خـــــدایا...
بـرای تـو غـیر مـمکنی وجـود نـدارد
غـیر مـمکنهای زنـدگی
هـمهی مـا را مـمکن کـن....
""آمـین یـا رب الـعالـمین""
شبتون درپناه خدا🌙✨
به خدا توڪل ڪنید وآسوده بخوابید
نگران مشڪلاتِ فرداتون نباشید
قبل از آنڪه از دستان شما
ڪارے برآید ،دست هاے خدا
ڪار خودش راخواهد ڪرد..
شبتون مملو از الطافالهی🌸🍃
@roman_tori
#استادشهیدمطهری🕊
#حجاب مانند اولین خاكریز جبهه است كه دشمن برای تصرف سرزمینی حتماً باید اول آن را بگیرد💜🍃
@roman_tori
📚رمان : #در_مسیر_عشق
📝نویسنده : الهام زحمتکش
🎭ژانر: #عاشقانه
📃خلاصه:
دختر پسری که عاشقه همن ولی موانع
زیادی جلوشون قرار میگیره و نمیزاره بهم برسن...
#درخواستی
@roman_tori
👇👇👇
گفت:مادر جان بيا ناهار بخوريم☺️
پرسيد:ناهار چي داريم مادر؟🤔
گفت:باقالي پلو با ماهي🍽
با خنده رو به مادر کرد و گفت:ما امروز اين ماهي هارو ميخوريم و يه روزي اين ماهي ها ما رو ميخورند😅
چند سال بعد...
والفجر8😔
درون اروند گم شد💔
مادر تا آخر عمرش ماهي نخورد!!!
@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😍😋😋 '
پارت 144
از زبان ترنم
به
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
آرمان داشت میرفت میرفت همون جایی دره معروف که میرفتیم حرفامو میزدیم
به هم دیگ قول میدادیم و رازمونو تو دره خاک میکردیم و با خوشحالی برمیگشتیم
خونه
آرمان صدام کرد گفت خاله ریزه به چی فکر میکنی
گفتم هیچی
آرمان گفت رسیدیم چراغ ماشینو روشن کرد
گفت برو بشین رو سنگ تا بیام
پیاده شدم آرمان اومد کنارم
به چراغای شهر خیره شده بودم
که آرمان گفت ترنم عزیز دلم من برادرتم یادت رفتع چه روزایی با هم داشتیم از وقتی ازدواج کردی شدم غریبه اون از. رفتنت بدون اینکه چیزی به من بگی کمکی بخوای رفتی
آرتین به من گفت چه پیشنهادی داده تو هم پذیرفتی اخه خواهر من مگه من مردم یه مشورتی میگرفتی مگه اسمون به زمین میومد
گفتم الان وقت صحبت کردن نیست منو ببر پیش مامان
گفت پس کی وقت صحبته همش میگ نه
آرمان انگشتشو تکون داد و گفت به جون خودت که خیلی برام عزیزی اگ تا فردا گفتی ک هیچ اگه نگفتی دیگ داداشی به اسم آرمان نداری
گفت باشه داداش یکم وقت میخوام فکر کنم
سوار ماشین شدیم حرکت کرد سمت بیمارستان.
منو رسوند دستمو گرفت گفت ترنم خواهرم برو مواظب خودت و مامان باش به عمه بگو بیاد ببرمش خونه استراحت کنه
گفتم چشم خداحافظ
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد
@roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😍😍😋😋 '
پارت 145
از زبان ترنم
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
رفتم داخل بیمارستان
رفتم پذیرش پرستار منو دید گفت سلام خانم خوبی حالت مامانت خیلی خوبه دکتر گفت بهت بگم بری پیشش میخواد باهات صحبت کنه
گفتم سلام چشم چند لحظه برم پیش مامان بعد میرم اتاق دکتر
گفت چشمت روشن تا یادم نرفته اتاق مامانت عوض شده برو اتاق111
گفتم ممنون خدانگهدار
اتاقو پیدا کردم در زدم رفتم داخل
مامان گفت سلام دخترم
سریع رفتم سمت مامان بغلش کردم
گفتم دورت بگردم مامانم حالت خوبه جاییت درد نمیکنه
مامان گفت نه عزیز دل مامان من حالم خوبه دکتر گفت فردا مرخصم
یهو گفتم واییی عمه شرمنده خوبین. با خجالت سرمو زیر انداختم
گفت دشمنت شرمنده دخترم
گفتم عمه جون آرمان پایینه منتظرتونه
عمه وسایلشو جم کرد خداحافظی کرد و رفت
گفتم مامان جان کاری با من نداری دکتر صدام کردن
گفت نه دخترم برو
رفتم بالا سمت اتاق دکتر در زدم
دکتر گفت بفرمایید
رفتم داخل در رو بستم دکتر راهنماییم کرد گفت بفرمایید
گفتم ممنون
گفت خانم رضایی راستش بهوش اومدن مادرتون همه رو شکه کرد خوشبختانه خیلی زودتر از چیزی که فکر میکردم حالشون بهبود پیدا کرده
فقط پای سمت چپشون اسیب جدی دیده. باید استراحت مطلق باشه و جلسه های درمانی ک نوشتمو انجام بدن
گفتم اقای دکتر خوب میشه
گفت نمیتونم بگم فردا خوب میشن ممکنه یک ماه طول بکشه یا ممکنه. یکسال طول بکشه بستگی به تلاش مادرتون دارن تا اونجایی که ممکنه تحرک نداشته باشن
گفتم ممنون دکتر
اومدم بیرون رفتم سمت اتاق مامان دیدم مامان خوابش برده. رفتم رو صندلی بشینم که متوجه شدم صفحه گوشیم روشنه
پیام رو باز کردم دیدم آرتین نوشته سلام خانم مامانم رسیده فردا میام دنبالت مواظب خودت باش فعلا
🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫
کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد
@roman_tori
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الهی امروز 25 آبان برایت
🎋همان روزی باشد که میخواهی
🌸همان هایی را ببینی
🎋که دوستشان داری
🌸همان حرفهایی را بشنوی
🎋که دلت میخواهد، و همه چیز
🌸همان جوری پیش برود
🎋که آرزویش را داری ...
🌸خوشبختی برایِ هرکس
🎋تعریفِ ویژه ای دارد ،و من
🌸خوشبختی به سبکِ خودت را
🎋برایِ تو آرزو می کنم
🌸 یکشنبهتون گلبـارون🌸
@roman_tori
😵🖇
ریحانهپارسا/بهنوشبختیاری
تو فقط منبعت سوراخه!😏
بعضیا جنبه ی معروف شدن ندارن!!!!🤐
ببینید تا چه حد این موضوع بد بوده که خود بازیگرا به انتقادش پرداختن!!😑
#بدونشرح😖🌵
@roman_tori
📚رمان : #دو_تا_فنجون_دست_نخورده
📝نویسنده : #نسرین_جمال_پور(انجمن بهترین رمان ها)
🎭ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
📃خلاصه:
نگاه ،دختری مظلوم با گذشته ای تلخ. گذشته ای که دست از سر آینده اش بر نمی دارد.
نگاه ومهزیار، دوعاشق ودلداده که قرار است باهم پیمان ازدواج ببندند. روز عقد، نگاه پیام تهدید آمیزی دریافت می کند، از کسی که ردی در گذشته دارد. چیزی که مهزیار از آن بیخبر است و اگر فاش شود...
رمانی جدید با شخصیت های دوست داشتنی
#درخواستی
@roman_tori
👇👇👇