eitaa logo
رمانکده زوج خوشبخت ❤️
521 دنبال‌کننده
246 عکس
325 ویدیو
4 فایل
کانالهای ما در ایتا @mostagansahadat @zojkosdakt @skftankez @romankadahz @aspazyzoj @bazarkandah تبلیغات 👇 @hosyn405
مشاهده در ایتا
دانلود
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت حرمت مومن چند وقتی ازشون خبری نبود ... تا اینکه یکی از بچه ها که خواهرش با حسنا دوست بود بهم گفت از بیمارستان مرخص شده ... دکترها فکر می کردن توی جواب آزمایش اشتباه شده بوده ... و هنوز جوابی برای بروز علت و دیدن شدن اون علائم پیدا نکرده بودن ... ایستادم به نماز و دو رکعت نماز شکر خوندم...☺️🌟 . . توی امریکا، جمعه ها روز تعطیل نیست ... هر چند، ظهرها زمان کار بود اما سعی می کردم هر طور شده خودم رو به 🌟نماز جمعه🌟 برسونم ... . . زیاد نبودیم ... توی صف نماز نشسته بودیم و منتظر شروع حرف های حاجی ... که یهو پدر حسنا وارد شد ... خیلی وقت بود نمی اومد ... . . اومد توی صف نشست ... خیلی پریشان و آشفته بود ... چند لحظه مکث کرد و بلند گفت: _حاج آقا می تونم قبل خطبه شما چیزی بگم؟ ...😞☝️ . . از جا بلند شد ... اومد جلوی جمع ایستاد ... . _بسم الله الرحمن الرحیم ...😒 صداش بریده بریده بود ... . - امروز اینجا ایستادم ... می خواستم بگم که ... حرمت مومن... از حرمت کعبه بالاتره ... هرگز به هیچ مومنی تعرض و اهانت نکنید ...😓☝️ . . دستمالی رو که دور گردنش بسته بود باز کرد ... _هرگز دل هیچ مومنی رو نشکنید ...😣 جمع با دیدن این صحنه بهم ریخت ... همهمه مسجد رو پر کرد ... . - و الا عاقبت تون، عاقبت منه ... 😔✋ گریه اش گرفت ... چند لحظه فقط گریه کرد ... .😭😣 . - من، این کار رو کردم ... دل یه مومن رو شکستم ... موافقت یا مخالفت با خواستگاریش یه حرف بود؛ شکستن دلش و خورد کردنش؛ یه بحث دیگه ... ولی من اونو شکستم ... اینم تاوانش بود ...👉😭 شبی که دخترم شد خیلی خوشحال بودم ... با خودم می گفتم؛ اونها چطور تونستن با یه غلط و این همه آزمایش، باعث آزار خاتواده ام بشن و ... . همون شب توی خواب دیدم گیر کردم ... از بین ، شخصی که تمام وجودش بود به من نزدیک می شد ... قدش بلند بود و شعله های آتش در درونش به هم می پیچید و زبانه می کشید ... ادامه دارد.... 📚 رمانکده زوج خوشبخت ❤️ @romankadahz