eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا برای این عضو عزیزمون دعا کنید♥️ @rooman_gando_1400
چهارشنبه سوریتون مبااااااااارک فرزندانممم😍🎉🎊 (البته مواظب باشید بهتون آسیب نرسه) @rooman_gando_1400
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
اشتباه_بزرگ🥀 #پارت_28 چند روز بعد: اسما: از سه شنبه ای که وقت گرفته بودم گذشته بود.. یه قرار دیگه
🥀 بیمارستان: رسول: تو دلم آشوب بود... اسما تو بخش بود دکترش اومده بود واسه معاینه... پرسیدم: خانم دکتر حال همسرم چطوره؟ دکتر: با ناامیدی گفتم: اصلا خوب نیست... رسول: با استرس بیشتر و نگرانی نگاهش کردم.. دکتر: تومورش در حال رشد کردنه و داره آسیب جدی میزنه رسول : ت... ت.. تو... تومور... دکتر: چند وقت پیش اگر عمل میکرد انقدر جدی نمیشد... ولی مخالفت کرد... هرچقدر باهاش حرف زدم فایده نداشت باها صحبت کنید تا بدتر از این نشده عمل بشه رسول: ب.. ب.. بله ــــــــــــــــــــــ رسول: اشکایی که مزاحم دیده شدن اسما بودنو با دست پاکشون کردم، اما فایده نداشت... هرچی پاک میکردم جایگزین میشد.... با لبخند تلخی ادامه دادم: چرا آخه.... چرا بهم نگفتی رد دستم که رو صورتش بود، بیشتر زجرم میداد.. ـــــــــــ چند ساعت بعد.. خونه محمد ـــــــــــ محمد: ساعت 2 شب بود... بی صدا درو باز کردمو رفتم تو... عطیه خوابیده بود... کاپشنمو در اوردم که با صدای عطیه برگشتم سمتش.. عطیه: چشمامو مالیدم و گفتم: سلام محمد جان محمد: سلام عزیزم... نخوابیدی؟! عطیه: لبخندی زدمو گفتم: غذا که نخوردی؟ محمد: امم.... اره.... یعنی نه... عطیه: خب برم واست غذارو گرم کنم.. محمد: نمیخواد بابا... بخواب عطیه: گشنه میمونیا... محمد: فداسرت... به خودت فشار نیار... فندق خان خوبه؟ عطیه: لبخندی زدم و گفتم: خوبه☺️ محمد: الهی شکر.. عطیه... عطیه: جانم محمد: ببخش منو... عطیه: خودمو زدم به اون راه و گفتم: چرا! محمد: سرمو پایین انداختم و تکون دادم و لبخندی زدم و گفتم: میدونم اصلا براتون وقت نمیزارم... چی بشه من بیام خونه تا ناهارو شامو بتونیم باهم بخوریم... همیشه دیر میام خونه یا اصلا نمیام.. مسافرت.... عطیه:از حالت دراز کشیده بلند شدم و نشستم: پریدم وسط حرفش و گفتم: محمد، اینا اصلا مهم نیست، مهم اینه که تو هستی... مهم اینه که همیشه کنارمی... من به همین دیر اومدناتم راضیم☺️😞❤️ محمد: قربونت برم... عطیه : خدانکنه ای گفتم و بلند شدم رفتم غذا رو برا محمد گرم کنم... محمد: چون ازم دور شده بود با صدای کمی بلند گفتم: نمیخوام عزیزم عطیه: لباساتو عوض تا برمیگردم... ــــ پذیرایی ــــ عطیه: خببب بفرمایید.... محمد: دستت درد نکنه... عطیه: بشقابارو برداشتم و غذارو کشیدم محمد: با تعجب گفتم: عطیه، تو شام نخوردی😳 عطیه: منتظر تو بودم🙂 محمد: ای بابا.... اخه عزیزمن تو باید زود شامتو بخوری اومدیمو من نیومد تو باید گشنه بخوابی! عطیه: شاید باورت نشه... ولی میدونستم میای... پ.ن¹:.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫 کپی رمان ممنوع می باشد🚫 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام دوستان وقتتون بخیر خداشاهده چقدر تلاش کردم برای ارسال کلیپ‌هام ، ولی نمیان🤦🏼‍♀🤦🏼‍♀ الان راهیان نور هستیم تا فردا ، از فردا شب باید برم ادیت بزنم(عکس) و تمامیه کلیپ‌هام رو حذف میکنم🤦🏼‍ 🦋
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
لطفا برای این عضو عزیزمون دعا کنید♥️ @rooman_gando_1400
الهی بمیرم😢😢😭😭 خوب میشید ان شاالله😢 برای یهبود حال ایشون لطفا5 صلوات بفرستید🙏😔 🍁
♥️00:00♥️ دعا برای ظهور آقا امام زمان فراموش نشه📿
سلااااام صبحتون بخیرر😍
سلام صبحتون دل‌انگیر✨ 🦋
شروع فعالیت 🦋
🦋 کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
🦋 کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