eitaa logo
💙 رمان زیبـــــــا ❤
2هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
457 ویدیو
36 فایل
🍃🌸 •| اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُكَ صَبْراً جَميلاً |• . . °|هر آنچه که بودم هیچ اینبار فقط شعرم💓|° علیرضا_آذر🍃❤ . . شما شایسته بهترین رمان ها هستید😍 #جمعه ها_پارت نداریم دوست عزیز . . 🍃🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
•|👗👠|• سـت کـردن رنـگ لبـاس 👱🏻‍♀🧢 ✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧✦✧ _روسری ساتن از مدل روسری هایی هستند که باتوجه به جنس براق پارچه ی آن بیشتر در مراسم های مهم پوشیده می شود . روسری ساتن جزءاکسسوری پر زرق برقی می باشد که از ویژگی های آن می توان به ست شدن روسری ساتن با انواع مدل استایل اشاره کرد مشکل روسری ساتن جنس آن است سر خوردن دارد و شما می توانید دوره گردن گره بزنید. ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
⃤💆🏼‍♀🍓 صـاف کـردن مـوهای وز🧜🏻‍♀🌼 ᪣•᪣•᪣•᪣•᪣•᪣•᪣•᪣•᪣•᪣•᪣•᪣ دو قاشق غذاخوری روغن نارگیل و یک قاشق غذا خوری روغن زیتون را با یکدیگر ترکیب کنید و سپس روی موهاتون بزنید از یک کلاه حمام برای پوشش استفاده کنید و بعد از 15 تا 30 دقیقه با شامپو و آب ولرم شستشو دهید ^-^🍃🍯 ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
حتما بخون ....🌹 جوانی می گوید: با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت. از هم جداشدیم. شب به تخت خوابم رفتم. به خدا قسم اندوه قلب و عقلم را فرا گرفته بود... مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم. چون هر وقت غم ها زیاد می شوند با خواب از آنها می گریزم... روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را جلو در دانشگاه در آوردم و پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم. در آن نوشتم: شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرمتر و لطیف تر است. آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟ به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش اشکبار هست... پدرم گفت: اجازه نمی دهم که پایم را ببوسی ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام داده‌ام. وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را می بوسیدم. اشک از چشمانم سرازیر شد... یک روز پدرتان از این دنیا می رود ... قبل از این که او را از دست دهید به او نزدیک شوید... اگر هم از دنیا رفته است یادش را گرامی دارید و بر او رحمت و درود بفرستید.💐 ‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌💟 🌸🍃✨ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
🦄 💜 شومیز سفید برای استایل های تابستونی انتخاب خیلی خوبیه. ترکیبش با مدل های مختلف سارافون که دوباره ترند شدن میتونه استایلتون رو کامل کنه. رنگ مشکی همیشه به خوبی با سفید ترکیب میشه و برای این که استایلتون رو از یکنواختی در بیارید از یه آپشن دیگه با هر رنگ دلخواه میتونید استفاده کنید. ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
زندگی کن به شیوه خودت با قوانین خودت با باورها و ایمان قلبی خودت مردم دلشان میخواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی هرجور که باشی حرفی برای گفتن دارند. ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
