#حقیقت_یا_رویا
#پارت_پانزدهم
+از من چی میخای؟...نکنه..
آخرش رو یکم داد زدم که هول شد و دستاش رو تکون داد و گفت
_نه نه احمق ازت میخام آزادم کنی عع
+آزادت کنم ؟
گیج نگاهش کردم
_الان فقط بهم بگو کمکم میکنی ؟
+معلومه آره...حالا آزادم کن
_باشه حالا
کلید رو از جیبش درآورد درحالی که به اطراف نگاه میکرد و حواسش بود که کسی نیاد
کلید رو انداخت داخل قفل و چرخوند
در باز شد
اشک هامو پاک کردم و اومدم بیرون
+آرتین کجاست ؟
_قرار بود ساکت باشی
بازومو گرفت و منو کشوند
شروع کردن کنارش راه رفتن
🖋 @roman_scary
🏷 @scary_terrible