشو میکشه
.
دانشگاه قبول شد که بدتر هم شد 😒
استادش بهش پیشنهاد داد که بیاد و تو صنعت #مدلینگ کار کنه! فضای دانشگاه رو که دیگه نگم براتون. یه استادشون که ادای پیامبر رو درمی آورده یا استاد دیگه میگفته اصلا حضرت عباس وجود نداشته!!!!
.
ثمین هیج وقت هم #هیئت نمیرفته چون حوصله خانم های چادری که ممکن بوده بهش گیر بدن رو نداشته و همیشه از این دسته از آدم ها فرار میکرده!
.
ولی با تمام این اوصاف ثمین میدونسته که دین #اسلام آخرین ورژنیه که خدا فرستاده ولی خب اگه انجامش هم نده مهم نیس چون خدا مهربونه و میبخشه!! (من دیگه حرفی ندارم!😐 )
برای همین هرجا بحث در مورد حجاب و نماز و اسلام و #ایران میشده ثمین با اینکه اینا رو تو زندگیش نداشته ولی به شدت ازشون دفاع میکرده . همه ملت هم هنگ میکردن که تو با این قیافه داری این چیزا رو میگی😧
.
سرتون رو درد نیارم خلاصه اینکه اتفاقات زیادی تو زندگیش می افته که قطعا نمیشه همه رو اینجا نوشت . ولی یکیش این بوده که یه روزی #لهوف(مقتل سیدالشهدا) رو برمیداره میخونه و به روایتی میرسه که براش جالب بوده. اینکه پیامبر به خواب کسی میان که تو سپاه #یزید بوده ولی نه شمشیر زده نه تیر . ولی #پیامبر بهشون میگن باید کور شی چون سیاهه سپاه دشمن رو تو چشم فرزند من #امام_حسین زیاد کردی!! ثمین هم چون میدونسته #امام_زمان خیلی وقت ها تو همین روزا و تو همین شهر از کنارمون رد میشن یه هفته ای جوگیر میشه و موهاش رو میذاره تو!! ولی وقتی دوستاش بهش میگن زشت شدی میشه ثمین قبلی (نکشیمون با این ثباتت 😒)
.
واقعا خیلی قصه ثمین بالا پایین داره که دستم درد میگیره تایپ کنم بیخیال شین😂
ولی همین قدر بدون که اخرین اتفاق این بوده که ثمینی که فقط تو ماه رمضون روزه اش رو میگرفته تصمیم میگیره اینبار نماز هم بخونه و بعد ماه رمضون بذارتش کنار!! شب قدر میرسه و پای تلویزیون مشغول قرآن سر گرفتن میشه
اول روایتی از #شیخ_حسین_انصاریان میشنوه که جاش اینجا نیس بگم و بعد وقتی تو قرآن سر گرفتن به اسم #حضرت_زهرا میرسه دلش میشکنه!! و کلی گریه میکنه .حضرت زهرایی که تا اونروز هیییییچ شناختی ازشون نداشته!!
.
رسیده بوده به پوچی ای که خیلی از بچه های رگا قبل #تغییر بهش رسیدن
از زندگی خودش بدش اومده بود ، از شادی های زودگذری که هیچ کدوم دوومی نداشتن! از اینکه مثل خیلی های دیگه فقط زنده بوده و زندگی نکرده و مثل خیلی های دیگه میمیره و قطعا میره جهنم!!میشینه و خیلی منطقی به اسلام و دلایل حجاب داشتن فکر میکنه
از نماز و بعد حجاب شروع میکنه
و بعد تحقیقاتش در مورد دین شروع میشه!!❤️
بقیه داستان رو تو دورهمی های ما از زبون خود ثمین دنبال کنید....😍
.
