eitaa logo
💙 رمان زیبـــــــا ❤
2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
457 ویدیو
36 فایل
🍃🌸 •| اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ صَبْراً جَميلاً |• . . °|هر آنچه که بودم هیچ اینبار فقط شعرم💓|° علیرضا_آذر🍃❤ . . شما شایسته بهترین رمان ها هستید😍 #جمعه ها_پارت نداریم دوست عزیز . . 🍃🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت416 من یکی خوب می‌دونم هاکان برای تو چه حکمی داشت،همیشه احساساتت و مخفی می‌کنی
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 محمد لال می‌ماند،نه به خاطر درماندگی کلام رفیقش،بلکه به خاطر اشکی که در چشمانش می‌بیند.این همه مدت چه دردی به جان رفیق سر سختش افتاده بود؟ حتی نمی‌تواند لب باز کند و حرفی برای آرام کردنش بزند.اصلا چه کسی می‌تواند حال او را ببیند و به او حق ندهد؟ روی صندلی می‌نشیند،صدایش به خاطر داد زدن،یا شاید هم بغضی که بیخ گلویش را می‌فشارد خش دار شده.برعکس آخرین جمله‌اش که داد می‌زد این بار می‌نالد: _باید چی‌کار کنم؟صبح که وضعیت مامانم و دیدم حالم از خودم بهم خورد،خمیده راه می‌رفت اما نخواست من دستش و بگیرم. وقتی خواستم برم توی اتاق دیدم داره با خودش حرف می‌زنه به حرفاش که دقت کردم فهمیدم مخاطبش هاکانه.داشت شکایت منو بهش می‌کرد هیچ وقت آدمی نبودم که بخوام خانوادمو به این روز بندازم،خداشاهده کل عمرم یک بارم از عمد دلش و نشکستم،اما امروز صبح فهمیدم چه بلایی سرش آوردم!توی ماشین بهم گفت یکی از همین شبایی که تو با قاتل برادرت خوشی مادرت از غصه با چشم باز می‌میره.هه...میگی برم سر خاک هاکان،می‌رم اما تضمینی نمی‌دم تا از زیر همون خاک بیرون نکشمش. نفسی از سینه‌ی محمد آزاد می‌شود و تازه می‌فهمد وقتی با طهورا سر هر مسئله ی کوچکی دعوا می‌کند رفیقش این‌جا چه باری را روی شانه‌هایش حمل می‌کند. به آرامی می‌پرسد: _شاید بتونی با آرامش توافقی طلاق بگیری و... نگاه تند هامون حرفش را قطع می‌کند و ترجیح می‌دهد دیگر کلا حرفی نزند اما بعد از چند دقیقه باز دلش طاقت نمی‌آورد و می‌گوید: _حدس زده بودم بین هاکان و آرامش چیزی بوده اما نمی‌دونستم مسئله انقدر جدیه. رگ بیرون زده ی هامون را که می‌بیند به خودش لعنت می‌فرستد که چرا نسنجیده حرف زده درحالی که غیرت رفیقش را می‌شناسند. هامون بلند می‌شود و بدون نگاه کردن به محمد می‌گوید: _می‌رم بیمارستان.با ماشین من میای یا... حرفش تمام نشده محمد می‌گوید: _باهات میام. سری تکان می‌دهد و کمتر از پنج دقیقه‌ی بعد هر دو رفیق از مطب بیرون می روند. 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