eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
460 دنبال‌کننده
145 عکس
194 ویدیو
4 فایل
بنام خدا سلام دوستان به منبع اصلی رمان‌های عاشقانه مذهبی و زیبا خوش آمدید. کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af رونق کسب و کار کانال و گروه @hosyn405 تبلیغات به ما بسپارید در دو کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍂🍂🍂🍂 🍂مـــا زنده بہ آنیــمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ... 🍂موجیــــمـ ڪہ آسودگــے ما عدم ماســٺ... 🍂🍂🍂🍂🍃🍃🍃🍃 🍃 🍃 🍃 قسمت دیگه حساب روزهایی که خونه بودم از دستم در رفته بود...😕 از بی حوصلگی رفتم سراغ یه آلبوم قدیمی📓... و شروع کردم ورق زدن... آخه عکسای معصومیت بچگیم آرام بخش بودن... با دیدن عکس گوشه راست صفحه سوم برق گرفتم... یه دفعه مثل لوله رادیات تمام بدنم گرم شد😇 اونقدر این انرژی قوی بود که سریع رفتم شروع کردم به جمع کردن ساک....🎒 تا قبل از این روزها تمام فکر و ذکرم کنکور بود و کتاب تست.... اما حالا دیگه این چیزها خیلی به نظرم احمقانه میومد. یکی از همین روزهایی که خونه مونده بودم تمام کتاب های تستم رو پاره کردم😣 الان از اون همه کتاب فقط یه کیسه کاغذ مونده. وقتی کتاب هام رو میدیدم بیشتر از قبل از مدرسه و درس متنفر میشدم...  🕊🕊🕊🕊 بعد از اینکه مدرسه رو ترک کردم کم و بیش خونه اقوام میرفتم... ولی وقتی رفتار زننده شون رو دیدم،😔 وقتی که نگاه های آمیخته به ترحم و تمسخر رو میدیدم از فامیل هم متنفر میشدم.😠😞 حالا که فکر میکنم قبل از اون اتفاق هم توی فامیل آدم محبوبی نبودم😔 اما موفقیت هام باعث میشد که کسی نتونه چیزی بهم بگه...🙁 البته این عدم محبوبیت هم تقصیر خودم بود.... با غروری که من داشتم طبیعی بود که همه رو از خودم دور کنم.😞 مدت ها بود که بودند... 🔺تمام سختی هایی که میکشیدم، با نگاه مادرم فراموش میشد. 🔺 وقتی پدرم مثل کوه پشتم می ایستاد و از من دفاع میکرد لذت میبردم. 🔺 وقتی خواهرام از من تعریف میکردند، احساس غرور میکردم .. اما ته دلم میدونستم که تمام این رفتارها ساختگیه 😶و اون ها هم خیلی ناراحت و کلافه اند ...حتی بیشتر از من...😣 این رو میشد از خانوادمون فهمید، قبل از اون اتفاق روابطمون خیلی گرم تر بود. اما بعد از مشکل من تمام صحبت هایی که میکردیم تو یکی دو کلمه خلاصه میشد. 🔻نمره های سوگل هم به شدت افت کرده بود. 🔻خیلی مشکل های دیگه هم از طریق من بوجود اومده بود... برای همین هم هر روز بیشتر از قبل از وجود خودم متنفر میشدم،😩... هر روز آرزوی مرگ میکردم ... هر چیزی که میدیدم باعث میشد یاد چهره ام بیفتم... اگر هم زنده بودم به خاطر خاطراتی بود که قبل از اون اتفاق داشتم... برای همین بعضی وقت ها آلبوم گردی میکردم.... دیگه ساکم آماده بود... 🍂 اثــرے از؛✍ رمانکده زوج خوشبخت ❤️ https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af