eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_39 بیمارستان: محمد: رسوول رسول خوبی چرا جواب نمیدی رسول: با من حرف نزن محم
امنیت🇮🇷 رسول: دیدم یه ماشین داره به سرعت میاد سمتم چشمامو بستم باز کردم دیدم محمد جلو افتاده محححممددددد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (بیمارستان) رسول: محمد داشت تو خواب حرف میزد میگفت: آخ که چقدر دلم بغلای رسولو میخواد همش ناله میکرد و اسممو صدا میزد دیگه نتونستم تحمل کنم بغلش کردم و گفتم: محمد داداش با صدای رسول از خواب پریدم.....دیدم رسول تو بغلمه... دکتر: سلام محمد و رسول: سلام دکتر: چه نسبتی باهاشون دارید رسول: برادرمه دکتر: خداروشکر آسیب جدی ندیدن چون ماشین سریع توقف کرده فقط دستشون ضرب دیده که دو سه روزه خوب میشه...خدا بهتون رحم کرد این یه مورد استثنایی که چیزیشون نشده امشبم مرخصن رسول: ممنون محمد: رسول رسول: جانم؟ محمد: از دستم ناراحتی؟ رسول: نه اصلا😢 محمد ببخشید تخصیر من بود که اینجوری شدی😭 چرا اومدی جلو ماشین میزاشتی بزنه راحتم کنه....اینجوری دستتم ضرب نمیدید😭😭 محمد: رسول بس کن این چه حرفیه!! خدانکنه❤️الانم چیزی نشده که دکتر گفت شب مرخصم.... رسول: محمد محمد: جان رسول: خیلی دوست دارم😘 محمد: منم😍😍 پ.ن¹:اووخیی چه صحنه قشنگی😂❤️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه پارت دیگه بزارم براتون؟؟
نه ولش کنن😁
نه گناه دارید 😂
یکی دیگه براتون میزارم😂😂❤️
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_2 #پارت_40 رسول: دیدم یه ماشین داره به سرعت میاد سمتم چشمامو بستم باز کردم دیدم محمد
امنیت🇮🇷 محمد: رسول ولی باید به روژان محرم بشی😂😂😂😂😂 رسول: وای محمددد نههه😂😂😂😂 محمد: دلت باز سیلی میخواد؟؟ رسول:نهههه نههههه قلطط کردمم باااشهههه به هرکی بگی محرم میشم اصن روژان که هیچی نیست هرکی رو بگی اصن باهاش عقد میکنم محمد: حالا خوب شد😂❤️ رسول: ولی محمد چجوری زدیم خیلییی جاش درد داره😅 محمد: آخ بمیرم برات رسول: خدانکنه🙂 (سایت) محمد: رسول با خانم محمدی بیاین اتاق من روژان و رسول:سلام محمد: میرم سر اصل مطلب رسول و روژان خانم شما همین الان میرید خونه به خانوادتون توضیح میدید و هرجوری که شده رضایتشونو میگیرید و اماده میشید برای محرمیت روژان: امکان نداره من به این آقا محرم بشم😒 رسول: ولی نه من خیلی دوست دارم😏 محمد: بسههه برید کاری که گفتمو انجام بدید روژان: اقا خوب زینبو بفرستید محمد: زینب کار داره خیلی روژان: من کارای زینبو انجام میدم فقط با این اقا نرم رسول: ولی نه محمد تروخدا یه کاری کن من با همین خانم برم😒 روژان: اقا دودقیقه ساکت شو... محمد: نه... شما دونفر میرید ساعت 5 هم قرار محظر گذاشتم بدویید تا اون موقع همه چیو درست کنید...بریید دیگهههه روژان: منو حسینی با ناااامیدی رفتیم بیرون اهههه اییین همه آدمممم من باید بااا این برم ماموریییتتتت (روژان و رسول همه چیز رو خانواده هاشون گفتن اونا هم به سختی تمام قبول کردن) پ.ن¹: حرفی ندارم؟! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فردا یک پارت خیلیییی طولانی داریم...
دیگه برید لالا😂 خودافیظ🤣🖐🏻😘
♥️00:00♥️ دعا برای ظهور آقا امام زمان فراموش نشه📿
سلااااام😍
220 تایی شدنمون مباااااارک😍😍
عضو های جدید این متن رو مطالعه کنید تو پیدا کردن پست ها کمکتون میکنه☺️
گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش 🍁 کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
گفتی نظر خطاست تو دل می‌ بری رواست خود کرده جرم و خلق گنه کار می‌ کنی 🍁 کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