eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
449 دنبال‌کننده
157 عکس
200 ویدیو
4 فایل
بنام خدا سلام دوستان به منبع اصلی رمان‌های عاشقانه مذهبی و زیبا خوش آمدید. کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af رونق کسب و کار کانال و گروه @hosyn405 تبلیغات به ما بسپارید در دو کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜️هوالعشق ⚜️ 📕🥀 ✍️ به قلم : 🍃 ـ چه مشکلی اینقدر آشفتگی بوجود آورده ؟ ـ فتنه ! ـ فتنه ؟ ـ فتنه ای که قرار پرده ای بر خیلی اتفاقات بشه ، فتنه ای که ممکنه قلب ایران رو بدره !! ـ اما پرده بر چه اتفاقاتی ؟ ـ آشکار ترینش فرصت برای ترور ، اختلاص ، مشکلات اقتصادی ، آثار جبران ناپذیر اجتماعی و تغییرات سیاسی ، فتنه یعنی از بین رفتن امنیت و از بین رفتن امنیت یعنی فروپاشی ـ غیر ممکنه ... ـ اگه مسلم حجت تنها بمونه اگه بر بام قصر کفر پر بکشه ، غیر ممکن نیست ... ـ ما قرار نیست اجازه بدیم ، سرهنگ وظیفه ی من چیه ؟! برای چی اینجام ؟! ـ نباید بذاریم دسته گل های ارزشمند اسلام و انقلاب پرپر شن ، وظیفه شما حفاظت از این دسته گل هاست . ـ بادیگارد ؟! ـ چیزی فراتر از این حرف هاست ‌، بیا بریم بهت بگم چه کاره ایم . بسمت اتاق گروه رفت و مهدا مطیعانه پشت رئیسش راه افتاد در اتاق را باز کرد و صدای پاچسباندن های حاضرین نشان داد همه منتظر بودند . مهدا به داخل هدایت شد و اولین چیزی که دید اخم های درهم سید هادی بود که با خشمی آمیخته به تعجب مهدا را نگاه میکرد او هم متعجب بود انتظار نداشت او را در این اتاق ملاقات کند و با توجه به حرف های فاطمه تصور میکرد او را در قسمت پدافند ببیند . سرهنگ صابری : بشینین ، خانم فتاح ! و به صندلی کنار خودش اشاره کرد ، مهدا جلو رفت و باوقار نشست . ـ خب اول از هر چیز باید یه شناخت نسبی از هم پیدا کنیم . به هادی اشاره کرد و گفت : ایشون آقاسید هادی هستن ، معاون پروژه .... ایشون آقا نوید ، مسئول بخش عملیات ... ایشون خانم مظفری ، تکنسین رایانه و بخش اطلاعات عملیات ... ایشون خانم ساجدی هستن مسئول بخش گریم و شناسایی ... ایشون آقا صالح هستن مهندس و آچارفرانسه ... ایشون آقا یاسین هستن از بچه های طراحی عملیات مغز متفکر گروه ما .... وچند نفر دیگر را معرفی کرد در آخر گفت : ـ این خانم هم ستوان مهدا فاتح هستن دانشجوی داروسازی که قراره پروڗه ای که ما ۲ ساله روش تمرکز کردیم با کمک ایشون عملا کلید بخوره . رو به چندی از بچه ها تشکر کرد و خواست به کارشان برسند و در اتاق ۷ نفر باقی ماندند ؛ سرهنگ ، سید هادی ، مرضیه (مظفری) ، نوید ، آقا صالح ، یاسین و مهدا . کسانی که در بخش مرکزی قرار داشتند سرهنگ شروع کرد : خب بنام خداوند عز و جلال ، بچه ها همون طور که مطمئنم میدونین ولی یادآوری رو واجب میدونم و باید بگم اینجا کار کسی از دیگری برتری نداره و همه باید وظیفه ی خودشونو درست انجام بدن و یک لحظه کاهلی ما یعنی باختن ، باختن جان یک انسان ، باختن امنیت یک جامعه ، باختن اعتقاداتمون ، باختن اسلاممون ، پس جدی و قاطع باشید نیرو با ذهن درگیر نمیخوام غفلت ما یعنی ایجاد یه آشوبی که نمیشه به راحتی