eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
468 دنبال‌کننده
171 عکس
211 ویدیو
4 فایل
بنام خدا سلام دوستان به منبع اصلی رمان‌های عاشقانه مذهبی و زیبا خوش آمدید. کانال ما را به دوستان خود معرفی نمائید. لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af رونق کسب و کار کانال و گروه @hosyn405 تبلیغات به ما بسپارید در دو کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋💌🦋💌🦋💌🦋💌🦋💌🦋 🍃 ریجکت می کنم و به فرشته می گویم : _عجیب نیست ؟ +چی ؟ _رفتارای برادرت +ای بابا ، جان عزیزت دست از سر کچل ما بردار ! باز یه چیزی میگم میگی طرفداری کرد ، حالا چرا اونجوری چادرو چسبیدی بیخ گلوت ؟ بلند می شوم و چادر را در می آورم : _دیگه بخاطر خان داداش شما مجبور به چه کارایی باید بشیم ! +عزیزم ، شرمنده ... اوا نذارش رو میز کثیف میشه _بلد نیستم تا کنم +نمی خواد قربونت برم فقط بذارش یه گوشه من روی این چادر حساسم _چطور ؟ چشم هایش برق می زند و لبش بیش از پیش به خنده باز می شود +زن عموم برام از کربلا آورده _آهان چون سوغاتیه عزیزه ؟! +اونکه آره ... ولی خب نه _یعنی چی دقیقا ؟ +ولش کن حالا _بگو دیگه فضول شدم +آخه به سفارش یه بنده خدایی آورده _کی؟ +آقا محمد _به به ، کی هستن ایشون ؟! +پسرش دیگه ... پسرعموم _عجب ! پس دلباخته ای تو هم +هیس ، نگو این حرفا رو خدا دختر ! با آبروی من بازی نکن بدبخت میشم ... _خودت گفتی +من کی گفتم دلباخته ام فقط آقا محمد ، یعنی من که نه ، خب اون آخه بلند می زنم زیر خنده و می گویم : _حالا چرا هول شدی ؟ چشمات داد می زنه چه خبره ، لپتم که گل انداخته ببینم این آقا محمد مثل خودتونه،نه ؟ +از چه نظر ؟ _دین و ایمون و این چیزا دیگه +پسر خوبیه ، محجوب و باخدا _بعله ! وقتی چادر به این قشنگی پیشکش می کنه معلومه که چقدر خوب و مذهبیه ! +مسخره می کنی؟ یعنی اگه گل و ادکلن میاورد خوبتر بود ؟ _خب من میگم باید یه کادوی رسمی تر می داد بهت +هنوز که خبری نیست اینو زن عمو داد که فقط حرفشو زده باشه _دیگه بدتر ! یعنی خود طرف به تو هیچی نگفته ؟ +طرف نه و آقا محمد ! ما از این رسما نداریم ببخشید پس چجوری باید ازدواج کنید میان خواستگاری خب _مثل صد سال پیش دیگه +سنتی هست ولی نه تا این حد شور _یعنی چون شما مذهبی هستین حق ندارین خودتون دوتا حرف دلتونو بزنید بهم ؟!همیشه که نباید زبونی گفت ، آدم از رفتار وبیخیال فرشته ، من خودم خانوادم تقریبا مذهبیه ولی تو بحث ازدواج من اصلا زیربار این سنت های داغون نمیرم ؛ چون سرنوشت خودمه و خودم باید انتخاب کنم تا وقتی هم که پسر رو خوب نشناسی نمی تونی اوکی بدی ! چجوری باید بشناسی ؟ با حرف زدن و گپ زدن دو طرفه و لاغیر حالا اگه شما ما رو همین الان نشونی سر سفره عقد ، حتما چند جلسه صحبت می کنیم ! البته زیر نظر خانواده ها خنده ام می گیرد ، رک می گویم : _یه جوری میگی زیر نظر خانواده انگار چه کار خاصیه ! همین کارا رو می کنید که همیشه مقابلتون جبهه می گیرن کی جبهه می گیره ؟ انگشت اشاره ام را سمت خودم می گیرم :من و امثال من ! نمی دونم تا کی و کجای زندگیتون به تظاهر می گذره و چجوری اصلا لذت می برید از اینهمه الکی تسبیح چرخوندن سرم داغ شده و احساس خطر می کنم اما ... ✍ الـهــــام تــیــمــورے ادامه دارد... رمانکده زوج خوشبخت https://eitaa.com/joinchat/1420559197Cbc586d52af 🦋💌🦋💌🦋💌🦋💌🦋💌🦋