eitaa logo
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
4.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
706 ویدیو
70 فایل
ھوﷻ 📩رمانهای عاشقانه ی مذهبی را❣️ با ما بخوانید. 💚 🔔 #رمان انلاین هم داریم روزی دو رمان ظهر #روژان فصل ٣ و شب #فالی‌دراغوش‌فرشته در خدمتتونیم. 🌸کپی رمانها بدون اجازه ادمین جایز نیست وپیگرد دارد 🚫 🆔 @Ad_noor1 👈 تبلیغات و ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 سجاد به سوریه رفته اما شهریار شهید شده !!! همه چیز عجیب است ، همه چیز عین خواب است ، اما خواب نیست . جلو میروم دقیق صودت شهریار را میکاوم . سفیدی صورتش زیر آفتاب سوخته است . گوشه لبش پاره شده و روی صورتش پر از زخم های کوچک است . آبی چشم هایش را آرام بسته و به خواب ابدی فرو رفته . با دیدن چهره اش یکهو زیر گریه میزنم . آرام روی پایم میکوبم . انگار حق من نیست در این دنیا خواهر یا برادری داشته باشم . حس تنهایی میکنم ، احیای میکنم در دنیا تنها شده ام . حالا دیگر نه سوگلی هست نه شهریاری . هر دو رفتند . خم میشوم و به سختی میان گریه ام زمزمه میکنم +ایشالا عروسیتونو با هم تو آسمونا بگیرید گریه ام شدت میگیرد و محکم تر روی پاهایم میکوبم و زجه میزنم . مادرم و خاله شیرین سعی دارند وست هایم را بگیرند تا خودم را نزنم . سجاد به سختی خودش را از دیوار جدا میکند . پاهایش قُوَت ندارند و تِلو تِلو میخورد . کنارم مینشیند و دست هایم را محکم میان دست های مردانه اش میگیرم . هرچه سعی میکنم نمیتوانم دستم را ازمیان دست هایش بیرون بکشم کلافه مینالم +مگه خودت نگفتی گریه کن ؟ مگه نگفتی نریز تو خودت ؟ بزار گریه بکنم با صدای لرزانش و دورگه اش میگوید _گفتم گریه کن نگفتم خودتو بزن . بخدا شهریار راضی نیست با خودت اینجوری کنی گریه ام به هق هق تبدیل میشود . +سجاد چی شده ؟ چجوری شهید شده ؟ مگه نرفته بود ایتالیا ؟ چه خبره تو این خونه ، من غریبم ؟ فقط به من نگفتید ؟ چشم های قرمزش را به چشم های اشک آلودم میدوزد _من همه چیو بعدا برات توضیح میدم ، الان همه دارن میان برای مراسم ، اینجا الان شلوغ میشه ، تا شلوغ نشده درد و دلاتو با شهریار بکن &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از 
مولای‌ مهربانم❤️🌿 من دلم روشن است روزى تــ❤️ـو از راه مى‌رسى و كوچه بوى عطر تو را مى‌گيرد🌿❤️ ديوارها گل مى‌دهند پنجره‌ها عاشق مى‌شوند و دنیا خوشبخت ...❤️🌿 یابن‌الحسن علیه السلام تا نیایی گره از کار بشر وا نشود❤️🌿
هدایت شده از 
غم‌مخور! زیرا پس از زرد شدن برگ‌ها، بهار‌ به پیشوازت خواهد آمد! و نترس؛ زیرا خدایے ڪه بر فراز ما است، بسے دانا و شنوا است. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌▫
‏یادت باشه بی دلیل نیومدی تو این عالم؛ ماموریت داری،فکر کن ببین ماموریتت چیه :)🌿!' 💌🌱
‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ معروف است كه خداوند به موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد مدتی گذشت اما قحطی نیامد موسی علت را از خدا پرسید خـدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟ 🌸به همدیگه رحـم کنیم که 🌸خـدا هم بهمون رحـم کنه...