🌸🍃 توت فرنگى رو از وسط برش بزنید با خلال دندان به هم وصل کنید خلال دندان رو کوتاه کنید که مشخص نباشه و درآخر توت فرنگی رو داخل شکلات ذوب شده بریزید و روش رو با سس براق و یا ترافل تزیین کنید 🍓❤️ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
⸀🌿🧸🕸˼ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
ℓιfє ιѕ тσσ ѕнσят тσ ωαѕтє тιмє нαтιиg αиуσиє.⚇∞ زندگی کوتاه ‌تر از اونه که اونو با تنفر از کسی تلف کرد!⚉ ♥️♡ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
𝕋𝕙𝕖 𝕠𝕟𝕝𝕪 𝕨𝕒𝕪 𝕥𝕠 𝕕𝕠 𝕘𝕣𝕖𝕒𝕥 𝕨𝕠𝕣𝕜𝕤 𝕚𝕤 𝕥𝕠 𝕝𝕠𝕧𝕖 𝕨𝕙𝕒𝕥𝕧𝕪𝕠𝕦 𝕕𝕠. تنها راه انجام کارهای بزرگ انجام دادن کاری هست که دوسش داری. ♥️♡ ╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
╭─────────╮ 🌼 @roman_ziba 🌼 ╰─────────╯
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت220 -بهروز عاشق رنگ نارنجیه..نمی دونم چرا ولی وقتی هم که خیلی کوچولو بود اس
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 خندید از پشت میزش اومد این طرف و به مبل همیشگی اشاره کرد..نشستم اونم کنارم جای گرفت و گفت: -این چه حرفیه..من از این که تو میای اینجا واقعا خوشحالم..خوب خوبی؟ نگاهی بهش کردم و گفتم: -ممنون....عالیه عالیم -خوب خدا رو شکر....دیگه خواب پریشون نداری نه؟ -به لطف شما..نه ..اخرین بارشو که براتون تعریف کردم...از اون موقع تا حاال خدا رو شکر خوب خوبم با سر حرفامو تایید کرد و گفت: -خدا رو شکر....فکر کنم دیگه خوب شدی...فکر نمی کنم دیگه نیازی باشه بیای اینجا خوشحال و ذوق زده گفتم: -واقعا انگار حرف بدی زده بودم چون چهرش توی هم رفت و با لحنی گله مند گفت: -اینقدر از اومدن اینجا ناراحت بودی؟ متوجه خرابکاریم شدم..سریع گفتم: -نه به خدا..باور کنین از این که خوب شدم خوشحالم..وگرنه دیدن شما سعادتیه به زور لبخندی زد و گفت: -شوخی کردم نگاهم رو پایین دوختم و گفتم: -قرصامو باید چیکار کنم..اونا رو هم قطع کنم با صدای خاصی که لحنش برام عجیب بود گفت: -نه..اونا رو اروم اروم باید قطع کنی 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃
💙 رمان زیبـــــــا ❤
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 #پارت74 صدا فهمیدم.کیفم رو بازکردم.ادکلن اصل خر یده بود رو شکونده بود فرانسه
🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🍃 🌺 برق نفرت اوی نگاهب هیچی رو از یادم نمی بره!هیچی..حتی اون پوزخند حرص دراری که گوشه لبش خونه کرده!.. تارا زد روی شونه ام و گفت:هووووی...با یه برخورد انقدر ذهنت درگیر شد!؟ یهو چشماش برق شیطنت به خودو گرفت و کنارم نشست و گفت:دو حالت داره..یا خیلی ناراحتی کادوی امیررایا شکسته یا خیلی...یا با یه نگاه عاشق شدی..البته ممکنم هس طرفو بشناسی...نگو آره که باور نمی کنم! خندیدم و گفتم:شد سه حالت خانوم مخ! مینا و لیدا و سیما و شیوا هم به جمعمون پیوستن و حرز تارا به فراموشممی سپرده شد!بهتــــــــــــــر... شیوا:وای.چه ادکلن خوبی رویا...بوو هنوزم که هنوزه نرفته...خیلی مالیم و شیرینه...از کجا گرفتی؟! لیدا و مینا تائید کردن و سیما و تارا چ شما شون گرد شد و زدن زیر خنده...با چشم داشتم برو خونشون می کشیدم تا چیزی از این مو ود نگن ولی تارا با گستاخی چشمک زد و گفت:نه بابا..رویا پولب کجا بود چنین ادکلن اصل گرونی رو بگیره؟! سیما خندید و ا ممافه کرد:اینو یکی براو گرفته...یه عاشق دلشکسته ی خوشگل!یکی که خیلی هم می خوادت! من:بسه بسه...حالا هی پیاز داغ بریزین تو غذا...عاشق دلشکسته!هه! مینا اخم کرد و گفت:مرسی دیگه..حالا ما غریبه شدیم! من:نه بابا...چیزی نیس آخه! 🍃 🌺🌺 🌺🌺🌺🍃 🌺🌺🌺🌺🍃