فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸چهارشنبه تون بی نظیر
🍃ان شاءالله
🌸خدا قسمت کنه
🍃هرانچه آرزو دارید
🌸لحظه های خوب
🍃لحظه های شیرین
🌸لحظه های سربلندی و
🍃لحظه های خوشبختی
🌸صبح چهار شنبه تون بخیر
حیران و آشـفته
یعنـے حال ڪسـے ڪه
مرگ را نخواهد..!
اما لـایق #شهادت هم نباشد :(
#چهڪنیم🙃💔
@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😍😋😋 '
پارت 142 از زبان آرتین
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
ترنم کنار من موند که بعد باهم بریم پیش باباش
اصلا یادم رفته بود ترنم منتظرمه
بهشون گفتم کارگر بیارن تمیز کنن وسایلو جدا بزارن
یهو دیدم ترنم وایساده منتظرمه
صداش زدم گفتم خانم یه لحظه میای
گفت جانم کاری داری
اصلا دوس نداشتم اینجوری جلو کارگرا باشه
گفتم وسایلتو جم کن که اینجا رو تحویل بدم بریم
گفت چشم یکم زودتر قبل از اینکه بابام بخوابه بریم
گفتم باشه برو تو ماشین میگم وسایلیو بیارن
گفت باشه
با اخم گفتمبریم فردا میام
نمیدونم ترنم غیرتو منو درک نمیکرد کلافه بودم میخواستم زودتر بریم بیرون
کیک و وسایلی که گذاشته بود برا مامانش رو برداشتم
گفتم بریم فکر کنم فهمید ناراحتم چیزی نگفت
رفتیم بیرون گفت میشع وسایل تولدو بیاری میخوام مامان برگشت هم تولد کوچیک بگیرم میخوام خوشحال بشه
آرتین گفت باشه چشم خیالت راحت
دلم نمیومد. باهاش بد اخلاق باشم
سوار ماشین شدیم رفتیم در خونه باباش اینا
پیاده شد زنگو زد
در رو باز کردن
ترنم منتظر من بود
اومد با هم رفتیم داخل
آرمان دم در منتظرمون بود
ترنم رفت جلو بغلش کرد
منتظر بودم حرفشون تموم شه متوجه من بشن
خستع شدم.اما چاره ای نبود منتظر بود خانم حرفش تموم شه
آرمان نگاهش بهم افتاد باهم دست دادن آرتین گفت سلام داداش بفرما داخل
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد
@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😍😋😋 '
پارت 143
از زبان آرتین
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
رفتیم داخل آرمان گفت الان بابا رو صدا
میکنم
رفت تو اتاق بابا در رو بست
گفتم ترنم چرا رنگت پرید گفت نه خوبم
با تردید نگاش کردم
خودمم استرس داشتم
نکنه بابای ترنم بگه حق نداری ببریش
اومدن بیرون باباش سلام کرد اومدن نشستن
باباش گفت پسرم با من کاری داشتی
اب دهنمو قورت دادم سریع رفت سر اصل مطلب
افکارمو جم کردم
گفتم راستش مزاحمتون شدم بگم با ترنم صحبت کردم مامانم پس فردا میاد اگه اجازه مبدین فردا ببرمش
بابا ش گفت پسرم من که از خدامه برین سر زندگیتون
ترنم سریع گفت میشه منو ببرین بیمارستان پیش
مامانم انگار نمیخواست شاهد مکالمه ما باشه
آرمان گفت من میبرمت میخوام باهات صحبت کنم ترنم گفت باشه داداش بریم
از ما خداحافظی کردن و رفتن بیرون
گفتم اقای رضایی حقیقت اینه ک من میدونم شما احترام نگه داشتین چیزی نگفتین. پدرین حق دارین از خوشبختی دخترتون مطمن بشین
گفت پسرم من نمیخواستم پیش بچه هام این حرفا رو بزنم به هر حال غرور دارن
گفتم اقای رضای من با شما قرار داد بستم خودتون میدونید من هر حرفی بزنم انجامش میدم
الانم به جون عزیز ترینم دخترنو خوشبخت میکنم فقط یه فرصت بهم بدین من واقعا همسرمو دوس دارم
اقای رضایی با لبخند گفت مطمنم پسرم اگه نبودم دخترمو بهت نمیدادم
گفتم دیر وقته من رفته زحمت میکنم. اومدم بیرون
سوار ماشین شدم. رفتم سمت خونه
ماشینکو پارک کردم شماره آراد رو گرفتم
گفت داداش کجایی چندباره بهت زنگ میزنم
اروم گفت مثل مامان امشب اومده
زود بیاین خونه من
کلافه شدم بایدتنها میرفتم بهتر بود اول تنها باهاش صحبت کنم
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد
@roman_tori
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برایت چه بخواهم ز خدا
بهتر از اینكه خودش
پنجره ی باز اتاقت باشد
عشق محتاج نگاهت باشد
خلق لبریز دعایت باشد
و دلت تا به ابد
وصل خدایی باشد که همین
نزدیکیست
شبتون منور ب نور خدایی🌸🍃
@roman_tori
💌 امام صادق(ع) فرمودند: فاش کردنِ راز و عیوب یک مومن، بر دیگر مومنان حرام است.
اصول کافی/ج ۴/ص ۶۳
@roman_tori
حسنطهرانے مقدم وسط جنگ با دسـت خالی و با ایمان و خودباوری به ساخت موشڪ رسید✅
امروزم حسـنروحانے تو دوران اقتدار ایران ، زندگی مـردم رو به تصمیـمات ۴ تا اجنبے گره زد و عزت رو از مردم گرفـت‼️
براۍ وطن ، پاسـدارِ دلسـوز میخوایـم :)
نہ حقوقدانِ پـر ادعا ..❌
#پدر_موشکی_ایران
@roman_tori
خـــــدایا...
بـرای تـو غـیر مـمکنی وجـود نـدارد
غـیر مـمکنهای زنـدگی
هـمهی مـا را مـمکن کـن....
""آمـین یـا رب الـعالـمین""
شبتون درپناه خدا🌙✨
به خدا توڪل ڪنید وآسوده بخوابید
نگران مشڪلاتِ فرداتون نباشید
قبل از آنڪه از دستان شما
ڪارے برآید ،دست هاے خدا
ڪار خودش راخواهد ڪرد..
شبتون مملو از الطافالهی🌸🍃
@roman_tori
#استادشهیدمطهری🕊
#حجاب مانند اولین خاكریز جبهه است كه دشمن برای تصرف سرزمینی حتماً باید اول آن را بگیرد💜🍃
@roman_tori
📚رمان : #در_مسیر_عشق
📝نویسنده : الهام زحمتکش
🎭ژانر: #عاشقانه
📃خلاصه:
دختر پسری که عاشقه همن ولی موانع
زیادی جلوشون قرار میگیره و نمیزاره بهم برسن...
#درخواستی
@roman_tori
👇👇👇
گفت:مادر جان بيا ناهار بخوريم☺️
پرسيد:ناهار چي داريم مادر؟🤔
گفت:باقالي پلو با ماهي🍽
با خنده رو به مادر کرد و گفت:ما امروز اين ماهي هارو ميخوريم و يه روزي اين ماهي ها ما رو ميخورند😅
چند سال بعد...
والفجر8😔
درون اروند گم شد💔
مادر تا آخر عمرش ماهي نخورد!!!
@roman_tori