❲ أَیُهَا‌العَزیـ‌ــز . . ؛ مرا‌اُمید‌وصال‌تـُو‌زندھ‌‌مے‌دارد ، وَگـرنھ ‌هـَر‌دممـ ؛ ‌از‌ هِجـر‌ تـُوست‌ بیمـِ ‌هلاڪ! ❳ -'🌱' ★🌻★
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماز چجوری باشه ما میتونیم بهترین نتیجه رو ازش بگیریم؟ اول وقت باشه ..‌. اول وقت یعنی چی...؟ حتما ببینید پیشنهاد میشه👌
🖌به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت ... 💘
📚 ﷽ 📚 🔹اگر انسان به درونِ خود نگاه کند، مشغلهٔ بسیاری دارد؛ منتها وقتی انسان به درون خود نمی‌پردازد، خودش را فارغ می‌پندارد؛ که اگر در شبانه‌روز یک ساعت هم بی‌کار شد، می‌گوید: این بی‌کاری را چکار کنیم؟! خیلی‌ها از دردِ بی‌کاری می‌نالند! بی‌کاری آدم را زجر می‌دهد. 🔹ولی اولیای خدا دیگر بی‌کار نیستند، کارِ مهم دارند؛ دل‌شان فارغ نیست؛ تجلیّاتِ الهی به قلب‌شان می‌شود، این است که اصلاً به دل مشغول‌اَند. 🔹عن‌قریب تمامِ مشغله‌ها تمام می‌شود و در آخر ماییم و دل!
✨﷽✨ 🔴 «اول به خودت نگاه کن!» ✍مردی متوجه شد که شنوایی گوش همسرش کم شده است ولی نمی‌دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او در میان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیق‌تر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده‌ای وجود دارد انجام بده و جوابش را به من بگو، در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. آن شب همسرِ مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و او در اتاق نشسته بود. مرد فکر کرد الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم و سوالش را مطرح کرد جوابی نشنید، بعد بلند شد و یک متر به سمت آشپزخانه رفت و دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. باز هم جلوتر رفت سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: ” شام چی داریم؟” و این بار همسرش گفت: عزیزم برای چهارمین بار میگم؛ ” خوراک مرغ!“ گاهی هم بد نیست که نگاهی به درون خودمان بیندازیم، شاید عیب‌هایی که تصور می‌کنیم در دیگران وجود دارد در وجود خودمان است. ...
📸 عکس جدید از آرامگاه شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید پورجعفری - گلزار شهدای کرمان
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 بینی ام را بالا میکشم +لابد بهاره و عمو محسن وقتی فهمیدن شهریار شهید شده نیومندن ، آره ؟ سری به نشانه نفی تکان میدهد و لبخند تلخ و بیجانی میزند _اشتباه میکنی ، اومدن ، بهاره خانم حالش بد شد غش کرد ، الان تو اتاق توعه ، عمو محسنم پیششه بی آن که کسی ببیند قطره اشکی را از گوشه چشمم پاک میکند _۱۰ دقیقه میگم همه برن بیرون هر چی دلت میخواد به شهریار بگو ، گریه کن ، درد و دل کن ولی خودتو نزن ، به خودت آسیب نرسون . زیادم به خودت فشار نیار که یه وقت از حال بری هوا را میبلعم و سر تکان میدهم . سجاد بلند میشود و اشاره میکند تا همه از اتاق خارج شوند . مادرم و خاله شبرین نگاهی به یکدیگر و بعد به من می اندازند . با اکراه بلند میشود و پشت سر پدرم و عمو محمود از اتاق خارج میشوند . سجاد در آخر میگوید _۱۰دقیقه بیشتر زمان نداری ، ازش خوب استفاده کن . و بعد از اتاق خارج میشود و در را پشت سرش میبندد چشم از در میگیرم و به صورت بی جان شهریار میدوزم . گریه ام آرام گرفته است . با صدای خش داری میگویم +رفتی نه ؟ لیاقتت همین بود ، اگه کمتر از شهادت نصیبت میشد تعجب میکردم . فکر کنم تو بین شهدا مقام ویژه ای داری . چون نه خانواده با دین و ایمانی داشتی نه حتی دوست و رفیق درست حسابی . ۹سال خارج بودی و حتی بلد نبودی یه رکعت نماز بخونی ولی حالا شهید شدی ، این نشون میده خیلی تلاش کردی . فقط یه سوال ازت دارم . چرا به من نگفتی نمیری ایتالیا ؟ چرا به من دروغ گفتی ؟ من غریبه بودم ؟ بغض میکنم و سر تکان میدهم . تلخندی میزنم و ادامه میدهم +ولش کن ، باید از این ۱۰ دقیقه نهایت استفاده رو بکنم . از اون بالا چه خبر ؟ خوش میگذره ؟ سوگل چی ؟ سوگل خوبه ؟ لابد چند روز دیگه عروسیتونه ، تو آسمونا یه عروسی حسابی برپاست ، خوش بحال سوگل که قراره با یه شهید ازدواج کنه . خیلی داره بهت خوش میگذره ها ! شهید که شدی ، به خدا هم رسیدی ، سوگلم که پیشته . فقط منو گذاشتی با یه دنیا غم و قصه رفتی . منو گذاشتی تو این دنیا بی سر و سامون و بی ارزش خودت رفتی اون بالا ها خوش میگذرونی . قطره اشکی از گوشه چشمم سر میخورد . لبخند پهنی میرنم +یادته روز عقدم بهت گفتم ایشالا دومادیتو ببینم ؟ من که نمیتونم ببینم ولی حد اقل حق خواهری رو ادا میکنم بهت تبریک میگم . مبارک باشه شازده دوماد ، مبارک باشه دوماد خوشبخت ، عروسیت مبارک عزیزم . سلام منو به سوگل برسون ، بهش بگو دلم براش تنگ شده ، خیلی تنگ دیگر نمیتوانم خودم را کنترل کنم، اشک از گوشه چشم هایم میبارد و گونه هایم را تَر میکند . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
هدایت شده از 
دل بیقرار نیست “ادا در می آوریم”😔 چشم انتظار نیست “ادا در می آوریم”😔 بر لب دعای ندبه… و دل غرق شهوت است این انتظار نیست “ادا در می آوریم”😔 آقا محب واقعی ات در میان ما یک از هزار نیست “ادا در می آوریم🍂
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🔮یکی از راههای دستیابی به « آرامش » 🔹درد و دل کردن با خداست 🔮خیلی خودمونی و به زبان مادریت باهاش حرف بزن 🔹 🔮او صمیمی ترین دوستیه که هیچوقت رازت رو بر ملا نمی کنه 🔹 🔮تنها کسی که صلاحت رو از خودت بهتر می دونه🔹 🔮اگه یه روزی چیزی ازش خواستی بهت نداد مطمئن باش خیری درش هست 🔹 🔮برای موفقیت در هر کاری حداکثر تلاشت رو انجام بده ، اما اگر نشد حلش رو به او واگذار کن 🔹 🔮آخه خدای تو بهتریت حلّال مشکلاته‌🔹 🔮اوتنها مونس و همدم اوقات تنهایی توست🔹 💞 دوستی با خدا یعنی «آرامش »💞 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 ‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💙🍃🦋 🍃🍁 🦋 ✅انسانهای نالایق 💠جمعی از اصحاب در محضر رسول خدا بودند، 🍃حضرت فرمود: می خواهید کسل ترین، دزدترین، بخیل ترین، ظالم ترین و عاجزترین مردم را به شما نشان دهم؟ اصحاب: بلی یا رسول الله! فرمود: ⭕️1- کسل ترین مردم کسی است که از صحت و سلامت برخوردار است ولی در اوقات بیکاری با لب و زبانش ذکر خدا نمی گوید. ⭕️2-دزدترین انسان کسی است که از نمازش می کاهد، چنین نمازی همانند لباس کهنه در هم پیچیده به صورتش زده می شود. ⭕️3-بخیل ترین آدم کسی است که گذرش بر مسلمانی می افتد ولی به او سلام نمی کند. ⭕️4- ظالم ترین مردم کسی است که نام من در نزد او برده می شود، ولی بر من صلوات نمی فرستد. ⭕️ 5-و عاجزترین انسان کسی است که از دعا درمانده باشد. 📚داستان های بحارالانوار جلد 9 ‌‌