جمعش کرد پس اگر کوتاهی کردی لباستو با نامه استعفا میذاری رو میزو میری پی زندگیی که خطای یه چرت ۵ دقیقه ای جون هم وطنت رو بخطر نندازه . پس هیچ عذری پذیرفته نمیشه نه از جانب خدا ، نه وجدانت ، نه ملتت ، نه من ، نه حاج حیدر هیچ کدوم ... پس جدی باش ، اگه تا الان بودی از این به بعد بیشتر باش . و اما وظیفه ی ما ، جدیدا مسائل سیاسی و مشکلات خاورمیانه جنگ همه جانبه فرهنگی بستر نارضایتی ، تحریک و ... کشور رو برای یه فتنه آماده کرده حالا یا الان یا یک ماه دیگه یا یک سال دیگه.... &ادامه دارد ... 📚 رمانکده زوج خوشبخت https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af 🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 شیطان 🎬 به محل مورد نظر رسیدیم. وااای خدای من این‌جا ازهمه نوع آدمی بود,محجبه,آزاد,پیر ,جوان وحتی نوجوان ,همه یک نوع ویژگی داشتند که متمایزشان کرده بود,بعضی ها هم برای شناخته نشدنشان ,نقاب‌های مختلف برصورتشون گذاشته بودند. با چند نفر از شرکت کننده ها هم کلام شدم و متوجه شدم اینجا اصلاً ربطی به عرفان حلقه ندارد اما عرفان حلقه وسیله‌ای برای جذب بعضیا شده,چیزهایی می‌دیدم که بسیار متأسف می‌شدم,یکی را از طریق اعتقادات مذهبی, یکی را ازطریق اعتقادات سیاسی ,یکی دیگر راازطریق حس وطن پرستانه شان جذب کرده بودند. بعضی چهره‌ها را می‌شناختم از رتبه‌های کنکوربودند وجز نوابغ به حساب می‌امدند اما متاسفانه بایک برخورد متوجه می‌شدی در دام اعتیاد افتاده‌اند. خیلی پریشان شدم,معینی هم رفته بود پیش اون کله گنده هاشون. بالاخره سخنران جلسه شان که پیرمردی موسفید وچشم آبی,بود بالای سن رفت وشروع به صحبت کرد. ابتدا فکرمی‌کردم مال کشور دیگریست اما وقتی با زبان سلیس فارسی صحبت کرد,شک کردم که خارجی باشه... خیلی محتاطانه و زیرکانه صحبت می‌کرد... سخنران شروع کرد.. به نام(ان سوف),خدایی که جهان را درچندین مرحله خلق کرد انسان رادر کالبد آدمی بوجود آورد تا در نظم این جهان به او کمک کند.... وااای بلا به دور اینجا از اشرف مخلوقات به همکار نعوذ بالله, خدا منصوب شدیم. و شروع کرد به تشریح و توضیح اهداف(برگزیدگان). می‌گفت:ما قرار است کارهای بزرگ انجام دهیم ووظایف هرکس طبق توانایی‌هاش ,به صورت خصوصی, بهش ابلاغ میشه و انجمن برگزیدگان همه را به دقت زیر نظر دارد,و از ما بین همه ی نخبه ها ,نه تنها در ایران ,بلکه در کل جهان ,افرادی انتخاب می‌شود که درزمانی خاص ,تعلیماتی خاص به ان‌ها داده می‌شود و این افراد خود مربیگری, نخبگان دیگر رابه عهده می‌گیرند. اصلا حرفاش خیلی نامحسوس روی روح وروان طرف تاثیر می‌گذاشت وطوری شستشوی مغزی میداد که اصلا فرد متوجه نمیشد که با اعتقاداتش داره بازی میشه... دلم به حال این نخبه ها می‌سوخت وخیلی متاسف می‌شدم ,چرا خود مملکت به بهترین نحوه از این منابع استعداد استفاده نمی‌کرد؟؟ آخر غفلت تاکی؟؟ اعصابم به شدت متشنج شده بود که خداراشکر ,حرافیها تمام شد ,قبل از پذیرایی به هرکس پاکتی دادند که نام ان شخص روی ان پاکت نوشته شده بود و امرکردند ,پاکت را درمنزل باز کنیم. دوباره چشم بند و راه برگشت با معینی.... ..