الانم خیلی سعی میکنه مثل دوست شهیدش #حاج_حسین_خرازی رفتار کنه ولی نکن عزیز من ! نکن خواهر! نکن که اصلا نمیتونی😝
@Rogaa 🌿
🕊
نام: آیدا
نامِ مستعار : مشهدی
تحصیلات :دیپلم حسابداری
شروع تغییر : ابان ۹۶(اربعین)
شعار:
خدایا ببخش گناهانی که لذتش رفت و مسئولیتش ماند...
.
آیدا هم مثل خیلی از رگایی ها توی خونواده ایی بزرگ شده که به حجاب اعتقادی نداشتن و کلمه نامحرم تو دایره لغتش اصلا یافت نمیشده !🚫
از١٨ سالگي هم اهل مهمونی و مسافرت با پسرا و مشروب و سيگار و ...شاید به قول عده ای ته ته عشق وحال بوده... !
با همین فرمون و بدون ترمز ، میرسه به جایی که حتی دیگه وجود خدا رو هم منکر میشه!
اما آخرِ همه این به ظاهرخوشیا خیلی احساس تنهایی میکرده ؛ چون دیگه فهمیده بوده که همه فقط عاشق ظاهرش میشن و چیزی که مهم نیس وجود خودشه!
البته تمام تلاشش رو میکنه که به روی خودش هم نیاره
اما از اونجایی که خدا همیشه هست 😉
آیدا با یه دوست نسبتا مذهبی آشنا میشه که میشه در ورودی خیلی از بحث ها !!!
از آیدا انکار بهشت وجهنم و آخرت
و از دوستش اثبات اون ها با سند !(گویا دوست پیگیری هم داشته ..از همین تریبون اعلام میکنیم دمت گرم😁✌🏻)
آیدا از اونجایی که همش دلش می خواست حالش رو بگیره و برنده بحث ها باشه ، شروع میکنه به تحقیق و جمع آوری سند و مدرک برای این که ثابت کنه راهش درسته !
اما به قول خودش اراده خدا قویتر بوده چون تو این گشتن ها بیشتر به جواب سوال هایِ خودش میرسه 😊
محرم میرسه و از تعریفای دوستش راجع به امام حسین (علیه السلام) خواسته یا ناخواسته شیفته امام میشه و بعد یه مدت کاشت مژه و ناخنش رو برمیداره و شروع میکنه به نمازخوندن
و بر خلاف تصورش ، حالِ دلش روز به روز بهتر میشه :)😇
اربعینِ ۹۶ برای اولین بار رفت مشهد و انگار خودِ امام رضا -علیه السلام- یه چیزی رو تو قلبش تکون داد و یه صدایی هم تو گوشش گفت :
آیدا دیگ وقتشه ! نباید بین باورات و ظاهرت انقدر تفاوت باشه...
خلاصه که سوغاتی اون مشهد براش چادریه که دیگه از رو سرش برنداشت 😍
البته به همین راحتی که میشنوید هم نبودا ؛
خواهرش دیگ باهاش بیرون نمیرفت ،
خانوادش سر سنگین شده بودن ،
فامیل مسخرش میکردن و میگفتن که جوگیر شده 😖
اونم که هنوز قوی نشده بود و به این حرفا و تمسخرا عادت نداشت یه دو ماهی خودش رو تو خونه حبس کرد...
دیگه واقعا داشت افسردگی میگرفت
تا این ک یه اتفاقاتی براش افتاد...
که باعث شد کم کم دوباره از جاش پاشه و ی زندگیِ جدید بسازه💪🏻😎
پ ن : #قطعا_قصه_ها_به_صورت_کامل_تو_دورهمی_های_رگا_تعریف_میشه 😊
#یکی_از_ما
#تحول#دین_اسلام#افسردگی#نشاط#سیگار#مهمونی#مشروب#حجاب#اراده#سبک_زندگی#احترام_به_عقاید#شخصیت#سوغاتی#قدرت#تغییر#دین_زدگی
@rogaagroup 🍃🕊
https://www.instagram.com/p/CClnKZaJOMK/?igshid=yna2n0trr4xy