📚دیدن و نشناختن آقا امام زمان عج... 🌱شیخ رجبعلی خیاط گفت: چهل شب... هر شب صد بار "رب ادخلنی مدخل صدق" را بخوانید؛ امام زمان را می بینید. رفت و آمد،گفت: "خواندم و ندیدم." جواب شیخ مو را به تنش راست کرد... "در مسجد که نماز می خواندی سیدی به تو گفت انگشتر دست چپ کراهت دارد؛  گفتی کلُ مکروهٌ جایز !  آن سید امام زمانت بود... 📘برگرفته از کتاب "تا همیشه آفتاب" 📙کیمیای محبت ┄
😇 امام سجــاد{؏}:↯ آنڪــہ در هیچ ڪاری بہ مردم امید نبندد وهمہ ڪارهایــش را بہ خدا واگذارد ، خداونــد هرخواستہ ای ڪہ داشتہ باشــد اجابت ڪند. 📚ڪافے 2:148 📚
🌸🌿🦋🌿 🌿🌸🌿 🦋🌿 🦋 🦋 🌿 🌸نویسنده: میم بانو🌸 🌿 آرام دستم را روی پیشانی شهریار میکشم و تار موهای به هم ریخته روی پیشانه اش را کنار میزنم . با باز شدن در سر برمیگردانم و دستی به صورت اشک آلودم میکشم . سجاد لبخند محزونی میزند _بهاره خانم بهوش اومده ، میای بیرون بهاره خانم بیاد ؟ سر تکان میدهم و بلند میشوم . سعی میکنم جلوی اشک هایم را بگیرم . از چهارچوب در خارج میشوم و همراه سجاد روی مبل مینشینم . هنوز کامل باور نکرده ام شهریار شهید شده . محاسبه سر انگشتی میکنم ، ۱۷ روز پیش شهریار رفت . درست گفته بود ، قبل از ۲۰ روز برگشت . بهاره از اتاق من خارج میشود . برخلاف همیشه موهایش را کامل زیر شالش فرو برده . زیر چشم هایش گود افتاده و رنگش پریده است . گریه کنان همراه عمو محسن وارد اتاق میشود و در را پشت سرش میبندد . سرم را به سمت سجاد برمیگردانم . +حالا برام تعریف کن ، بگو شهریار کجا شهید شد ، چجوری شهید شد ، اصلا بگو چه خبره ؟ چرا همه چی عجیبه ؟ سر تکان میدهد و لبخند دلسوزانه ای میزند _بزار بعدا بگم الان حالت خوب نیست +اتفاقا الان بگی بهتره ، میدونی هنوز خیلی باورم نشده ، بخاطر همین آرومم . تا آرومم بهم بگو . بزار زودتر باورم بشه ، بزار تا وقتی جسدش دفن نشده باور کنم . سر به زیر می اندازد و به گل های قالی خیره میشود . آهی از سر حسرت میکشد . دلم برایش میسوزد ، دلش پر از درد وغم است اما بخاطر حال من مراعات میکند و زباد به روی خودش نمی آورد . با دقت نگاهش میکنم . تازه متوجه صورت سرخش میشوم . زیر آفتاب سوریه سوخته است . آنقدر ذهنم درگیر شهریار بود که حتی درست سجاد را نگاه نکردم ، حتی وقت نکردم ابراز دلتنگی کنم . نتوانستم ذوق کنم ، نتوانستم برایش از دلتنگی ها و نبودن هایش بگویم . فقط تا به خودم آمدم دیدم یک دنیا غم درد دلم تلنبار شده است . نگاهی به دور و بر می اندازم . مادرم و خاله شیرین در آشپزخانه نشسته اند و آرام حرف میزنند و گزیه میکنند . پدرم و عمو محمود همراه پسر های بسیجی جوان که در ابتدا دیدمشان به دنبال پرچم سیاه و حلوا و خرما رفته اند ، این را از میان حرف های مادرم و خاله شیرین متوجه شدم . سجاد سر بلند میکنم و مستقیم به چشم هایم خیره