eitaa logo
رمـانکـده مـذهـبـی
3.8هزار دنبال‌کننده
185 عکس
4 ویدیو
51 فایل
(•●﷽●•) ↻زمان پارت گذاری شب ساعت 20:00 الی21:00 ↻جمعه پارت گذاری نداریم ناشناس↯ @nashenas12 ●•تبلیغات•● @tablighat_romankade برای جذاب کردن پروف هاتون↻ @Delgoye851
مشاهده در ایتا
دانلود
رمـانکـده مـذهـبـی
نفر اول درحالیکه جمعیت را می‌پایید،سری تکان داد و گفت : _به خدا که تو راست میگویی، بدنم مور مور میش
🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤 🌟وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی 🌟عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۲ ص۱۳۶. 🖤رمان تاریخی، بصیرتی و معرفتی 🌟قسمت ۷۳ و ۷۴ فضه با شنیدن این حرف از جانب کسی که مسلمانی و یاری پیامبر را میکرد بر خود لرزید، او نمیتوانست بپذیرد که یاران پیامبر اینقدر باشند که درک نکنند هیچ حرف پیامبر عبث و بیهوده نیست، اصلا بیهوده‌گویی در ذات رسول الله نیست... در همین اثنا بود که ناگهان مردی دیگر که سیمای نیکوکاران را داشت ازجابرخاست و رو به آن شخص گفت : _چه میگویی مردک؟ آیا خود آگاهی که چه حرفی زدی؟ مگر تو‌ مسلمان نیستی؟ مگر تو قرآن نخواندی ؟ تو که میگویی قرآن بعد از شما برای ما کافیست، مگر خداوند در آیات قرآن بارها و بارها متذکر نشده که کلام رسول الله جز وحی، چیز دیگری نیست؟مگر خدا در قرآنش نفرموده که : بیهوده‌گویی در ذات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله نیست؟ مگر نمیدانی حرف از روی هوی و هوس ،ازدهان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله بیرون نمی‌آید؟اگر ادعای مسلمانی داری و قرآن را نیز خوانده‌ای،پس باید بدانی آنچه که گفتم جز حقیقت محض نیست، چرا با این کلامت به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله توهین میکنی؟ در این هنگام، فرد اول که دید رفیقش در بد مخمصه‌ای گرفتار شده و دانست اگر کاری نکند، بی‌شک آنها رسوا خواهند شد و حرف پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله به کرسی مینشیند و میگویید آنچه را که به او حکم شده و مینویسد آن مطلبی را که نقشه های آنان را نقش بر آب میکند،... پس با اشاره به هوادارانی که در جمع داشت، همهمه ای به پا کرد که دیگر صدا به صدا نمیرسید. صدای محزون رسول الله صلی‌الله‌علیه‌واله در صدای یارانی نادان گم شد، آنها حرمت پیامبر را نگه نداشتند و جمع صحابه هرکس نظر خودش را میداد و شروع به نزاع با یکدیگر نمودند... پیامبر که از این جمع دنیا طلب دلزده شده بود، با اشاره‌ی دستش به علی علیه‌السلام، این تنها یار صدیقش، فهماند که جمعیت را از اتاق متفرق کنند.. پیامبر از آن جمع، خصوصا آن شخص روی برگردانید و امر کرد تا آنجا را ترک کنند... و رو به صحابه فرمود: _از نزد من برخیزید و دور شوید که سزاوار نیست در محضر من نزاع و کشمکش کنید. به امر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله،همه‌ی حضار آنجا را ترک کردند بدون‌آنکه بدانند که عقوبت بی‌توجهی به امر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله و حکم خداوند، برایشان چه گران تمام میشود... و این دین سراسر نور را به که همه جز یکی‌شان، اهل جهنم هستند، تقسیم می کند. حال پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله ماند و بهترین یارانش،... پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله بود و علی علیه‌السلام و فاطمه سلام‌الله‌علیها و فرزندانش و فضه که چون جان خویش پیامبر را دوست میداشتند....اطراف پیامبر خلوت شد، فقط اهلبیتش که همان دختر و داماد و نوه‌هایش بودند، کنار ایشان حضور داشتند... فضه که چشمانش پر از اشک بود، اندکی دورتر نشست و صحنهٔ پیش رویش را مینگریست... با خلوت شدن اتاق، حضرت زهرا (سلام الله علیها) نزدیک پیامبر صلی الله علیه واله و چون حال پدر بزرگوارشان را آنچنان دید، بغض راه گلویش را گرفت ،به طوریکه اشک از گونه اش جاری شد.. تمام جان و عشق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌واله در پیش چشمش میگریست و این درد، بسی کشند‌ه‌تر از بیماریی بود که بر جان رسول الله صلی‌الله‌علیه‌واله افتاده بود.. همگان میدانستند که پیامبر روی دخترش حساس است، به شادیش شاد و به غمش غمگین میشود. پیامبر که حال دخترش را چنین دید، آغوشش را گشود و فرمودند : _پاره ی تنم ، میوه ی وجودم ،ای ام ابیهای من ، بیا در کنارم بنشین و بگو چرا گریه میکنی؟ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها کنار پدر قرار گرفت، بوسه ای بر دستان پیامبر زد و فرمود : _نسبت به خود و بچه هایم بعد از شما ترس دارم. رسول الله (ص) درحالیکه اشک از چشمان مبارکش جاری میشد فرمود: _فاطمه‌ام، آیا نمیدانی ما خانواده‌ای هستیم که خداوند برای ما آخرت را بر دنیا ترجیح داده و فنا را بر همه ی آفریدگان حتمی کرده است؟ بگذار سرّی از اسرار غیب را برایت بازگو کنم تا دلت آرام گیرد.. حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود،لبخندی به روی پدر پاشید و آماده‌ی شنیدن،چشم به دهان مبارک پدر دوختند...