eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
بگید ببینم واسه عید چیکار کنیم؟ رمان امنیت رو ادامه بدم یا رمان جدید بزارم؟ 👇🏻 https://EitaaBot.ir/
عزیزانی که به (رمان جدید بزار) رای داده بودن، نگران نباشن بعد از اتمام رمان امنیت رمان جدید میزارم❤️
چقدر شبیه 1400 شده😂
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
چرا آخرین؟😁 فردا میشه آخرین😃 🍁
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
عزیزم ۷۸۰ تایی شدنت مبارک😘😍
من یادم رفته بود اشکر کنم... مال قبلا هاست، ولی خیلی ممنونم ازتون زحمت کشیدید❤️❤️
امار رندمون😂😂
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫 @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷
برای بار صدم میگم، برای سعید دارم بدشم دارم😂 یه رمان مخصوص برای این بدبخت مینویسم😐
شبتون خوش💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤️برخیــز ڪـه میــــرود زمستــان ☕️بگشــــــای درِ ســـــرای بستـــان 🌤️برخیـــز ڪــه بــاد صبح نــوروز ☕️در باغچــه میڪنـــد گل افشــان ســ🌷ــلام دوستــــان عــــزیـــــز 🤚🏻 صبحتــــون بخیـــر و نیڪی☕ 🍁
سلااااام وقتتون بخیرر❤️
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#اشتباه_بزرگ🥀 #پارت_38 3 ماه بعد...... (اسما کاملا خوب شد و برگشت سایت الان قراره یه ماموریت برن)
🥀 خونه صبا::: صبا: از صبح یه حال بدی داشتم... رفتم تو آشپز خونه تا ناهارو اماده کنم دلم خیلی درد داشت... یدونه استامینوفن خودم اما فایده نداشت سرمیز ناها::: صبا: خواستم برنج بریزم مه بازم دل درد گرفتم... دستمو کشیدم و آه نسبتا کوتاهی گفتم داوود داشت چپ چپ نگاهم میکرد قبل اینکه چیزی بگه به زور لبخندی زدم و گفتم:خوبم... داوود: همچنان داشتم نگاهش میکردم، و در همون حالت برنجو کشیدم صبا: خواستم بخوردم که باز دلم درد گرفت... داوود: صبا؟ صبا: خواستم جواب بدم که درد بدی تو بدنم پیچید... آخخخ ــــــــــــــــــــــ دوروز بعد: داوود:ساعت 7 بود صبا رو بیدار کردم رفتیم بسمارستان.. ماشین: صبا: تو همون حالت خواب گفتم: داوود..نمیشد....بعدا...میرفتیم داوود: نه عزیزم نمیشد😐😂 ــــــــــ بیمارستان ـــــــــ دکتر: این سونوگرافی رو تا ساعت 1 واسم بیارید تا نتیجه رو بگم بهتون.. بگید فوری بدن.. ـــــــ چند ساعت بعد ــــــــ داوود: بفرمایید... صبا: دکتر بعد از چند لخضه مکث گفت... دکتر: تبریک میگم، به شما مامان خانوم و شما اقای پدر صبا و داوود: به هم نگاهی کردیم، اشک تو چشامون جمع شده بود دوتایی باهم گفتیم: ممنون خانم دکتر😍 ــــــــــــــــ تو ماشین ـــــــــــــــ داوود: صبا خانم دیدی گفتم دیدی حامله تشریف داری صبا: خندیدم و گفتم: تو که انقدر خوب پیشگویی میکنی بگو ببینم بچمون دختره یا پسر؟ 🤨😂 داوود: اممممم، یه حسی بهم میگه دختر... صبا: 😂😂😂❤️ داوود: نخند خانوم، 50 تومن میشه... صبا: داوود😐😂 داوود: شوخی کردم بابا😂 صبا: 😂 داوود: بیرم بگیم به رسول و اسما؟! صبا: نه بزار از عملیات برگشتیم😍 داوود: باشه🙂 پ.ن¹:... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫 کپی رمان ممنوع می باشد🚫 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
امنیت🇮🇷 #فصل_4 #پارت_50(آخر) چند ماه بعد::: بهروز: روژین خانوووم روژین: ای بابا... بهروز: خوب
بچه ها رمانو میخوام یه جوری بنویسم که باید روژین و بهروز عروسی کرده باشن... به اول پارت 50 فصل چهار اضافه شد
عزیزانم، تا سال تحویل زمان زیادی باقی نمونده... از صمیم قلبم براتون بهترین آرزو هارو میکنم و امیدوارم توی سال جدید کلیییی اتفاق خفن و جذاب براتون رخ بده. امیدوارم توی این سال به همه همه آرزوها تون برسید.... ان شاءالله که سال های بعد هم پیش هم باشیم❤️ لحظه تحویل سال ماروعم دعا کنید...
تا میتوانید درِ غم را در دل ببندید در ساعات پایانی سال 1400 سعی کنید با شخصیت خودتون زندگی کنید و متقلب از کسی یا کسانی نباشید💛✨ 😌😅 🦋