میشود . نگاه منتظرم را که میبیند بلاخره قفل میان لب هایش را باز میکند _از اولشم شهریار نرفت ایتالیا ، قرارم نبود بره . قبل از رفتنم با هم هماهنگ کردیم . قرار شد یه مدت بعد از رفتن من به بهونه ایتالیا و کار های شهروز و غیره بیاد سوریه . این نقشه رو کشید چون میدونست اگه بخواد مستقیم به خانوادش بگه که میخواد بره سوریه قبول نمیکنن . گفت وقتی رسیدم سوریه بهون زنگ میزنم میگم و ازشون حلالیت میخوام . &ادامه دارد ... 🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿🦋🌿🌸🌿 📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️ eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1 ❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌ ↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻 @repelay
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 [عَلَی الدُّنیا بَعدكَ الْعَفا] دیگـر اُف بَـر ایـن دُنیـآ؛ بَعـد از تُـو ...🕊🥀 |ساعت ب وقت شهادتت❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️💖✌️ سلام ای همه هَستیَم، تمام دلم سلام ای که به نامت،سرشته آب و گلم سلام حضرت دلبر، بیا و رحمی کن به پاسخی بنوازی تو قلب مشتعلم.. 🤲🌹
📚 روز حتما مواقعی بوده تا حالا توی زندگیتون که هوس مثلا شیرینی یا آش یا چیزی که در دسترستون نبوده کردید و در کمال تعجب خیلی زود شخصی به بهانه ای براتون آورده! بعد شما گفتید که:کاش از خدا چیز دیگه ای خواسته بودم! گاهی هم در ادامه میگید:خدا چیزایی که مربوط به شکم هست رو زود اجابت میکنه،ولی حالا بگم خدایا یه خونه بده! نمیده که! اما واقعا چرا اینجوریه؟ جوابش رو به ساده ترین شکل مینویسم: ما وقتی از خدا خونه و...چیزهایی که به نظر خودمون خیلی دست نیافتنی هست رو میخوایم باور نمیکنیم که خدا میتونه راحت بده بهمون بارها توی ذهنمون سوال پیش میاد: خدا چجوری بده آخه؟پول ندارم من..مگه میشه اصلا! و... هی برای خدا تعیین تکلیف میکنیم و اعتقاد نداریم که اگر بخواد،میشه... اینا خودش ایجاد مانعی میشه که به خواسته تون نرسید. اما وقتی هوس مثلا شکلات بکنید به نظرتون اصلا چیزی نیست که نتونید بهش برسید و کاملا معتقدید که خدا راحت میتونه بهتون بده! به همین خاطر هم خدا بهتون میرسونه... پس همه چی بستگی به اعتقادات قوی و درونی خودمون داره... خدا هم به دل آدمها نگاه میکنه... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
• . 🌻 رفیق.. ظھور نزدیک‌ تر از اون‌ چیزیه که ذهن‌ّ و عقل‌ و‌ منطق‌ِ ما؛درکش‌ ڪنہ! کوچیک‌ ترین‌ کارِ ما؛ دقت‌ ڪن کارِ ما تو ظہور آقا اثر داره..💚(:
هدایت شده از 
°•🌱💛•° از چراغ دل ما سرزند سپیده برعالم ندای جاءالحق رسیده محراب من ابروۍ تو،یااباصالـح من زنده ام بربوۍ تو،یااباصالـح 🌹
هدایت شده از 
📣تولیدی بزرگ چادر مشکی حجاب بنی فاطمی به همراه چادر برای مشتریان خود تابلو فرش متبرک آستان قدس رضوی را در نظر گرفته است👇👇 ـ 🌺 🌺 ـ 🌺 🌺 ـ 💠💠 🌺 🌺 ـ🌺 🌺 🌺 🌺 🌺🌺 ـ🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ـ 💠 🌺 ـ 🌺 🌸تکه ای از فرش بهشت🌸 برای دریافت هدیه ی بسیار ارزشمند بزنید بر روی شکل تابلو(به مدت محدود)☝️😍😍